وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد اجتماعی» ثبت شده است

کاندیداهایی برای شورای شهر که حتی 5 رای هم ندارند

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۰۴ ب.ظ

 

کاندیداهایی برای شورای شهر که حتی 5 رای هم ندارند!!!

 

 

به قلم: فرهاد داودوندی

 

به انتخابات شورای شهر نزدیک می شویم و باز هم به یکباره!  تعدادی احساس کرده اند که باید برای ورود به شورای شهر حتما ورود پیدا کنند، افرادی که حتی "بقال" سر کوچه شان هم آنها را نمی شناسد

 

هر وقت هم به اینگونه افراد گفته می شود چه عاملی باعث شده بدون داشتن هیچگونه تخصصی، یا داشتن پایگاه مردمی، یا عدم توان مدیریتی و یا حتی شناخت ساده قوانین شهر و شهر سازی به این موضوع بسیار بسیار مهم ورود پیدا کنید؟! می فرمایند: احساس تکلیف کرده ایم!!!

 

به جاست به جای اینگونه کاندیداهای گرامی که ممکن است به تعداد انگشتان یک دست هم رای نیاورند، معتمدین واقعی شهر این بار احساس تکلیف کنند و با رایزنی با مسوولین ارشد شهر و حتی گفتگوی رُک و صریح با اینگونه کاندیداها، از ورود افرادی که هیچگونه تخصص  و علم مدیریت شهری ندارند به لیست کاندیداهای  شورای شهر بعدی جلوگیری بعمل بیاورند

 

تجربه نشان داده ورود هر شخص بدون تخصص و بدون داشتن سواد مدیریت شهری به شورای شهر، برای بروجرد فاجعه به بار آورده است. والسلام.

  • farhad davoodvandi

طنز یادتونه

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ب.ظ



طنز ورزشی اجتماعی
یادتونه؟


وقتی ورزشکارها اینطورن،


 وای به حال مردم عادی!



فرهاد داودوندی- بروجرد:

یادتونه اون قدیم ها وقتی می خواستیم به اتفاق خانواده بریم مشهد با اتوبوس های اتوتاج قدیمی با اون صندلی های غیر استاندارد چند روز توی راه بودیم؟!

یادتونه بعد از اونکه بالاخره می رسیدیم مشهد، انگار نه انگار که بدن هامون به خاطر چند روز توی راه بودن خسته و کوفته شده بود، سریعا می رفتیم زیارت!

از اون طرف هم که بر می گشتیم بروجرد همین طوری بود! بدون خستگی، بزرگترهای خونه دو سه روز پذیرای مهمون هائی بودن که برای دیدار به منزل مون میومدن.

اون مسافرت های چند روزه و سرحال و قبراق بودنمون  رو به یاد بیارید تا موضوعی را براتون تعریف کنم.

فلان تیم فوتبال بسیار معروف که خیلی از بازیکن هاش ملی پوشن با اتوبوس های آخرین مدل که فوق استاندارد هستن از تهران اومدن بروجرد و راه به راه رفتن هتل زاگرس، همشون انگار کوه کنده بودن که 400 کیلومتر را در 3 - 4 ساعت اومدن!

از اتوبوس که پیاده میشن نای راه رفتن هم ندارن، عجب دوره زمونه ای شده!

ورزشکارهای معروفمون که باید آمادگی جسمی بالائی داشته باشن، رمق توی بدنشون نیست! وای به حال مردم عادی!!!

  • farhad davoodvandi

فروش سهام باد هوا توسط سرمایه گذار

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ب.ظ
 
 
طنز اجتماعی
 

فروش سهام باد هوا توسط سرمایه گذار!!!

 


فرهاد داودوندی- بروجرد:

به من بینوا کمک کنید، به من محتاج در بدر کمک کنید!

سرمایه گذاری هستم که مدتهاست در شهر شما برای سرمایه گذاری آمده ام!

البته درست حدس زده اید که دیناری پول با خودم نیاورده ام، اما اگریک روزی روزگاری  وضع مالی ام خوب بشود، پس از تملک رایگان بهترین زمین های این شهر و فروش قسمتی از آنها، پول خوبی به جیب! ببخشید، به دست خواهم آورد!

البته  بعد از گرفتن زمین رایگان در بهترین نقطه شهر  و فروش قسمتی از آن به هر کسی که دلم خواست! اگر قول بدهید 40 یا اگر دست کرم تان خوب باشد 50 میلیارد تومان هم وام بلاعوض مادام العمر به من بینوای محتاج کمک کنید، برای تان در این شهر سرمایه گذاری خواهم کرد که از فرط تعجب و شادی یک چشم تان بگرید و یک چشم تان بخندد!

محتاجم، علیلم! به من بینوا کمک کنید!

الان مدتهاست برج سازی هایم در کلان شهر ها بخاطر نداشتن پول کافی نیمه تعطیل شده است، اگر خدا عمر نوح به خودم و زن و بچه ام عطا کند،
با این سرمایه گذاری هم که  قرار است مثلا در آینده در شهر شما انجام بدهم، کفگیرم به ته دیگ خورده و کمک مالی مردم را استدعامندم!

حالا که شما در این شهر آنقدر بخشنده هستید که بهترین زمین های تان در بهترین نقاط شهر را مفت و مجانی به من بینوای بدبخت بیچاره محتاج نان شب، هدیه داده اید، حالا که قرار است برای به دست آوردن دل من، میلیارد ها تومان هم وام بلاعوض به من ذلیل بیچاره کمک کنید، خوب آخه بی معرفت ها پس مردانگی تان کجا رفته؟!

 لااقل ساختمانهایی را که قرار است در "موسم بزک نمیر بهار میاد" بسازم و به این مردم شریف بیندازم! ببخشید، بفروشم و واگذار کنم! خوب لااقل پیش خریدش کنید
 
و اون پول های بی زبان تان که پس انداز کرده اید را برای گردش اقتصاد شهرتان توسط یک سرمایه گذار با انصاف! به مانند من، به جریان بیندازید!

البته می دانم در بین شما افراد بد بین و بد ذات و مغرضی هم هستند که مانع از سرمایه گذاری شما در جیب شریف "بدون در و دروازه" من می شوند، اما حالا که ساختمان هایم را پیش خرید نمی کنید، لااقل سهام "باد هوا" را که توسط اینجانب به شما عزیزانم پیشنهاد می دهم را بخرید! بخدا صواب دارد!

سرمایه گذار درجه یک ممتاز، اما علیل و ذلیلم،
با خرید سهام "باد هوا" برای رشد اقتصاد شهرتان! به من بینوای محتاج کمک کنید!


 

  • farhad davoodvandi

کار نکن اما جلوی چشم باش

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۰۷ ب.ظ

 

طنز اجتماعی


رمز موفقیت،


کار نکن اما جلوی چشم باش !

 

فرهاد داودوندی - بروجرد:

 

- آقا از این جلو برو اونور تر، جلو دست و پائی!

- باشه!

- چرا تکون نمی خوری؟

- باشه!

- آقا جان میگم جلو دست و پائی!

- باشه!

- کم بگو باشه!

 - باشه!

- عزیز من! توی این مکان، رفت و آمد زیاده، برو کنار وایستا!

 - باشه!

( چند ساعت بعد )

- بازم که تو اینجائی؟! برو کنار تا بقیه رد بشوند!

- باشه!

- خوب تکون بخور!

 - باشه!

- ببینم، می خوای اعصاب ما رو توی این اداره خراب کنی که تکان نمی خوری؟

- باشه!

- نکنه علتی داره، هی جلو چشم مائی و از جایت تکان نمی خوری؟

- بععععععععله!

- میشه علتش رو بگی؟

- بععععععععله!

- بفرما، سراپا گوشیم!

 

- خدمت شما که عارضم! یک رسمی سالهاست باب شده، که هر که جلوی چشم باشه، اموراتش میگذره! اگر جلوی چشم نباشی و صبح تا شب  برای پیشرفت فعالیت انجام بدهی، به چشم نخواهی آمد! اما اگر هیچ کار نکنی، هیچ فعالیتی نداشته باشی، اما جلوی چشم  باشی، همه حلوا حلوایت می کنند و جایت هم بالای چشم همه است!

- ای ناقلا! پس اینطور، خوب زود راه افتاد !!!

- بعععععععله!  راه و روش درست اینه که من جلوی چشم باشم و عزیز! حالا بگذار بقیه کار کنند و جلوی چشم نباشند، مهم نیست!

مهم اینه که من به رمز و رموز موفقیت  پی برده ام! فقط لطفا به کسی نگوئی، اینجا فرق دوغ و دوشاب اصلا معلوم نیست! کار نکن اما جلوی چشم باش، همه مثل عسل دوستت دارند! اما اگر خودت را هم با فعالیت زیاد بکشی، ولی جلوی چشم نباشی، همه با شنیدن نامت احساس می کنند ارث پدرشان را خورده ای، دوست دارند سر به تنت نباشد! این است که رمز موفقیت: کار نکن، فعالیت نداشته باش، اما جلوی دست و پای بقیه بنشین تا همیشه جلوی چشم باشی!!!
  • farhad davoodvandi

طنز با گویش بروجردی

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۴۸ ب.ظ
 
بابا جُو ! و ِرَه شیتَه ؟ مُوخا شی کُنی؟


دُومِشِه بَوُور !


 

فرهاد داودوندی - بروجرد :
 

چَن شُو پیش داشتِم  وَرِ خُوئم و زوُون   وُوریردی خُوئمو ، فکر مِکردم ، راسی چُونه ایما بعضی وقتا  اُنقدر بی انگیزه مِشیم ؟! وِره شی ، هرکسی ام که مُوخا کاری تِه زمینه ورزشی ، اقتصادی ، هنری و .....انجام بَیه اُنقَدَر  وِِرَِِِِِِِِِِش پیغام پَسغام نا امیدُونه مِفر سیم ؟!

حتما جدیدا  دی ییت که یه سِری پیامک دارَه دس و ِ دس مِشه که تِه اونا نوشته ، مُخوا شی کُنی ؟ وِره شیتَه ؟ دِلت خُوشه ؟ بیکاری ؟ دومِشِه بَوُر ! مِشه شی ورَت ؟ نکُنی ایکاره ! او کِه داره شی کِرده ؟ آخرش مُاخا بَمیری !


حَتمن وره شُومانم اَ ای جور پیامکا و لهجه وُوریردی آمیه که صُوَوتائی که سر زبون ایمانَه نِه و طور طنز آلودی نوشتَنو و وره خُوئمو مِفِرسن !

و نَظر مَ که تا نوا چئی ، مردم نِمُوئن چیزها ! خُویِ  ایما بهتر اَ هر کَس دی یری  مِینیم که ای جُور حَرفا اَ صُوو  زُو تا آخر شُو سَرِ زِوُون  هَمَه  مُو  هِسا !

په بیتَره ، اَ همی ایسه ، ایجُور حَرف زینانِه اَ سَر زوُونمو  وُرداریم ، اگر خوئمو فعالیم که هُوچی ! اَگرم خوئمو فَعال نیسیم ، لااقل جلو پا بَچامُو یا دوُسُ رفیقامُو هی اَ ای حرفا نَزِنیم !

به خُدا ای حَرفا دَس و دِل آئمِنِه مِشُورَه و دیه دِل و دماغی وره هُوشکَه  نِمَلَه که  تَکُونی و ِ خُوئش بَیه !

بیائیم اَ هَمی ایسه ، ایجُور حَرفا مَنفینِه اَ سَر زوُِون خُوئمو بَنازیم ، و فقط اَ حَرفا خُو  صُو وَت کُنیم !

بخدا اگر تا آخر عُمرِمُونَم  هِی بُوئیم و ِره شیمُونه ؟ مُوخا شی کُنیم ؟ سَر سوزنی اَ ای دنیائی که تِش ز ِنی مُکُنیم کَم نِمِشَه ، اُوئم  اَ  اُوء  تَکُو  نِمُوخُورَه ! پَه بِهتره کِه خُوئمُونِه و ِ روز کُنیمُو و فَقَط  حَرفا خُو بَز ِنیم تا وا اِی حَرفا و ِ هَم انگیزَه بَئیم !

@@@@@

(ترجمه فارسی ) چند شب پیش داشتم پیش خودم با گویش بروجردی خودمان  فکر می کردم ، راستی چرا بعضی وقتها ما اینقدر بی انگیزه می شویم ؟ برای چه ، هر کسی هم می خواهد فعالیت اقتصادی ، ورزشی ، هنری و... بکند ، برایش پیغام پسغام ناامیدانه می فرستیم ؟

حتما جدیدا دیده اید که یکسری پیامک به زبان بروجردی دست به دست میشود که در آنها نوشته شده است : می خواهی چکار کنی ؟ برای چی ات است ؟ بیکاری ؟ برای تو میشود چی ؟ اینکار را انجام ندهی ؟ آنکه مال و منالی دارد کجا را گرفته ؟ آخرش همه می خواهیم بمیریم !

حتما برای شما هم اینگونه پیامک ها به  گویش بروجردی آمده است که صحبتهائی را که بطور روزمره بر سر زبان خود ما می باشد را به گویش بروجردی نوشته و برای خود ما ارسال می نمایند

به نظر من که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ! البته خود ما بهتر از هر کس دیگری می دانیم که این جور سخنها از صبح زود تا آخر شب بر سر زبان مان است !

اگر خودمان فعال باشیم که فبه المراد ! اما اگر خودمان انسان های فعالی نیستیم لااقل خطاب به فرزندان یا دوست و رفیق هایمان از اینگونه حرفها نزنیم !  به خدا ، اینگونه حرفها  دیگر حال و حوصله ای برای هیچکس نمی گذارد که انگیزه ای داشته باشد .

بیائیم از هم اکنون اینگونه حرفهای منفی را از سر زبان مان کنار بگذاریم و فقط از سخنان خوب صحبت کنیم .

باید بدانیم اگر تا آخر عمر بگوئیم مگر بیکاری؟ می خواهی چکار کنی ؟ و از اینگونه حرفهای منفی بر زبان بیاوریم ، مطمئنا سر سوزنی از این دنیای بزرگ کم نخواهد شد و حتی آب هم از آب تکان نخواهد خورد .

پس بهتر است که به جای گفتن اینگونه کلمات منفی  خودمان را به روز نمائیم و فقط حرفهای مثبت را به زبان بیاوریم تا با اینگونه سخنان لااقل به همدیگر انگیزه بدهیم .

 

  • farhad davoodvandi

اینگونه است که بروجرد هیچگاه پیشرفت نمی کند!

farhad davoodvandi | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۱ ب.ظ
 
طنز تلخ اجتماعی


اینگونه است که بروجرد


 هیچگاه پیشرفت نمی کند!



 

 

فرهاد داودوندی- بروجرد:


 آقا اجازه، از آنجا که گفته اید انشای امروزمان در رابطه با این باشد که " چرا بروجرد پیشرفت نمی کند؟" باید بگویم برای نوشتن این انشا با پدرمان زیاد صحبت کردیم تا به یک نتیجه ای برسیم!

 اما، آقا اجازه! پدرمان آه بلندی کشید و گفت: رُوله و ِرَمُو شَر دُرُس نَکو، اَ صُوا صُو دیه هُوشکَه جُواو ِ سِلامِمُونَم نِمیه! که ترجمه گفته پدرمان به زبان فصیح پارسی می شود: بچه جان برای مان شر درست نکن، از فردا صبح دیگر هیچکس در این شهر جواب سلام مان را نمی دهد!

آقا اجازه! البته وقتی سمج ایستادیم و از پدرمان توضیح بیشتر خواستم دوباره آه بلندی کشید و گفت: بچه جان! این شهر ما هیچوقت پیشرفت نخواهد کرد! می دانی چرا؟

 و بعد بدون اینکه ما بخواهیم حرفی بزنیم، خودش به خودش جواب داد که در این شهر، اینقدر که بعضی از مردم در کار همدیگر تخقیق و تفخص می کنند، در کار زندگی خودشان تخقیق نمی کنند!

آقا اجازه، پدرمان در ادامه هم گفت: اینجا اگر با یک مسئول شهر سلام علیک کنی، انگ می خوری که زد و بند دارد! اگر با یک مسئول سلام علیک نکنی، انگ می خوری که  از دماغ فیل افتاده ای!

اگر وضع مالی ات خوب باشد، بعضی از مردم می گویند: از کجا آورده؟ اگر وضع مالی ات بد باشد، همان بعضی از مردم تا از رمز و راز زندگی ات سر در نیاورند، به حال خودت رهایت نمی کنند!

در این شهر دوچرخه ات به پراید تبدیل بشود، روی شاخش است که صد در صد انگِ دزد بودن بخوری!

اگر بر عکس پراید مدل عهد دقیانوس ات به دوچرخه تبدیل بود، حالا دیگه بیا و درستش کن!!! انگ ورشکست بودن و یا اینکه مردم بدانند پول هایت را کجا سرمایه گذاری! کرده ای، را باید بتوانی تحمل کنی!

آقا اجازه! پدرمان می گوید: در این شهر خیلی ها از ترس در و همسایه و فامیل جرات نمی کنند با ماشین های آخرین مدل شان به خیابان بیایند، ماشین های مدل بالای شان را برای مسافرت کردن به بیرون شهر در پارکینگ خانه های شان گذاشته اند.

پدرم می گوید: در این شهر باید همیشه بنالی، باید دست پیش را بگیری، باید به هر که رسیدی بگوئی ای بابا، وضع مالی مان اصلا خوب نیست!

پدرم می گوید: در این شهر  پانصد ششصد شیرینی و اغذیه فروشی وجود دارد که اگر بطور میانگین هر کدام شبانه روزی سیصد چهارصد هزار تومان هم فروش داشته باشند، مردم این شهر روزانه فقط  دویست سیصد میلیون تومان شیرینی و ساندویچ می خورند، اما هنوز به بعضی ها! که می رسی سلام نکرده ای، شروع می کنند به نالیدن!

آقا اجازه،  پدرم می گوید: خیلی ها از مردم شهر ما دوست ندارند صد تومان پول روزنامه بدهند، اما هزار تومان هزار تومان می دهند بچه های شان که بروند پفک نمکی که برای سلامتی بچه های شان مضر است را بخرند!

پدرم در حالیکه تلخندی می زند خطاب به من می گوید: خود تو بگو ببینم، با راه اندازی این وبلاگ شخصی روزانه چند تا پیام با اسم مستعار فحش و ناسزا از طرف بعضی ها داری که تو را متهم به گرفتن پول و اینجور چیزها می کنند؟ مگر غیر از این است که با هر مسئولی سلام علیک می کنی، یک انگ از طرف یک عده ای می خوری؟! مگر جز این است که با هر ورزشکاری مصاحبه می کنی، از طرف بعضی مسئولین ورزشی پیغام و پسغام ها برای تو شروع می شود؟ مگر غیر ازاین است که تا الان یک دینار هم از این راه در آمد نداشته ای؟ چرا اینهمه بد و بیراه به تو می گویند؟ مگر غیر از این است که همین چند ماه پیش برعلیه ات طومار گرفتند؟

آقا اجازه! پدرم راست می گوید، تا وضع همینگونه است، این شهر هیچگاه رشد نخواهد کرد، چرا که هیچکس نمی خواهد هزینه رشد شهرش را بدهد، همه منتظرند تا شهر  از غیب، آباد بشود بدون اینکه خودشان را مسئول رشد شهر بدانند.

 بعضی ها با ماشین های خدا میلیون تومانی در حالیکه در شهر تردد می کنند، شیشه را پائین می دهند و پوست سیب و پرتقال و پوست پفک نمکی را به درون خیابان می ریزند! بعضی ها از چراغ قرمز رد می شوند! بعضی ها به همشهری خودشان برای یک ثانیه دیر و زود شدن در رفت و آمد ناسزا می گویند.  اما در عوض توقع دارند که بروجرد رشد کند.

طرف دم در خانه اش چاله درست شده، روزی صد بار با ماشین خودش در همان چاله می افتد اما حاضر نمی شود تا اسفالت کردن آن از طرف شهرداری، علی الحساب دو تا بیل خاک درون آن چاله بریزد.

اینجا برای اینکه کسی برای رشد شهرش قدمی برندارد، بهانه آوردن مثل آب خوردن شده است! جملات زیر برای شانه خالی کردن از وظایف خودمان در قبال شهرمان، روی زبان بعضی ها از صبح تا شب هزار بار تکرار می شود: " ای بابا، کی قدر می داند؟" ، " ولمو کن بابا حال داری؟"، " حالا مثلا ما هم قدمی برای رشد شهرمان برداشتیم، که چی بشود؟"، " ای آقا، بیکاری"، " اگر برویم شهرداری بگوئیم بیایند کوچه مان را آسفالت کنند، برایمان می شود شری"، " به جان خودم، اگر مسئولین شهر به حرف ما توجه کنند"

آقا اجازه، این بود انشای امروز ما، اگر اجازه هست دیگر ادامه ندهیم و  برویم بشینیم، وگرنه از طرف بعضی ها انگ خواهیم خورد که برای خواندن این انشا، حتما با شما که معلم مان هستید، زد و بند داشته ایم! و فردا پس فردا برای مان می شود شری!!!

 
  • farhad davoodvandi

تاخیر در آغاز نشست ها

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۲۵ ب.ظ
 
رکورد تاخیر در شروع 
 
بعضی نشست ها و همایش ها

در شهر " درجورب " کره مریخ!

شکسته شد!



به قلم: فرهاد داودوندی- بروجرد



-  دست نگه دارید تا "فلان" مدیر بیاید!

-  برنامه را شروع نکنید تا "بهمان" رئیس بیاید!

-  تا وقتی آقای .... بعنوان میهمان ویژه نیاید، من نمی گذارم برنامه شروع بشود!


ای بابا! دویست سیصد نفر توی یک جلسه باید منتظر ورود "فلان" مدیر یا "بهمان" رئیس باشند تا جلسه نشست و همایش آغاز بشود!

یواش یواش تاخیر در آغاز بعضی برنامه های رسمی، غیر رسمی و حتی دعوتی در شهر " درجورب " کره مریخ! از "شور و مزه" در آمده و کار به جایی رسیده که انگار نه انگار که "خلق الله" که راس ساعت به نشست آمده اند، کار و زندگی دارند

یکی نیست به میزبانان اینگونه نشست ها در شهر "درجورب" کره مریخ! بگوید: دوست عزیز! برادر گرامی! عزیز دل برادر! شما که اینقدر وقت مردم برایتان بی اهمیت است و جدیدا هم حتی با یکساعت تاخیر برنامه های تان را شروع می کنید:

 اول مشخص کنید این نشست ها را برای رضای خدا و احترام به عامه شهروندان برگزار می کنید یا برای "خود شیرینی" نزد "فلان" مدیر با "بهمان" رئیس؟!!!

اگر این همایش ها و نشست ها برای خدمت به مردم است، اگر در دعوت نامه های تان می نویسید شروع برنامه مثلا ساعت چهار، ما را آرزو به دل نکنید و برای یکبار هم که شده به حضار احترام بگذارید و برنامه را دقیقا راس ساعت چهار آغاز کنید

نه اینکه به خاطر یک میهمان "از ما بهترون"! کار را به جایی برسانید که جدیدا حتی تا یکساعت هم در آغاز برنامه های تان تاخیر داشته باشید

صد البته لازم به ذکر است که در طول تاریخ این شهر مریخی! این یک "رسم بد" شده که تعدادی از مدیران و روسای شهری در شهر "درجورب" کره مریخ! نیز، قصدا  و برای " کلاس گذاشتن "، با تاخیر در نشست ها و همایش ها حضور پیدا می کنند! و انگار نه انگار که صد ها نفر وقت گرانهای شان در حال هدر رفتن است تا این روساء برای حضور در مراسم "قدم رنجه" کنند!


 

  • farhad davoodvandi

به فرماندار بومی هم فرصت بدهیم!

farhad davoodvandi | شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ب.ظ
 
به فرماندار بومی هم فرصت بدهیم!


به قلم: فرهاد داودوندی

فرماندار غیر بومی می آید و تا بخواهد خیابانهای شهر را بشناسد، یکی دو سال وقت صرف خواهد شد، ضمن اینکه طی تمام مدتی که میهمان ما بروجردی هاست، در هر صورت در قبال فعالیت های کم یا زیادش، وعده های  عملی شده یا نشده اش،  بالاتر از گل  هم نمی شنود!

در مقابل تعجب برانگیز است، هرگاه یک نیروی همشهری سکان فرمانداری را طی این چند دوره  اخیر به دست گرفته، هنوز مرکب حکم فرمانداری یا سرپرستی اش خشک نشده، خیلی ها ذره بین به دست می گیرند و شب و روز به دنبال یافتن ضعفی از وی هستند تا هر چه سریعتر  و به هر طریق ممکن سکان هدایت شهر را از دست فرماندار بومی و همشهری مان بگیرند!

وقتی  مقایسه می کنیم تعجب مان بیشتر می شود  از اینکه ما بروجردی ها  به فرماندار غیر بومی نا آشنا به شهر، تا دل تان بخواهد فرصت می دهیم، اما  به همشهری خودمان ذره ای وقت و فرصت نمی دهیم و از همان روز اول منتظریم یک جای کار کوچک یا بزرگ را درست انجام ندهد تا شمشیرها را برایش از رو بکشیم

ختم کلام اینکه آیا وقتش نرسیده  به فرماندار بومی که زیر و بم و ریز و درشت  شهر را  هم می شناسد،  وقت و فرصت کافی بدهیم؟!

 
  • farhad davoodvandi