وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

مهندس منوچهر احتشامی چهره ماندگار راهسازی ایران

farhad davoodvandi | دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ

دبیرستان تاریخی امام خمینی(ره) بروجرد


سپاس از مهندس منوچهر احتشامی چهره ماندگار راهسازی ایران

 عکس های تخریب دبیرستان تاریخی امام (ره)

مرا به گریه انداخت


جناب داودوندی برادر بسیار ارجمند.

عرض میشود مطالبی در مورد پل حاجی فتحعلی خدمتتان تقدیم کردم که امید است مفید فایده قرار گیرد .

اما به راستی دلم گرفت و اشک به چشمانم نشست ُحیف نبود دبیرستان زیبا و تاریخی امام (ره) خراب شود .

ساختمان های دانشگاه تهران از ۱۳۱۳ تا به حال بخوبی میدرخشند ، دانشکده کمبریج لندن قدمت سیصد ساله دارد . دراین دبیرستان من سه سال درس خواندم ، دبیرانی چون استاد زرین کوبٍ استاد فرخ پور استاد مرات واستادان صاحب نامی دیگردر ان تدریس میکردند .

 از همین دبیرستان از سی نفر فازغ التحصیل درسال ۱۳۳۰ هشت نفر در دانشکده پزشکی تهران یک نفر در دانشکده فنی تهران و چهار نفر در دانشکده علوم و ادبیات و سایرین دردانشکده شهربانی و افسری و غیره قبول شدند. یادش بخیر در دور پلکان این دبیرستان شعری از استاد همایی کاشی کاری شده بود .

خدمت استاد باید کرد تا استاد شد.وازهمایی خواستم تاریخ بنیادش نوشت - این دبیرستان بنام پهلوی ( سابق) آباد شد - که بحروف ابجد ۱۳۱۵ میشد ،

 یادش بخیر و روح دبیرانش آمرزیده باد .

  • farhad davoodvandi










موسیقی بروجرد و سخنی با متولیان امر

جوانانی که درس نیاموخته،

می خواهند اثر جاودانه تولید کنند


فرهاد داودوندی- بروجرد:

مدتهاست در این شهر شاهد دست به دست شدن  غیر استاندارد اجراهای موسیقی توسط جوانان علاقمندی هستیم که بدون آموزش کافی دست به انتشار اجراهایی می زنند که جای حرف و حدیث بسیاری دارد!

متاسفانه در حالیکه در بروجرد شاهد اجرای موسیقی بزرگان کشوری نیستیم و جوانان علاقمند نیز برای دیدن اجراهای اساتید موسیقی در تهران و حتی در شهرهای همجوار باید هزینه های گزافی را بپردازند، که از عهده شان خارج است، گرایش به سمت و سوی موسیقی و آهنگ های بدون مجوز و غیر استاندارد رو به رشد است.

شاید متولیان فرهنگی شهر و حتی بسیاری از جوانان خواننده و علاقمند در عرصه موسیقی از دست نگارنده بخاطر نوشتن چنین مطلبی دل آزرده شوند، اما واقعیت را که نمی توان ندید!

وقتی از محضر بزرگان موسیقی فاخر نتوان استفاده کرد و این بزرگان را نتوان بصورت رو در رو و نفس در نفس دید، هر کار سبک و بی ارزشی به ناگهان از دید جوانان علاقمند به موسیقی با ارزش تلقی خواهد شد.

به کار بردن سه چهار تا کلمه "عشق" و "چشم ابرو" و "سیب" و "زیر نور ماه" و " یار" و... توام با نواختن چند ساز بدون کوک در چنین عرصه ای موسیقی تلقی شده و در واقع جوانان علاقمند را به بیراهه ای خواهد انداخت که حتی در کوتاه مدت هم برای اجرا های شان شنونده ای نخواهند یافت، در واقع باید بگوئیم  اجراهایی که هیچگاه هم در اذهان به یاد نخواهد ماند.

اما در این میان متولیان فرهنگی و موسیقیایی نیز که توان برقراری ارتباط نسل جوان با بزرگان موسیقی را نداشته و نتوانسته اند در شهر ما چنین ارتباطی را برقرار کنند،  باید بصوزت جدی چاره ای بیندیشند.

 ختم کلام اینکه نمی توان علاقه و گرایش بسیاری از جوانان به موسیقی در بروجرد را نادیده گرفت.

اما برای آنکه این جوانان در راه درست و صحیح آموزش و ضبط و پخش آثارشان موفق شوند، می توان کارهای بسیاری انجام داد که یکی از آنها اجرای زنده بزرگان هنر موسیقی ایران در بروجرد است که باعث خواهد شد علاقمندان به خوانندگی و موسیقی، فرق دوغ از دوشاب را از نزدیک ببینند و در راه درست به آموزش اصولی آن روی بیاورند.

  • farhad davoodvandi

طنز ورزشی


برای اولین بار در فوتبال ایران راز


سرمربی شدن در فوتبال لیگ برتر فاش شد!


من هم می خواهم در لیگ برتر فوتبال


سر مربی بشوم!




فرهاد داودوندی- بروجرد:


هر کسی در این استان و حتی این شهر ادعا دارد که از من( فرهاد داودوندی) بیشتر تمرینات تیمهای لیگ برتری  و دسته اولی و دسته دومی را دیده است تشریف بیاورد تا به وی جایزه بدهم!!!

حداقل توی این هفت هشت سال اخیر هر تیم دسته اولی و لیگ برتری آمده بروجرد، یک پای ثابت حضور در کنارشان من بوده ام و بس!

از تمرینات تیم پرسپولیس و صبا باطری و پاس و صنعت نفت، استقلال اهواز و استقلال صنعتی و فولاد و داماش گیلان و راه آهن تهران و سپاهان و تیم ملی و .... دیگر مثال نمی زنم! تمرینات تیمهای صاحب نام دیگری را که ممکن است مربیانش بخاطر دوستی، از دست من دلگیر شوند را نیز نام نمی برم!

اما با دیدن تمرینات این تیم ها، یک شبه ره صد ساله رفته ام و فیل ام یاد هندوستان کرده که: مگر من چه چیزم از مربیان لیگ برتر کمتر است؟! منهم می توانم مربیگری کنم، آنهم در سطح بالای فوتبال ایران!

اگر قول بدهید پیش کسی اسرار مربیگری در سطح بالای فوتبال ایران را نگوئید و این رمز و راز پیش خودتان محفوظ بماند، بطور اختصار برای تان رمزش را بازگشائی خواهم کرد، فقط یک کمی دقت کنید:

درس اول! چند نفر تحت عنوان تدارکات، مربی دروازه بانان، سرپرست، مدیر عامل، نایب رئیس باشگاه و پزشک تیم  دور خودتان جمع کنید و نام خودتان را هم سر مربی بگذارید!

درس دوم! هر وقت بازیکنان برای تمرین کنار زمین آمدند، قبل از تمرین، برای شان چهار پنج دقیقه از مُحسنات پیروز شدن در فوتبال بگوئید!

درس سوم! بعد از اینکه بازیکنان زیر نظر مربی بدنساز چند دور دویدند و تمرین کردند، دستور بدهید چند تا مانع بگذارند و بازیکنان جفت پا از روی این موانع بپرند!

درس چهارم! چند تا بشقاب رنگی با فاصله درون زمین چمن بگذاریدو امر کنید بازیکنان از بین این بشقاب ها بطور زیگزاگ بدوند!

درس پنجم! بازیکنان را در قالب دو تیم در نصف زمین روبروی هم قرار بدهید و به یکی از مربیان تیم بگوئید بین این دو تیم داور باشد!

درس ششم! اگر درختی آن نزدیکی ها بود، زیر سایه درخت وگرنه همان کنار زمین نزد مسئول تدارکات بنشینید و با بقیه عوامل اجرائی تیم گل بگوئید و  گل بشنوید!

درس هفتم! به بهانه برگزاری نشست مهم برای بازی آینده، تمرین را نصف و نیمه تعطیل کنید و عازم اول استخر و بعد هم رستوران بشوید!

این بود رمز و راز مربیگری در سطح بالای فوتبال ایران!

روز مسابقه هم خدا بزرگ است! مسابقه یا مساوی می شود یا شما می برید و یا اینکه می بازید!

اگر مساوی شد که در مصاحبه مطبوعاتی از موقعیت های گلی که بازیکنان تان به هدر داده اند بگوئید!

 اگر پیروز مسابقه بودید هر دو سه جمله که حرف می زنید  یک بارهم  به مربی  تیم حریف بخاطر چنین تیم قوی که تشکیل داده، تبریک بگوئید!

 اگر هم باختید به زور هم که شده، چند تا چین در پیشانی بیندازید و خودتان را ناراحت نشان بدهید و پیش خود بگوئید: نمیرد تیم داوری! بنابر این در کنفرانس مطبوعاتی هر چه کاسه کوزه در فوتبال جهان از روز اول تا کنون بوده را بر سر تیم داوری بشکنید! و برای اینکه نمک ناراحت نشان دادن خود را بیشتر کنید، به یکی دو تا روزنامه نگار ورزشی بخت برگشته بتوپید و حتی اگر توانستید چند تا دَری وَری هم به آنها بگوئید!

 

این بود رمز و راز سرمربیگی در فوتبال ایران در لیگ برتر! باور کنید حاصل هفت هشت سال از کار و زندگی زدن من ( فرهاد داودوندی)  است که در بروجرد از نزدیک شاهد تمرینات تیمهای مختلف در همه رده های لیگ های ایران بوده ام و اینک این تجربیات را کاملا به رایگان در اختیار همه شما قرار دادم!!!

  • farhad davoodvandi

سرهنگ محمد پاپی نژاد فرمانده ناحیه مقاومت بسیج بروجرد

farhad davoodvandi | دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ





سرهنگ محمد پاپی نژاد

فرمانده ناحیه مقاومت بسیج بروجرد:


موانعی در شهرستان برای اجرای

برخی از برنامه ها وجود دارد

فرمانده ناحیه مقاومت بسیج بروجرد گفت: بسیج خود را ملزم به پیشبرد منویات رهبری می داند و در راستای تحقق اقتصاد مقاومتی اقدامات مهمی را انجام داده است.


 به گزارش بازتاب بروجرد سرهنگ "محمد پاپی نژاد" در جلسه شورای فرهنگی عمومی بروجرد که در دفتر امام جمعه برگزار شد گفت: بسیج خود را ملزم به پیشبرد منویات رهبری می داند و بسیج ارگانی است که سرا گوش به فرمان رهبری هستند.
وی اضافه کرد: موانعی در شهرستان برای اجرای برخی از برنامه ها وجود دارد که باید فکری برای آن شود و نمونه آن استفاده از آب چاه برای پرورش ماهی است چرا که که چاه های آب کشاورزی معمولا حوضچه هایی دارند که می توان این حوضچه ها را گسترش داد و پرورش ماهی صورت گیرد.
به گفته وی براساس بخشنامه ها و دستورالعمل ها  گفته شده که این کار خلاف قانون محسوب می شود و این آب باید برای کشاورزی مصرف شود و این در حالیست که وارد حوضچه می شود و در بخش کشاورزی نیز مصرف می گردد و هدر رفت آبی وجود ندارد.

  • farhad davoodvandi

اولین آتش نشانی بروجرد سال 1345

farhad davoodvandi | دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

اولین ماشین آتش نشانی بروجرد سال 1345

سپاس از حاج رضا ملایری

  • farhad davoodvandi

طنز اجتماعی چند جور بابا جون داریم؟!

farhad davoodvandi | دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ب.ظ

طنز اجتماعی


چند جور بابا جون داریم؟!



فرهاد داودوندی - بروجرد


1 -  آقا جان ! طرف ، صبح از خواب بیدار شده بهش گفته اند پدرت مُرد ! خیلی ناراحت شده ، شما هم زود احساساتی نشوید سریعا هم احساس همدردی نکنید ! طرف از این نارحت شده که بابا جونش براش دو سه میلیارد  ارث و میراث گذاشته !  دیدی می گم شما ها هم آدمهای احساساتی هستید ! عزیز من ! طرف از این ناراحت شده که چرا دست اجل  چنین زود بابا جونش رو برده که نتونسته یک ارث و میراث صد میلیاردی براش به جا بگذاره ! حالا ملتفت شدید ؟ ناراحتی طرف قصه ما از این نیست که بابا جونش مُرده ! ناراحتیش از اینه که چرا بابا جونش بیشتر از اینها براش ارث و میراث نذاشته ! آخه طرف تو این چند سال عمربابا جونش، که اتفاقا خیلی هم  پر برکت !!! بوده  است، بابا جونش  رو با دستگاه خودپرداز بانک مرکزی اشتباه گرفته بوده ! حالا دوزاری تون افتاد ؟


2 - طرف دیگه ، صبح زود از خواب بلند شده بهش گفته اند پدرت مُرد! خاک زمین و زمان رو ریخته تو سر خودش ! حتما می پرسید پدرش مُرده چرا این طرف  زمین رو شخم میزنه تا خاک هاش رو بریزه تو سر و صورت خودش ؟ آقا جان ! پدر این طرف قصه ما چهل پنجاه میلیون برای زن و بچه اش بدهکاری به جا گذاشته ! ملتفت شدید ؟ حالا این طرف قصه ما از شنیدن پرواز بابا جونش به آسمونها شوکه شده ! چرا که باید عین اسب باری ، شب و روز تا آخر عمر کار کنه تا بدهی های بابا جونش رو که میده هیچی ! شکم هفت هشت سر عائله کور و کچلی رو که بابا جونش ، نون خور روی کره زمین  پخش و پلا نموده است  را سیر کنه ! حالا متوجه شدید که چرا طرف بعد از شنیدن مرگ بابا جونش مثل مونگول ها  بر و بر نیگاه این طرف اونطرف می کنه ؟ داره تو دل خودش دو دو تا چهار تا می کنه که چه جوری باید یک عمر بار بدهی های بی پایان مرحوم بابا جونش رو به دوش بکشه و داداش کوچیکه ها رو چطور از آب و گل در آره و آبجی ها رو چگونه سر و سا مون بده !


3 – طرف مثل من خوش خیال ! صبح از خواب بیدار شده بهش گفته اند پدرت مُرد ! تو مراسم عزاداری همه زیر چشمی نیگاهش کرده اند ! تا بهش رسیده اند صحبتهاشونو قطع کردند ! به مراسم سه شب جمعه نرسیده با ایما و اشاره حا لیش کرده اند که باید یه تست پزشکی بدهی ! حتما می پرسید مُردن بابا جون آرتیست قصه ما چه ربطی به تست پزشکی دادن این بنده خدا داره ؟  ای آقا مثل اینکه دو زاری شما ها هم کج کجه ! مگه نمی دونید ؟ بابا جون طرف ، سرطان پیشرفته داشته که عمرشو داده به شماها ! حالا همه می ترسند که نکنه اون مرحوم بطور اتوماتیک ! و ژنتیکی ، سرطان تو بدن وارٍث بخت برگشته به امانت گذاشته باشه ! طرف قصه ما  هم یک عمر با دلشوره زندگی کرده و با هر سر ماخوردگی  فاتحه خودشو خونده که رسید بر سر ما آنچه نباید برسد !


4 – طرف دیگه رفته فوتبالیست شده یک گل زده همه روزنامه های ورزشی  چاپ صبح ، ظهر وعصر عکس تمام قدش رو انداخته اند رو صفحه اول ! لابد می خواهید بگید که خوب بتو چه ؟  آقا جان ! پدر من ! عزیز دل برادر! طرف باباش قبلا  تو این مملکت فوتبالیست بزرگی  بوده ! حالا راه میره تو زمین همه میگن  به به ! چه چه ! چه پسری ! قند عسلی ! راه صد ساله رو که همه فوتبالیست ها باید چند ساله طی کنند جناب با پشتوانه بابا جونش ، یک شبه طی نموده است ! هفته ای ده ها گل تو همین فوتبال  بی در و پیکر ما ، رد و بدل میشه هر کدوم از اون دیگری قشنگتر! اما همه چسبیده اند به تک گل پسر پدر شجاع !


5 - طرف باباش توی شهر کاره ای است! هنوز امتحان نهایی کلاس دوازده را نداده که از عالم غیب!!! توی چند تا اداره توی شهر برایش کار پیدا می شود، اونهم استخدام رسمی!

بعد هم که تشریف برد توی فلان اداره، از همان روز اول فیلش یاد هندوستان می کند که آخه من که اینجور بابای نازی! دارم باید یک کارمند ساده باشم؟! حالا که اینجوره یا کار نمی کنم یا باید حکم ریاست و یا دست کم معاونت را به نام من مادام العمر سند بزنید! و عجیب اینکه باز هم از عالم غیب با یک " اجی، مجی لاترجی " یک دفعه حکم رئیسی برایش از سقف اداره پائین می افتد! البته "شازده" بعدا هم هر جا می نشیند از پدر گلایه دارد که چرا یک فکر اساسی برایش نکرده؟!!!


نتیجه گیری اخلاقی : خدا شانس بده ! پنج انگشت یکی نمیشه ! چی میشد بابا جون همه مردم ، توی شهر کاره ای بودند ؟!


  • farhad davoodvandi