وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

رنگ ها در فوتبال ما مدتهاست رنگ باخته اند

farhad davoodvandi | جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ



آنزمان که فوتبال ایران مردمی بود



رنگ ها در فوتبال ما مدتهاست رنگ باخته اند

فرهاد داودوندی- بروجرد:

نام پرسپولیس و استقلال همیشه ده ها هزار تماشاگر را روانه استادیوم های ورزشی می کرد.

 وجود ستاره هایی در این تیمها به مانند علی پروین، ناصر محمد خانی، ناصر حجازی، مجید نامجو مطلق و .......... نیز مزید بر علت می شد تا تماشاگران تا لبه های خط در کنار زمین فوتبال بنشینند.


هر گاه تیمهای سرخابی برای بازیهای دوستانه روانه شهرستانها می شدند ورزشگاه ها جای سوزن انداختن نبود چه رسد به اینکه کسی بخواهد با خیال راحت روی سکوها جایی برای نشستن پیدا کند.

فوتبال ایران هنوز غرق در فساد مالی نشده بود. فوتبالیست ها برای رنگی که به آن عاشق بودند به زمین می رفتند و تماشاگران هم اسطوره های خود را عاشقانه دوست داشتند.

با هر پیروزی شادی وصف ناپذیری سراپای علاقمندان به هر تیمی را می گرفت و با هر ناکامی هم مجموعه تیم و هواداران غرق در ماتم می شدند.

فوتبال ایران هنوز غرق در فساد مالی نشده بود. هواداران حتی نام کوچک و پست بازی بازیکنان ذخیره تیمهای رقیب را هم می دانستند.

از مدتها قبل از هر بازی مردم پیگیر خبرهای خوش و یا ناخوش از تیم خود و تیم رقیب می شدند. مصدومیت هر بازیکن خودی حتی در تمرینات، لرزه بر اندام ها می انداخت و دست های دعا برای شفا رو به آسمان ها بلند می شد.

فوتبال ایران هنوز غرق در فساد مالی نشده بود. و فوتبال روح و زندگی مردم بود. همه عاشق بودند و با عشق به تیمهای مورد علاقه شان شب را به صبح و صبح را به شب می رساندند.

سرهای بازیکنان، مقابل توپ حریف قرار می گرفت تا بازیکن به بی تعصبی متهم نشود. القابی به مانند سیم خاردار، عقاب، پا طلایی و سر طلایی القابی بود که مردم کوچه و بازار به بازیکنان محبوب شان می دادند. هیچ بازیکنی را یارای فیلم بازی کردن برای علاقمندان به تیمها نبود.

 هر چه بود یک رنگی بود و آن رنگ، رنگ عشق بود به قرمز و آبی و گاها سبز پاس تهران و زرد سپاهان اصفهان و یا قرمز تراکتور سازی تبریز و حتی مشکی ابومسلم خراسان.

و اما فوتبال، این ورزش جذاب جهانی که دقیقا مانند زندگی بالا و پائین دارد، کم و زیاد دارد و کاملا بی رحم است، بالاخره آن روی دیگر خودش را نشان هواداران فوتبال در ایران داد.

 دو بازی و دو تساوی تیم ملی فوتبال با  تیم استرالیا و صعود  روز 8 آذر در ملبورن استرالیا  به جام جهانی فرانسه 1998 با هدایت والدایر ویرای برزیلی به یکباره باعث شد فوتبال ایران رشد حباب گونه اش شروع شود.

پولهایی که زمانی تیمهای شهباز و بهمن و کشاورز و .... برای خرید بازیکنان نامی، بی حساب و کتاب خرج می کردند، با صعود به جام جهانی فرانسه عیان تر از قبل شد و فوتبالی را که متناسب با حضورش در میادین بین المللی رشد نکرده بود را با سرعت سرسام آور به سرازیری  سقوط سوق داد.

کار به جایی رسید که در زمانی کمتر از آن که فکرش را می شد کرد، بازیکنان در فروختن رنگ مورد علاقه شان به چند ریال بیشتر گوی سبقت را از هم می ربودند

 بیشتر فوتبالیست ها برای از تن بیرون آوردن لباس تیم محبوب شان با همدیگر به رقابت می پرداختند و آنچه در این میان پشیزی ارزش نداشت احساسات پاک هواداران بود.

دیگر سر هیچ بازیکنی جلوی هیچ توپ حریفی قرار نگرفت. با هر باخت دیگر غمی چهره بازیکنان را در بر نمی گرفت بلکه همچنان قهقهه بر فوتبال در حال مرگ هر روز بیشتر از روز قبل بر لبان بازیکنان جا می گرفت. مربیان بسیاری مربی نما شدند و حساب های بانکی شان هر روز گردش مالی اش بیشتر می شد.

بازیکنانی پا به عرصه فوتبال گذاشتند که دیگر بسیاری از آنها بویی از تعصب در وجودشان برای شاد کردن دل هواداران دیده نمی شد.

 هر روز بیشتر از روز قبل رنگ ها رنگ می باختند، در واقع این رنگ ها نبودند که بی رنگ می شدند، این فوتبال بود که در نزد مردم و بخصوص هواداران رنگ می باخت.

فوتبالی که روزی  مردم برای دیدن آن تا کنار خط عرضی و طولی زمین در سرما و گرما می نشستند و جا برای سوزن انداختن نبود دیگر رنگی نداشت و در مهمترین مسابقات هم حتی روی سکو ها می شد از فرط کم استقبالی راحت نشست و در حال شکستن تخمه ژاپنی، بازی بی رنگ و بوی بازیکنان دو تیم سرخابی را دید و حتی برای دقایقی برای رفع خستگی چُرتی زد.

فوتبال ایران از روزی که غرق در فساد مالی شد، از روزی که پای دلالان در آن باز شد، از روزی که به دست غیر فوتبالی های با نفوذ افتاد و از روزی که بیشتر بازیکنانش مانکن هایی شدند که بیشتر از فتح دروازه حریف به فکر بر هم نخوردن آرایش موهای خود در زمین مسابقه بودند، فاتحه اش خوانده شده بود.

فوتبالی که آخرین نسل هواداران دو آتشه اش را هم در حال از دست دادن می بیند و در یک کلام، فوتبالی که از ترس مرگ، با تزریق پول های باد آورده خودکشی کرده است، اینک دیدن هواداران پر شور و دو آتشه در ورزشگاه ها را فقط در خواب و خیال می تواند ببیند.

این فوتبال دیگر مردمی نیست، این فوتبال که ما در حال دیدنش خواب مان می گیرد، اصلا فوتبال نیست، شبهی از یک ورزش پر طرفدار در جهان است.
  
  • farhad davoodvandi

نظرات  (۱)

خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی