وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۲۰ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

دو و میدانی بروجرد در گذر تاریخ

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۹ ب.ظ

 

نگاهی به تاریخ دوومیدانی بروجرد

 

گرد آوری توسط استاد محمد حسین سامانی

 

(قسمت چهارم)

 

 

عبدالله هدایتی ۴۰۰ متر دهگانه غرب آسیا

 

آقای عبدالله هدایتی ،دونده ای که ابتدا به تبعیت از برادرش استاد غلامرضا هدایتی به عنوان یک پرش کننده ارتفاع کار خودرا آغاز نمود و در سطوح پایه و آموزشگاهها در این رشته عنوانهایی به دست آورد .
و بعدتر با پرداختن به دوی ۴۰۰متر در سال ۱۳۶۹ در مسابقات بین المللی دهه فجر روی سکوی دوم این رشته قرار گرفت و در ادامه ۴۰۰متر با مانع را پیگیری نمود و به دفعات در این رشته صاحب مقامهای اول تا سوم در کشورگردید ودر مقطعی نیز با پرداختن به رشته دهگانه توانست در سال ۱۳۷۶ در مسابقات غرب آسیا در تهران روی سکوی دوم مسابقات برود و صاحب گردن آویز نقره گردد.

 


حمید آسیابی

 

آقای حمید آسیابی، ایشان ابتدا با بسکتبال توانایی های خود را نشان داد و موفقیتهای را در این رشته به دست آورد.
آمدن ایشان به دوومیدانی با رشته پرش ارتفاع شکل گرفت چنانچه در اولین حضور خود در مسابقات کشوری رده جوانان صاحب گردن آویز برنز گردید.
ادامه کار را با دنبال کردن رشته دهگانه پی گرفت و بارها در این رشته روی سکوی کشوری قرار گرفت.
حضور ایشان در مسابقات غرب آسیا در ماده دهگانه در تهران درسال ۱۳۷۶ برای وی مدال برنز را در بر داشت.
حضور فعال در مسابقات بین المللی در رده پیشکسوتان که دو گردن آویز طلا و برنز در کشور مالزی برای ایشان به ارمغان آورد از دیگر افتخارات ایشان است.

آقای آسیابی در حال حاضر تلاش خود را معطوف مربیگری نموده است.

 

 



علی حشیری


آقای علی حشیری دونده دیگری که باز از مدارس به دوومیدانی معرفی شد و چندین سال در مواد ۱۱۰ متر بامانع و پرش طول در مسابقات آموزشگاهها و نوجوانان و جوانان صاحب مدال و عنوان در کشور گردیدند وبعدا با پرداختن به رشته دهگانه ضمن کسب مقام اول رده جوانان چندین سال در این رده رکوردار کشور بودند ایشان درادامه در رده بزرگسال نیز روی سکوی اولی کشور قرار گرفتند.
تاسف دوومیدانی این است که این قهرمان ارزنده زود از دوومیدانی فاصله گرفتند و فعالیت خود را معطوف زیبایی اندام نمودند ودر این رشته نیز به موفقیت های بالایی رسیدند.

 

 

از بهترین ترکیب های دوی ۴۰۰*۴ تیمی لرستان در قهرمانی کشور،کسب مدال طلا و رکورد بسیار خوب،از سمت راست آقایان محمدرضا مرادپوریان،عبدالله هدایتی،مهدی روحی،ملک شیر مرادی فر و تصویر سمت چپ مهدی روحی

 


 

 

مهدی صیفوریان


۰

آقای مهدی روحی ورزشکار موفق رشته مشتزنی که با آمدن به دوومیدانی با دنبال کردن رشته های ۴۰۰متر و ۴۰۰متر بامانع ابتدا در مسابقات آموزشگاهی و جوانان عنوانهای به دست می آورد و در رده بزرگسالان با متمرکز شدن بر رشته ۴۰۰متر بامانع چندین سال در این ماده صاحب مدال در کشور بودند.آقای روحی با تکنیک بسیار زیبا با حضوردر اردوهای تیم ملی قبل از مسابقات بازیهای  آسیایی هیروشیما ارزشهای  ورزشی خود را افزون نمود.

آقای مهدی صیفوریان،فرزند استاد پرویز صیفوریان از قهرمانان و پیشکسوتان عرصه دوومیدانی کشور، دریافت دو مدال طلا و نقره
از مسابقات رده نوجوانان و جوانان درماده ۱۱۰ متر بامانع، دیگر مانع کار بروجردی صاحب مدال می باشد.مهدی صیفوریان با دریافت چند مدال ارزشمند در مسابقات آموزشگاهها به ارزشهای ورزشی خود افزود، دیگری حضور در مسابقات دانشگاهها و کسب عنوان برترین ورزشکار سال در سال ۷۹ در دانشگاه شهید چمران اهواز از دیگر افتخارات مهدی صیفوریان  می باشد.
ایشان در حال حاضر در کسوت استادی دانشگاه در حال خدمت در ورزش می باشد.

 


کیهان حیدری


آقای کیهان حیدری قهرمان پرتاب نیزه،ایشان ابتدادر مسابقات متعددی در آموزشگاهها و رده جوانان حضور و دستاورد های در این رده مسابقات به دست آورد ،قابل توجه اینکه آقای حیدری در دو رشته ۶۰ متر با مانع و پرش سه گام نیز در مسابقات دوومیدانی داخل سالن در رده جوانان صاحب مدال کشوری می باشد .لازم به ذکر است که ادامه فعالیت ایشان نیز در رده بزرگسالان عناوینی را برای وی در بر داشته است.
علاقه وی به موتور سواری و حضور در مسابقات موتور سواری از دیگر فعالیتهای ورزشی ایشان می باشد.
حضور ایشان در مسابقات بین المللی در رده پیشکسوتان در کشور مالزی در سالهای اخیر و کسب مدال از آن مسابقات از دیگر دستاوردهای ایشان می باشد.
پرداختن به مربیگری از دغدغه های آقای حیدری بود که مدتی به آن می پرداخت.

 


دانیال تیماجی


آقای دانیال تیماجی ،باز هم یک دونده مانع دیگر،آقای تیماجی ابتدا در سال ۱۳۷۳ در تبریز در رشته ۴۰۰متر در مسابقات آموزشگاههای کشور در مقطع راهنمایی صاحب گردن آویز نقره گردید.
به دنبال آن به سمت دوهای مانع کشیده شد ودر رده نوجوانان در ماده ۱۱۰ متر بامانع به مدال برنز در کشور قناعت نمود ودر ادامه نگاه خود را به سمت ۴۰۰متر بامانع برد ودر رده های مختلف و آموزشگاههای  کشور مدالهای اول تا سوم را به دفعات به دست آورد.
عضویت در تیم ملی و حضور در مسابقات بین المللی جام کازانف در کشور قزاقستان باکسب جایگاه چهارم از دیگر افتخارات ایشان می باشد.
ایشان در حال حاضر از کارشناسان و مربیان بدنسازی علمی کشور می باشند که در مرکز اکادمی ملی المپیک مشغول فعالیت می باشد وبه دفعات در تیم های ملی و باشگاهی در کار بدنسازی نقش آفرینی می کند.

 


تصویر بالا امید خانی نفر چهارم از سمت راست ،مسابقات آغاز فصل کشور در شیراز ،تصویر پایین استاد علی محمد قشلاقی و این حقیر در کنار ورزشکاران تیم دوومیدانی استان با ترکیب عمدتا بروجردی ،در سال ۷۲ ،آقایان امید خانی ،سعید ترابی،احمد سامنی،اصغر نصراللهی،منوچهر ممیوند،عباس روزبهانی،حمید خمسه نژاد  علیشاهیان و مهدی سربندی جالب توجه اینکه  بیشتر این ورزشکاران سالهای بعد در سطوح مختلف قهرمان کشور گردیدند و سنگ بنای موفقیت سنین پایه را در دوومیدانی گذاشتند که تا میانه های دهه نود ادامه داشت.

 

آقای امید خانی روزبهانی،از دیگر دوندگان توانمند دوها ی بامانع که اولین مدال خود(طلا) را در مسابقات آموزشگاههای کشور در مقطع راهنمایی در سال ۱۳۷۲ در ماده ۱۱۰ متر بامانع به دست آورد در ادامه در رده نوجوانان و جوانان نیز صاحب مدال در کشور گردید واز دیگر افتخارات ایشان کسب چندین مدال طلادر رده جوانان و همچنین دارنده رکورد کشور در ماده ۱۱۰متر بامانع در رده جوانان در آن سالها می باشد.
عضویت تیم ملی و حضور در مسابقات آسیایی جوانان در کشور هند از دیگر افتخارات آقای خانی روزبهانی می باشد.
دریافت دو مدال طلا در لیگ جوانان کشور از دیگر دستاوردهای امید خانی روزبهانی می باشد
آقای امید خانی با کسب مدال برنز در مسابقات آغاز فصل در شیراز ،کسب مدال در رده بزرگسال را نیز تجربه نمود.
وی در حال حاضر مسئول انجمن دوومیدانی کارگران استان مازندران می باشد.

 

 

عباس کریمی

 

آقای عباس کریمی،ورزشکار ی که پرش ارتفاع را برای خود در دوومیدانی هدف گذاری نمود و در همان سالهای ابتدای دهه ۷۰ در مسابقات دانش آموزی کشورهای اسلامی روی سکوی قهرمانی قرار گرفت ودر ادامه طی سالهای آتی در رده های مختلف نیز موفق به کسب عناوین اول تا سوم را در مسابقات مختلف در کشور گردید.
عبور آقای کریمی از ارتفاع فراتر از ۲متر از افتخارات دیگر ایشان برای دوومیدانی بروجرد می باشد.
ایشان در حال حاضر در زمینه مربیگری در سطوح مختلف مشغول به فعالیت است.

 

سعید ترابی

 

آقای سعید ترابی،پرش ارتفاع رشته ای بود که ایشان ابتدا در دوومیدانی دنبال می نمود و بعدا بسمت رشته های پرتابی بخصوص پرتاب نیزه کشیده شد ،کسب عناوین اول تا سوم در تمام رده های مختلف را طی چندین سال در مسابقات متعدد  آموزشگاهی،کشوری و باشگاهی  تجربه نمود .
پرتابگری که فقدان توجه و رسیدگی ایشان را ناگزیر نمود خیلی زود از دوومیدانی فاصله بگیرد .
از خصوصیات آقای ترابی توانمندی یادگیری تمام رشته های دوومیدانی بود چنانچه در مدت کوتاهی فعالیت در رشته پرش با نیزه براحتی توانست از ارتفاع ۳متر در این رشته عبور نماید.چنانچه اگر شرایط زندگی اجازه می داد می توانست رشته دهگانه را دنبال و به مدارج بالایی برسد.

 

 

پایان قسمت چهارم.....

  • farhad davoodvandi

کمک به نیازمندان واقعی

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۶ ب.ظ

 

کمک به نیازمندان

 

سلام آقای داودوندی

 

 توی این دوره دود و آهن و عصر تکنولوژی که انسانیت از بین رفته است این کمک‌ها و مردانگی شما و این وقت و انرژی که واسه ی کمک به همنوع و افراد نیازمند می‌گذارید واقعا قابل ستایش و تحسین است.

 

من که در کانال تلگرامی شما عضو هستم و این رفتارهای زیبا رو میبینم به نوبه خود به عنوان یک همشهری از شما تشکر و قدردانی میکنم.

 

امیدوارم که همیشه سلامت و شاد و عاقبت به خیر شوید و مثل همیشه پرتوان به این راه ادامه دهید.

 

ارادتمند شما


"مرتضی ربیعی زاده"

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی (7)

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۱ ب.ظ

 

یک داستان واقعی (7)

 

اهدا "سمعک" به پیرزن ناشنوای 85 ساله

 

دوست بسیار عزیزی به من تلفن زد و گفت یک "پیرزن تنها" بخاطر ناشنوایی شدید احتیاج مبرم به سمعک دارد

امروز پیرزن 85 ساله را آوردند، یک سمعک که از طریق کمکهای خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی تهیه کرده بودم را به این مادر گرامی اهدا کردم

 امیدوارم مشکل شنوایی این مادر پیر 85 ساله با سمعک اهدایی رفع بشود

سپاس از خیرین عزیز

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی (6)

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۹ ب.ظ

 

یک داستان واقعی (6)

 

تمامی محصولات صنایع دستی خانم زهرا مهرانیان را برای حمایت از این دختر خانم هنرمند خریداری کردم

خیلی خوشحال شدم که یک هنرمند نوجوان بروجردی در فصل تابستان با ذوق و علاقه اقدام به تولید دستبند، گردنبند و .... نموده است

البته این هنرمند نوجوان وقتی متوجه شد قصد دارم این هدایا را به دختر خانم های تحت پوشش خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی اهدا کنم آنها را با قیمت و تخفیف بسیار مناسبی در اختیار ما قرار داد

برای خانم زهرا مهرانیان هنرمند خوش ذوق بروجردی آرزوی موفقیت روزافزون دارم
 

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی (5)

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۷ ب.ظ

 

یک داستان واقعی (5)

 

کودک است، با مادرش آمده بود که بسته های غذایی سهمیه شان را تقدیم شان کنم

مادرش می گفت وقتی فهمیده قرار است بیایم برای  سهمیه غذایی، تند و سریع لباس پوشیده و گفته من هم می خواهم بیایم، شاید دایی فرهاد بهم اسباب بازی بدهد

از طریق کمک های خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی یک بسته ماشین اسباب بازی 2 تایی بهش تقدیم کردم

انگار دنیا را بهش دادند، از فرط خوشحالی تنهایی راه افتاد برود خانه شان...

مادرش که داشت بسته غذایی را تحویل می گرفت داد زد کجا می روی؟ وایسا با هم بریم و سپس دست در دست همدیگر عازم خانه شان شدند

 

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی (4)

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۵ ب.ظ

 

 

یک داستان واقعی (4)

 

با "ترازو"ی وزن کشی در آمد خود و خانواده اش را تامین می کند

چندی قبل توی پنجشنبه بازار ماشینی از روی ترازویش گذشت و باعث شد این وسیله منبع درآمد، برای همیشه از کار بیفتد

چندی قبل "ترازوی دیجیتال" برای شان تهیه کردم که متاسفانه چند روز بعد مجددا این "ترازو" هم بنا به دلایلی کلا خراب شد

امروز از طریق کمکهای خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی یک عدد ترازوی عقربه ای تقدیم شان کردم که پدر خانواده بتواند از امروز بعدازظهر کار و کسبش را آغاز کند

سپاس از خیرین عزیز

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی (3)

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۳ ب.ظ

 

یک داستان واقعی (3)

 

سالهاست تحت پوشش خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی هستند، خودش مبتلا به سرطان و به تازگی شوهرش هم به سرطان خیلی پیشرفته مبتلا شده...

شوهرش در جریان اینکه سرطان تمام بدنش را در برگرفته نیست و همه اش از فرط درد زیاد، هوار می کشد که دارم از درون می سوزم

با گریه گفت: داداش فرهاد، خودم هم می دانم که... اما چکار کنم عذاب وجدان می گیرم اگر نبرمش دکتر

بهش گفتم هزینه دارو و درمان برای کمتر شدن درد چقدر است؟

گفت: اگر 2 میلیون تومان پول داشتم همین فردا آزمایشات و دکتر و دارو را شروع می کردم، خدا را خوش نمیاد اینقدر درد بکشد...

با گریه خواست برود... صدایش کردم و گفتم توکلت به خدا باشد، دو میلیون تومان از طریق کمک های خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی به حسابت واریز کردم

چشمانش از فرط گریه مثل دو تا کاسه خون شده بود، با همان حال که اشک از چشمانش جاری بود گفت: خدا به خیرین سایتت عزت و سلامتی بدهد و سپس سرش را پایین انداخت و رفت تا پیگیر درمان شوهرش بشود...

 

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی (2)

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۱ ب.ظ

 

یک داستان واقعی (2)

 

فقط تا امشب فرصت ثبت نامش در دبیرستان.... را داشتیم

 

غروب رفتیم کافی نت....، همونجا 266 هزار تومان از طریق کمک های خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی برایش واریز کردم

 

هوا تاریک شده بود که ثبت نامش را تمام کردیم

 

پس از سالها مجددا روی نیمکت دبیرستان خواهد نشست، از فرط شادی در پوست خود نمی گنجید،،،

 

وقت خداحافظی با خوشحالی زیاد گفت: دایی فرهاد چقدر خوبه که دایی مثل تو دارم، این دو سه روزه که دنبال ثبت نامم بودی پی بردم همه شهر دوستانت هستند

  • farhad davoodvandi

یک داستان واقعی

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۰۹ ب.ظ

 

یک داستان واقعی (1)

 

پیام داد که زمین خورده ام و زانویم شکسته، دکتر جراح برای عمل جراحی طلب 3 میلیون تومان کرده

 

بهش گفتم: چقدر پول داری؟

 

گفت: 800 هزار تومان قرض کرده ام، یارانه را هم به حسابم بریزند، یک میلیون تومان جور می شود!

 

 گفتم: بقیه پول را از کجا می آوری؟!

 

گفت: خدا بزرگ است، بیشتر به فکر فرزندانم هستم  که نمی توانم با این زانوی شکسته ترو خشک شان کنم!

 

بهش گفتم: همین الان که داریم تلفنی صحبت می کنیم، 3 میلیون تومان از طریق کمک های خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی به حسابت واریز کردم

 

گفت: گفتم خدا بزرگ است... همین الان برای بستری شدن و انجام عمل جراحی می روم بیمارستان

  • farhad davoodvandi

خاطره بسیار جالبی از مهندس منوچهر احتشامی

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ

 

خاطره بسیار جالبی از مهندس منوچهر احتشامی

 

چهره بروجردی و ماندگار راهسازی ایران

 

جناب داودوندی دوست ارجمند - در وبلاک شما شرحی در باره جاهل های بروجرد امده بود .

 

انچه بیاد من مانده شاید برای جوانان و خوانندگان بخصوص همشهری های گرامی یاد اور گذشته ها باشد . 

 

در سال 1328   من در کلاس سوم متوسطه دبیرستان پهلوی  بودم . از اکثر هم کلاسیها ریز نقش تر ، بعضیها ریش و سبیل داشتند و در ساعات تفریح مورد اذیت و آزارگردن کلفتها قرار میگرفتم اما چون بچه درس خوانی بودم و سر امتحانات به آنها کمک میکردم احترامم را هم داشتند .

 

هم شاگردی داشتیم بنام سید مهدی که به او می گفتیم سی مایی او دوساله در کلاس بود و زبانش می گرفت و بقول همشهریها بِر بود او بمن میگفت در امتحانات به او تقلب برسانم و اگر دبیر بالا سرمان بود و نمیشد بعد از امتحان یک پس گردنی  بمن میزد جاهل دبیرستان بود و آقای پورپرویز رییس دبیرستان هم پا پی او نمیشد .

 

یک روز در زنگ تفریح برای دوستانش میگفت میخواهد برود از دم مسجد شاه از آهنگری میخ بخرد . آن زمان اهنگر ها میخ میساختند از میخ نسبتا کوچک تا میخ طویله .

 

من با خود گفتم این اهنگر که مرد گردن کلفت و یکه بزنی است، باید کاری کنم که تلافی مرا از این سی میی بگیرد .

 

دبیرستان که تعطیل شد بدو خود  را به اهنگری رساندم . و ادای سی میی را در آوردم و خود را بِر نشان دادم و گفتم اااقا مممیخ ممیخوام ،اهنگر میخی بمن نشان داد من گفتم بو بو زرگتتر . رفت میخ بزرگتری اورد . گفتم بوبوبوزرگتر .رفت میخ بزوگتری اورد .گفت برای چه میخواهی آن وقت با زبان فصیح گفتم میخواهم بکنم تو چشم تو

 

گفت طوله سگ مرا دست می اندازی که مثل برق باروت فرار کردم و در گوشه ای پنهان شدم

 

اهنگر عصبانی بجای خود بر گشت در این زمان سیی میی به در دکان اهنگر رسید و با زبان بری کفت اووسسا ممیخ مییی خوام اهنگر از پشت دکان بیرون آمد و محکم زد بیخ گوش سی می که بیچاره در جو ی افتاد و شروع کرد به کتک زدن او مردم جمع شدند که چرا این سید را میزنی کفت این حرامزاده مرا مسخره میکند و ادای بِرها را در می اورد . مردم گفتند این بیچاره مادر زاد بر است و ما او را میشناسیم .

 

داستان بخیر گذشت .من هم به خانه برگشتم فردا که به دبیرستان رفتم سی میی برای دوستانش با همان زبان بری تعریف میکرد که دیروز با اهنگر بیخودی دعوایش شده ولی از کتک خوردن حرفی نزد .

 

سالها گذشت من مهندس شده بودم برای دیدار پدر به بروجرد آمده بودم.  سر میدان سی میی را دیدم ژاندارم شده بود نزدش رفتم اول نشناخت بعد که گفتم کلاس نهم هم کلاس بوده ایم مرا در اغوش کشید مرا به رستوران ملایری به چای دعوت کرد و از زندگیش برایم گفت .

 

من گفتم سرکار تو یادت می اید برای خریدن میخ به اهنگری  رفتی گفت هنوز یادم هست مثل اینکه آن اهنگر آن روز دیوانه شده بود بعدا از من معذرت خواست و گفت یک "کوله مرجونی" او را آن روز عصبانی کرده بود و باهم کلی خندیدیم .

 

یادش  بخیر جاهل با معرفتی بود .

 

 

اریزونای - امریکا

 

مهندس منوچهر احتشامی

  • farhad davoodvandi