وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد



هر آنچه دربارة


استاد مهرداد اوستا باید بدانیم

 

در طولانی ترین گفتگو و طولانی ترین مصاحبه مطبوعاتی


و اختصاصی در دنیای مجازی


با استاد محمد حسین رحمانی


( پیش گفتار)



توضیح فرهاد داودوندی: مصاحبه بسیار مفصلی با استاد محمد حسین رحمانی برادر استاد مهرداد اوستا انجام داده ام که بنوعی در دنیای مجازی و دنیای سایت های شخصی و وبلاگ ها در کشور عزیزمان ایران می توان به آن رکورد طولانی ترین مصاحبه مطبوعاتی ایران در دنیای مجازی توسط سایت شخصی فرهاد داودوندی را نسبت داد.

در این گفتگوی بسیار متنوع و جالب موارد بسیاری در سطح شهر و استان با شخص مصاحبه شونده به چالش کشیده خواهد شد.

بیش از چندین هزار کلمه و بیشتر از ده ها هزار حرف، در قالب حدود  ده ها صفحه برگ استاندارد، حاصل صرف مدتها وقت و  زمان برای ویرایش گفتگو با یکی از شخصیت های مهم بروجردی در سطح کشور است.

شخصیتی که برای اولین بار سخنانی صریح و رُک در رابطه با مسائل مختلفی از شهرستان بروجرد و استان لرستان بر زبان آورده است که مطمئنا موجب روشن شدن مسایل بسیاری خواهد شد.

بزودی زود  طولانی ترین و جذابترین مصاحبه مطبوعاتی ایران در دنیای مجازی در سایت شخصی فرهاد داودوندی به عنوان یک رکورد در ایران  ثبت خواهد شد.


اما قبل از اینکه این مصاحبه مطالعه نمایید لازم است برای اشنایی بیشتر بینندگان سایت، زندگی نامه استاد محمد حسین رحمانی را در سایت بعنوان پیش گفتار ثبت نمایم:



استاد محمد حسین رحمانی بروجردی برادر زنده یاد مهرداد اوستا در سال 1333 شمسی در شهر زیبای بروجرد دیده به جهان گشود.

ایشان تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاهش بروجرد سپری نمود و سپس برای ادامة تحصیل به تهران رفته و در سال 1364 موفق به دریافت مدرک لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه تهران شد.

و چندی در سازمان صدا و سیما به عنوان نویسندة برنامه های مستند فعالیت کرد. و سپس به استخدام شرکت مخابرات ایران درآمد. وی چند سالی به عنوان رئیس اداره انتشارات این شرکت سردبیری ماهنامة پیام ارتباطات را نیز عهده دار بود و هم اینک با سمت رئیس ادارة روابط فرهنگی و اجتماعی ، کماکان در این شرکت به کار اشتغال دارد.

ضمن آنکه ، طی سالیان درازی که در این کلانشهر به سر برده در عرصة رسانه ها و به ویژه مطبوعات و با نگارش دهها مقاله در زمینه های ادبی ، اجتماعی و سیاسی در کنار مصاحبه های گوناگون ادبی ، چهرة شاخصی در این عرصه داشته است. استاد محمد حسین رحمانی افزون بر آن ، در دهة اخیر بیشترین وقت خود را به پژوهش های ادبی و نگارش کتاب اختصاص داده است. از همین روی ، ایشان در حقیقت در سه حوزة شعر ، نویسندگی و پژوهش فعالیت دارد


مقالات :

نقد ادبی :

* زحاف شعر فارسی در نگاهی گذرا ( نقد کتاب زحاف رایج در شعر

فارسی رضا عبدالهی ) – روزنامة کیهان / شمارة 14502/1371

* گشت و گـذاری در رؤیای سبز بهاران ( مجموعة اشعار عزت الله

فولادوند ) – روزنامة جهان اسلام / شماره های 757 و 768 / 1372

* دیوان والة اصفهانی( با مقدمه ، مقابله و تصحیح رضا عبدالهی )

ماهنامة کیهان فرهنگی / شمارة 107/1372

نقد فیلم :

*شیرواره ، کاری خوب و صمیمی – هفته نامة سروش / شمارة

510/1369

مقالات ادبی :

* ستارگان آواز لری را دریابید – روزنامة ابرار / شمارة847/1370

* اوستا ؛ قصیده سرای نوآور و صاحب سبک – ماهنامة کیهان

هوایی/ شمارة 990/1371

* رعنا ؛ غزلسرایی که ناشناس مانده استماهنامة کیهان

هوایی / شمارة 1011/1371

* شعر ، موسیقی ، نقاشی و تأثیرات متقابل آنها – ماهنامة کیهان

هوایی / شمارة 1016/1371

مقالات اجتماعی:

* سیاستهای استعماری ، عامل مهم افزایش آلودگی اعتیاد در

ایران – روزنامة ابرار / شمارة 156/1367

* بوروکراسی موجود ضد خلاقیت است – روزنامة ایران / شمارة

1774/1380

* آمارهای وحشتناک دربارة اعتیادروزنامة اعتماد / شمارة

184/1381

* بیکاری ؛ مشکل بنیانی جامعة ایران – روزنامة اعتماد /شمارة

188/1381

* طلاق ؛ پدیدة خانمان برانداز – روزنامة اعتماد / شمارة215/1381

* خودکشی ؛ رقت انگیزترین آسیب اجتماعیروزنامة اعتماد -

شمارة 234/1382

* کودکان فراری ؛ قربانیان معصوم جامعهروزنامة اعتماد -

شمارة 256/1382

* دختران خیابانی ؛ پدیدة شرآورروزنامة اعتماد / شمارة

262/1382

مقالات سیاسی :

* چیرگی هموارة فکر – روزنامة ایران / شمارة 1177/1377

* جناح حاکم بر انتخابات شوراها چه کرد ؟ ( مستعار نصرالله آرمین ) – روزنامة قدس / شمارة 3239/1377

* تهران ؛ قربانی اصلاح طلبان چپ ( مستعار احمد فرنود ) – روزنامة قدس / شمارة 3298/1378

* شهردار تهران چگونه انتخاب شد ؟ ( مستعار علی ایروانی ) – روزنامة قدس / شمارة 3321/1378

* چه کسی وزیر پست و تلگراف و تلفن خواهد شد ؟ ( مستعار علی ایروانی ) – روزنامة انتخاب / شمارة 446/1379

* بقای اصلاحات در گرو کابینة توانمند ( مستعار ناصر نامدار ) – روزنامة همبستگی / شمارة 228/1380

* یک استیضاح ؛ یک کارنامه ( مستعار حشمت الله کریم زاده ) – روزنامة انتخاب / شمارة 1309/1382

*در ذم ترور شخصیت( مستعار علی ایروانی ) – خبرگزاری جهان نیوز / 14 آبان 1390

* حقیقت ماجرای نامزد مهرداد اوستا که همسر شاه شد – خبرگزاری فارس/ 23 بهمن 1391

* اختیارات محدود نمایندگان و توقعات نامحدود مردم – روزنامة مردم سالاری / شمارة 2930 / 1391

* پارادوکس تاریخی سازمان ملل – روزنامة مردم سالاری / شمارة3004/1391


مصاحبه ها :

ادبی :

* اوستا ، ملک الشعرای ثانی – هفته نامة سروش / شمارة 558/1370

* با شاعران معاصر در میعادگاه شعر – روزنامة جهان اسلام / شمارة544/1372

* در حاشیة کنگرة بزرگداشت زنده یاد استاد مهرداد اوستا – روزنامة کار و کارگر / شمارة 1026/1373

* سهم استاد «اوستا » در شعر معاصر و باقی قضایا – روزنامة سلام / شمارة 1329/1374

* شاعران گلایه کردند : انبوه سرایی ، آفت شعر دینی – نشریة ساعت صفر / پیش شماره 10 /1390

سیاسی :

* تهاجم فرهنگی چیست ؟ راههای مقابله با آن کدامند ؟ 100 گفتگو با متفکران ایرانی و خارجی – برادران

شرلی پیشگامان تهاجم – هفته نامة سروش / شمارة 697/1373

* خبرگزاری (ایرنا ) در خدمت حزب حاکم است ( مستعار حسین یاراحمدی ) – روزنامة رسالت -

شمارة 4203/1379

* افیون دانستن دین ، سخنی تشکیلاتی و برنامه ریزی شده است ( مستعار علی ایروانی ) روزنامه

رسالت/ شمارة 4212/1379

       آثار :

* ببری ( قصة منظوم کودکان )

* مهرداد اوستا (یادنامة استاد مهرداد اوستا )

* گلستان یزدان (منظوم )

* گونه های نگارش در روابط عمومی ( اثر برتر چهارمین سمپوزیوم

بین المللی روابط عمومی )

* پیام و پاسخ در روابط عمومی

* رسم الخط جامع زبان فارسی

* همیاری در ادبیات فارسی

* شاهکارهای شعر معاصر ایران

* پرنیان ( مجموعة شعر )

* حکیمانه های شعر پارسی ( در چند جلد )

 

                            * * * *

استاد محمد حسین   رحمانی   بروجردی   در انواع شعر از قصیده و

مثنوی گرفته تا غزل و دو بیتی و ... به گواهی آثار منتشر شده اش ،

چیره دست می باشد. و در اینجا ، تنها به سه غزل و هفت دو بیتی از

ایشان بسنده می کنیم.

از اوست :

نخست غزلی در اندوه درگذشت برادرش زنده یاد استاد مهرداد اوستا :

خورشید سخن

داغش آتش به دل خستة غمناک زده ست

آه ازین شعله که آتش به دل خاک زده ست

می سزد اهل هنر جامه به تن چاک کنند

زین مصیبت که گریبان هنر چاک زده ست

این همه خون که زند موج به مینای شفق

نقش داغی ست که او بر دل افلاک زده ست

داستان غم خاموشی خورشید سخن

بر لب اهل ادب ، آه شرر ناک زده ست

گلشنان چون که تهی گشت ز گلبانگ هزار

زاغک زار ، فغان بر زِبَر خاک زده ست

نه عجب بر هنر طُرفه عقابی ز حسد

کرکس بی هنری ،شیون خاشاک زده ست

آتش هجر نهانسوز تو ای خسرو حُسن

گونیا شعله ای بر خِرمَن ادراک زده ست

با که گویم غم تو ، ای غم تو مونس جان

مرغ دل بین که به سر ، بی تو چه خاشاک زده ست

ای گرانمایه گُهر ، قدر تو را کس نشناخت

آه از این ره ، که حزف بر گُهر پاک زده ست

مطرب عشق به جز سوز نوای تو نداشت

هر نوایی که در این پردة غمناک زده ست

                * * * * *

سرگشته

« گر ز حال دل خبر داری ، بگو »

« ور نشان مختصر داری ، بگو »

من چو مجنونم به صحرای جنون

گر تو هم شوری به سر داری ، بگو

گردبادی بی شکیبم روز و شب

گر ازین توفان خبر داری ، بگو

گر تو هم چون جام خونین شفق

همچو من خونین جگر داری ، بگو

آتشست بنشانده در خاکسترم

گر نشانی زین شرر داری ، بگو

شعله ورتر ز آتش رخسار خود

آتشی گر شعله ور داری ، بگو

گر چو من در دام زلف پر شکن

مرغکی بی بال و پر داری ، بگو

من ندارم جز سر سودای تو

گر تو سودائی دگر داری ، بگو

کشته ها داری به میدان غمت

کشته ای چون من اگر داری ، بگو

بر مزار خویش می گریم چو شمع

گر ز من غمخوارتر داری ، بگو

« مرگ را دانم ولی تا کوی دوست »

« ره اگر نزدیکتر داری ، بگو »

                * * * * *

شراب عشق

پیمان محبتی که بستیم

افسوس ، زیکدگر گسستیم

آن جام شراب عشق را ، آه !

ناگاه به دست هم شکستیم

از طالع خویشتن چه گوئیم

قربانی مسلخ الستیم

گفتی که تو آرشی و ما تیر

ناگشته رها ترا به شستیم

یا حلقه به گوش چون غلامیم

بر سینة خود نهاده دستیم

هر تیغ ستم زدی نگارا

گفتیم که عاشقیم و مستیم

یک عمر به محبس تو بودیم

انصاف بده اگر برستیم

بودیم چو مرغکی به دامت

آزار نمودی و بجستیم

خوردیم غم تو روزگاری

در پای تو ، حیرتا! نشستیم

در عرصة گیرودار هستی

هستیم بلند یا که پستیم

در شک و یقین و کفر و ایمان

گر کافر و گر خدا پرستیم

هستی تو اگر که خوب و ما بد

بر عشق تو ، چشم دل ببستیم

            * * * * *

عشق زهرا

شقایق سرخ رو از عشق زهراست

صبا آشفته مو از عشق زهراست

گشوده بال و پر در اوج پرواز

عقاب آرزو از عشق زهراست

              * * * * *

گوهر حقیقت

آنان که به شب خدا ، خدایا گفتند

با هر مژه صد گُهر حقیقت سفتند

از بهر دمی نگاه روی جانان

چون لاله میان بستر خون خفتند

           * * * * *

مردان شقایقی

سرحلقة عاشقان عیار شدند

صد مژده سپیده در شب تار شدند

مردان شقایقی دشت توحید

بانگی ابدی به سقف دوار شدند

           * * * * *

دو بیتی های بابا طاهر :

دو بیتی های طاهر عارفانه ست

گهی هم نغمه های عاشقانه ست

ز جانش چون گرفته شعلة شعر

ازین رو ، دلنشین و جاودانه ست

              * * * * *

نیروی دل

ترا آخر چه نیرو باشد ، ای دل

چه تابی در دو زانو باشد ، ای دل

که تنها می کشی بار غمم را

ترا شاید که جادو باشد ، ای دل

               * * * * *

بیم فردا

نگاهت وامدار راز دریاست

گهی آرام و گاهی ناشکیباست

از آن رو نازنین در کوی عشقت

مرا هر روز ، رنج بیم فرداست

             * * * * *

افسون

دو چشمم چون به چشمان تو افتاد

به خود گفتم :هزاران داد و بیداد

دل غمپرور و محنت نصیبم

به افسونی چه آسان رفت بر باد

   منابع : 

 سخنوران بروجرد

 * نوشته شده توسط احمد معطری


 

@@@@@@@@@


هر آنچه دربارة استاد مهرداد اوستا باید بدانیم

 

در طولانی ترین مصاحبة مطبوعاتی و اختصاصی در دنیای مجازی

 

 با استاد محمد حسین رحمانی


س : استاد رحمانی ، نظرتان در مورد شعر استاد اوستا و اصولاً جایگاه شعری ایشان در ادبیات فارسی ، چیست ؟

ج : قبل از هر چیز بنده نه به عنوان برادر استاد اوستا ، بلکه به عنوان کسی که دقیقاً 10 سال است به دسته بندی موضوعی شعر فارسی پرداخته و در این کار پژوهشی توانفرسا ناگزیرم ، روزانه 5 هزار بیت شعر را بررسی کنم ، به قضاوت در مورد این شاعر ادیب و نویسنده و پژوهشگر بزرگ می نشینم.

 

خوشبختانه هر اثر نگارشی در هر برهه ای قابل نقد و داوری بوده و نقد و نظر بنده نیز، قابل بررسی – البته بی غرضانه – است. استاد اوستا نه تنها در طول هزار و صد سال شعر فارسی یعنی از قرن چهارم هجری و عصر رودکی ، بلکه از دورة ابوحفض سغدی و دیگر شاعران قرن سوم یعنی محمد بن وصیف سگزی ، حنظلة بادغیسی ، فیروز مشرقی ، بوسلیگ گرگانی و ... تا به امروز؛ تنها شاعری ست که در اشعارش حتی یک مصراع درجة 2 از نظر فصاحت و بلاغت و آرایه های کلامی دیـــــده نمی شود و باز ، تنها شاعری ست که یک مضمون تکراری در مجموعه های شعری اش به چشم نمی خورد.

 

و این ضعف در اشعار همة شاعران نامدار ، از فردوسی و عطار و خاقانی گرفته تا مولوی و سعدی و حافظ و ... موج می زند. به این امتیاز منحصر به فرد قبلاً آقایان یوسفعلی میرشکاک و حسین آهی پرداخته اند. ضمن آنکه ، برخی از صاحبنظران معتقدند حتی مضامین شعری ایشان کاملاً بکر می باشند که این نیز ، می تواند یکی دیگر از وجوه برتری ایشان به سایر شاعران باشد. در هر حال ، حتی اگر نظریة اخیر صائب نباشد، بدون کوچکترین تردیدی استاد اوستا در زدودگی کلام و جلای سخن در تمام طول تاریخ ادبیات فارسی ، شاعری بی همتاست.

 

 از همین روست که دکتر زرین کوب در ماهنامة راهنمای کتاب شمارة شهریور و مهر سال 42 یعنی در دوره ای که استاد اوستا تنها 34 سال داشته ، در نقد اولین مجموعة شعری ایشان با عنوان « از کاروان رفته » ، می گوید : « اوستا ، در شعر ، با آنکه از شیوة استادان کهن – و غالباً قصیده سرایان خراسانی و عراقی – پیروی می کند ، معانی تازه ، دیدهای تازه و افکار تازه دارد. اعتدال بین لفظ و معنی ، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصاً سعی در پیدا کردن مضامین تـــازه ، شعر او را رنگی می بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان ، مانند آن را نمی توان یافت. » اگر روزی پژوهشگری پیدا شود که مضامین تکراری را از دواوین بزرگانی که از آنها یاد شد ، حذف کند ؛ آن موقع مشخص خواهد شد هر یک از آنان چند بیت ناب داشته اند.

 

در میان شاعران ایرانی ، به لحاظ تعدد موضوع ، صائب تبریزی بی رقیب است. اما مضامین تکراری این شاعر در قالب های گوناگون به راستی کسالت آور است. در اینکه هر شاعری متأثر از شاعران پیش از خود بوده ، نمی توان تردیدی روا داشت.

 

 فی المثل حافظ از 36 شاعر پیش از خود تأثیر پذیرفته ، منظور از این تأثیر ، استفاده از مضامین شاعران پیشین است. بنابراین ، کمترین تأثیرپذیری در اشعار نخستین شاعران پارسی گو دیده می شود. بر همین اساس ، قدرت شاعری یک شاعر هنگامی مشخص می شود که کمتر از دیگران از مضامین شاعران پیش از خود استفاده کرده باشد.

 

رودکی که به حق « پدر شعر فارسی » لقب گرفته ، مرثیه ای در قالب غزل در مرگ یکی از دوستان شاعر خود به نام « مرادی » - که به دو زبان فارسی و عربی شعـر می گفته – سروده است. با این مطلع :

مُرد مرادی ، نه همانا که مُرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

 

و تا الا آخر . و مولوی سه قرن بعد یعنی در قرن هفتم در مرگ سنایی غزنوی چنین می گوید :

 

گفت کسی خواجه سنایی بمرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

 

که استفاده از این عبارت یا به اعتباری مضمون ناب ، در شعر مولوی به هیچ وجه نمی تواند توارد باشد. بنده بارها با رباعی هایی مواجه شده ام که هم به خیام و ابوسعید ابوالخیر و اوحـــدی مراغه ای نسبت داده شده و هم به مولوی و بابا افضل کاشانی و حزین لاهیجی.

 

جا دارد در این زمینه نیز پژوهشی انجام گیرد تا مشخص شود هر یک از این رباعی ها در اصل متعلق به کدام شاعر بوده است. گاهی این رباعی ها با عوض شدن یک کلمه مثلاً « شاها » بـــه عنوان ردیف به « ربی » که هموزن هم هستند به شاعر دیگری نسبت داده شده اند ؟ ! به هر تقدیر ، هنوز مشخص نیست که این سرقت های شعری توسط خود شاعران صورت گرفته و یا کاتبان آن روزگار با میل و سلیقة خویش – پس از مرگ شاعران – در آنها دخل و تصرف کرده اند.

دکتر زرین کوب در دوره ای که استاد اوستا تنها 34 سال داشته ، در نقد اولین مجموعة شعری ایشان بـــــا عنوان « از کاروان رفته » می گوید : « اوستا » در شعر ، با آنکه از شیوة استادان کهن – و غالباً قصیده سرایان خراسانی و عــراقی – پیروی می کند، معانی تازه ، دیدهای تازه و افکار تازه دارد. اعتدال بین لفظ و معنی ، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصاً سعی در پیدا کردن مضامین تازه ، شعر او را رنگی می بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان ، مانند آن را نمی توان یافت. »

 

س : ظاهراً شاعرانی که به دو زبان تسلط داشته ، از امتیاز بیشتری در به کار بردن مضامین شاعران بیگانه در شعر خود برخوردار بوده اند. نظر شما در این زمینه چیست ؟

 

ج : کاملاً درست است. شما به احتمال قوی آقای فاطمی نیا را که در زمرة روحانیان فاضل بوده ، می شناسید. منظورم همان روحانی سیدی ست که دارای ریش بلند و انبوه بوده و سخنرانیهای وزینش غالباً در ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش می شود.

 

چند سال پیش از این ، روزی در یکی از جلسات خصوصی دیدار با مقام معظم رهبری ، بنده در کنار ایشان نشسته بودم و بنا به آشنایی قبلی ، از وی سؤال کردم : « کار پژوهشی جدیدی انجام داده اید ؟» ایشان در پاسخم اظهار داشت : « در اثر پژوهشی اخیرم به مقایسة شعر سعدی با متنبی – منظور ایشان همان شاعر قرن چهارم دربار عضدالدولة دیلمی ست – با سعدی پرداخته و متوجه شده ام سعدی به دلیل احاطه به زبان عربی 360 مضمون از مضامین شعر آن شاعر عرب را در اشعار خود به کار برده است ! »

 

 از سعدی که بگذریم در دوران معاصر نیز از این اتفاقات فراوان رخ داده است. برای نمونه ، قطعة « قلب مادر » ایرج میرزا ، شاهکار شعری این شاعر به شمار می آید. غزلی با این مطلع :

 

داد معشوقه به عاشق پیغام

که کند مادر تو با من جنگ

هرکجا بیندم از دور کند

چهره پرچین و جبین پر آژنگ

 

و تا الا آخر که معشوقه از عاشق خویش می خواهد قلب مادر خود را گرم و خونین برای او بیاورد تا وصال شان میسر گردد. این غزل به دلیل مضمون ناب خود به راستی شاهکارست.

 

اما جالب است بدانید که همین مضمون را پیش از ایرج میرزا ، شاعری آلمانی در شعری از اشعار خود به کار برده و تنها هنری که ایرج میرزا به خرج داده ، کل شعر را از قالب آزاد متداول اشعار شاعران اروپایی در قالب کهن شعر فارسی ریخته و آن را در ایران به نام خود ثبت کرده است !

 

شاملو را در ادبیات معاصر ایران نمی توان نادیده گرفت. اما یکی از شاهکارهای این شاعر با عنوان « آیدا در آینه » ترجمة کلمه به کلمة شعری با عنوان « تصویر الیزا در آینه » متعلق به « لوئی آرگون » شاعر فرانسوی ست که شاملو به لحاظ سیطره بر زبان فرانسوی آن را به عنوان یکی از اشعار خود در مجموعة اشعارش گنجانیده است !

 

 از همة اینها که بگذریم ، روزگاری که بنده دورة دبستان را سپری می کردم شعر مصوری در کتاب فارسی خود داشتیم با عنوان « روباه و کلاغ » و چه بسا آن شعر در دوره ای که شما نیز ، تحصیلات ابتدائی را می گذراندید در کتاب فارسی تان وجود داشته است. به هر حال ، آن شعر این گونه آغاز می شود :

 

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

تا الا آخر. اگر اشتباه نکرده باشم شاعر این شعر فردی به نام « یغما » یا « یغمایی » بود. و بعدها مشخص شد که مضمون این شعر متعلق به « لافونتن » ؛ شاعر قرن شانزدهم فرانسه بوده کـــه روحیه ای طبیعت گرا داشته و بیشتر عمر خود را در کنار جنگلها و روستاها سپری کرده و غالب اشعارش مضامینی از زندگی پرندگان و سایر جانوران دارد!

 

اما ، استاد اوستا با آنکه به دو زبان عربی و فرانسوی سیطرة کامل داشت ، هرگز از مضامین شاعران عرب و فرانسه در اشعارش بهره نجسته است.

 

س : استاد اوستا به چه شاعرانی بیشتر علاقه داشته و آیا اشعار آنان را استقبال کرده است ؟

 

ج : به نظر می رسد استاد به سعدی ، خاقانی ، عطار ، ناصرخسرو ، سنایی و حافظ بیشتر از دیگر شاعران علاقه داشته و برخی از اشعار آنان را استقبال کرده ، استقبالهایی که انصافاً جملگی از اشعار آن شاعران قوی تر بوده و در اینجا بنده با هدف جلوگیری از اطالة کلام به یک غزل از خداوند غزل حافظ ، بسنده می کنم :

 

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده ام که مپرس

آنچنان در هوای خاک درش

می رود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه می گزی که مگوی

لب لعلی گزیده ام که مپرس

بی تو در کلبة گدایی خویش

رنجهایی کشیده ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده ام که مپرس

 

و اما ، استقبال استاد اوستا از این غزل :

 

بار رنجی کشیده ام که مپرس

دُرد دردی چشیده ام که مپرس

زآن دو جادوی مست خواب افشان

عشوه هایی خریده ام که مپرس

زآن لب دلنواز شکر خند

رازهایی شنیده ام که مپرس

تا فراتر ز مُلک و ز ملکوت

خلوتی برگزیده ام که مپرس

عالمی ، صد هزار عالم را

با همین دیده ، دیده ام که مپرس

تا سراپردة قِدم ز حدوث

عرصه هایی بریده ام که مپرس

از کف ساقیان عالم غیب

ساغری در کشیده ام که مپرس

با پر و بال عشق در یک دم

تا به جایی پریده ام که مپرس

با همه عیب از کرامت دوست

« به مقامی رسیده ام که مپرس »

 

قضاوت در این زمینه را به صاحبنظران سخن سنج وا می گذارم.

 

دکتر علی شریعتی در صفحة 60 کتاب « در نقد و ادب » دکتر محمد مندور با اشاره به مطلع یکی از معروفترین غزلهای استاد اوستا به توانمندی این استاد تأکید می ورزد : « در این شعرِ اوستا شاعر استاد معاصر به روشنی بازی عجیب موسیقی سخن را می بینیم که بی آنکه هیچ سخن تازه ای بگوید ، به کمک تنها موسیقی تا چه حد زیبایی و گیرایی آفریده است :

 

وفا نکردی و کردم ، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم ، بریدی و نبریدم

 

جالب است بدانید دکتر شریعتی در سالهایی کــــــه در دانشکدة ادبیات دانشگاه مشهد به تدریس ادبیات فارسی می پرداخت ، کتاب « حماسة آرش » استاد اوستا را – که به دلیل حجم کم، بیشتر به کتابچه شباهت دارد و داستان آرش کمانگیر را نه به روال معمول اشعار رزمی و حماسی در قالب مثنوی ، بلکه در قالب دو بیتی پیوسته یا چار پاره به تصویر کشیده – طی یک ترم تحصیلی در آن دانشکده مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار داده و آن را به دانشجویان خود تدریس کرده است.

 

جا دارد در اینجا از آقــــــای اصغرزاده ( احسان ) شاعر توانمند شهرمان که مورد عنایت استاد اوستا نیز بود با درود به روح بلندش یادی کرده باشم. این موضوع را سالها پیش ، آن عزیز از دست رفته برایم تعریف کرد و گفت : « جـــزوة تدریس « حماسة آرش » را خواهرزاده ام که از دانشجویان دکتر شریعتی بوده در اختیار من گذاشته است.» و قرار شد آن را به بنده بدهد که متأسفانه موفق به پیدا کردنش نشد.

 

بنده نیز ، چند بار تلاش کردم از طریق دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران با دختر دکتر شریعتی یعنی دکتر سارا شریعتی که در آن دانشکده جامعه شناسی تدریس می کند تماس بگیرم تا شاید سرنخی از آن جزوه به دست آورم ولی متأسفانه تا به امروز موفق به این تماس نشده ام.

 

افزون بر همة اینها ، استاد اوستا قصیدة سبک خراسانی را از حالت زمخت و خشن خود رهانید و به آن حالتی کاملاً تغزلی بخشید که شاعران راستین متوجه می شوند این کار تا چه حد دشوار است. برای مثال به ابیاتی از این قصیده که آقای مختاباد آن را به زیبایی خوانده و از هر غزلی لطیف تر است ، نگاه کنید که در وهلة نخست ، هیچ کس باور نخواهد کرد ، قصیده است :

 

نگارین بت سرو بالای من

کند جلوه در خواب و رؤیای من

گشاید چو مهتاب آغوش ناز

رود همچو می در سراپای من

جدا از لبانش حرامم اگر

گل خنده روید به لبهای من

چه داند که بنشسته با یاد او

به خون چشم افسانه پالای من

به پای بتی جز تو یک دم نسود

زمانه سر آسمان سای من

بیاید که روزی ندامت بری

ز بی مهری ای دوست بر جای من

بجویی و دیگر نیابی مرا

بگویی دریغا ! اوستای من

 

چند سال پیش از این شاعری از استاد اوستا – آنهم پس از درگذشتش – ایراد گرفته بود که ایشان از چارچوب قراردادی قصیده خارج شده است ! بنده پاسخ آن شاعر را دادم. اما ، آقای میرشکاک که پاسخم را خوانده بود ، گفت: « اگر من به جای شما بودم به ایشان می گفتم : چه کسی گفته که استاد مهرداد اوستا قصیده سراست ؛ ایشان غزلسراست ، اما تو در تمام طول تاریخ ادبیات فارسی غزلسرایی را نشان بده که غزلهای هفتاد هشتاد بینی و بیشتر داشته باشد ؟

 

« و این سخن به راستی بجاست. چرا که غزلسرایان غالباً بعد از بیتهای هفتم و هشتم به سختی سر و ته غزل – در صورت وجود قافیة کافی – در نهایت 14 بیتی خود را به هم می آورند. و این ، به این دلیل است که ماهیت کار تغزلی امکان جولان بیشتر از این حد را نمی دهد.

 

 از اینجاست که به کار سُتُرگ استاد اوستا در این زمینه پی می بریم. علامه محمدرضا حکیمی که در حال حاضر افزون بر اسلام شناسی در ادبیات فارسی و عرب ، حرف اول را می زند ، بر این باورست که در طول 11 قرن تاریخ شعر فارسی ؛ ناصر خسرو ، مسعود سعد سلمان و مهرداد اوستا همچنان در قلة قصیده ایستاده اند و دیگران در جایگاهی پائین تر از آنان قرار دارند.

 

ضمن آنکه غزل های استاد اوستا با بهترین غزلهای غزلسرایان بزرگ پهلو می زند. » علامة حکیمی افزون بر دانش حیرت آور به دلیل ایمان مثالزدنی خود ، در هر قضاوت مبتنی بر پژوهش خویش همواره خداوند بزرگ را در نظر می گیرد. بنده که افتخار آشنایی و شاگردی این استاد گرانقدر را دارم روزی در محضرشان بحث ملک الشعرای بهار و مقایسة ایشان با استاد اوستا به میان آمد. این استاد بزرگ در نهایت جوانمردی اظهار داشت : « ملک الشعرای بهار همشهری من است ولی قدرت شاعری استاد اوستا برتر از ایشان بوده و شاعر بزرگتری ست و ادامه داد : باید در قضاوت های مان همواره خداوند را در نظر گرفت و حق را گفت. »

 

دکتر علی شریعتی : « در این شعرِ اوستا شاعر استاد معاصر به روشنی بازی عجیب موسیقی سخن را می بینیم که بی آنکه هیچ سخن تازه ای بگوید ، به کمک تنها موسیقی تا چه حد زیبایی و گیرایی آفریده است !

وفا نکردی و کردم ، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم ، بریدی و نبریدم

 

شاید برخی بــــه سخنان بنده که جملگی مستدل و قابل بررسی و غالباً از قول صاحبنظران بوده ، خُرده بگیرند که « مگر می شود از نامدارانی همچون فردوسی ، سعدی ، مولوی ، حافظ و دیگر بزرگان شعر پارسی ایراد گرفت ؟ »

 

در پاسخ به آنان باید گفت « بله ، می شود ! » شما در شاهنامة فردوسی به ویژه در جاهایی که این شاعر حکیم به خاطر نگاهبانی از زبان پارسی از واژگان دارای حروف « پ » ، « چ » ، « ژ » و « گ » استفاده کــــرده ؛ با انبوه و اوج مضامین تکراری مواجه می شوید. در اثبات بیشتر این سخن ، بهتر است مثال دیگری بزنم : هر کس داستان زندگی حضرت موسی (ع) را در دو مثنوی « مولوی » و « پروین اعتصامی » با یکدیگر مقایسه کند ، متوجه قوّت پیام ، شیرینی کلام و برتریهای بی چون و چرای شعر « پروین اعتصامی » نسبت به شعر مولوی خواهد شد.

 

 و حال آنکه ، نام و آوازة جهانی مولوی ، شهرت شاعره ای هر چند توانا چون پروین اعتصامی را محو می کند.

 

س : از آنجایی که استاد اوستا شخصیت فرهنگی جامع الاطرافی بوده ، به نظر می رسد توضیحاتی پیرامون نثر معروف ایشان که به « نثر اوستایی » شهرت دارد ، از زبان شما ، خالی از لطف نباشد ؟

 

ج : دکتر زرین کوب باز هم در ماهنامة راهنمای کتاب شمارة شهریور و مهر سال 42 در نقد اولین مجموعة نثر استاد با عنوان « پالیزبان » چنین می گوید :

« این مجموعه شامل هشت قطعه است ؛ از اندیشه و داستان ، که در نثر متین و محکم آن ، غالباً

طنین یک شعر بدیع به گوش می رسد. اوستا ، با نثری که گرانبار از میراث سنن ادبی ست ، اندیشه ها و احساس هایی تازه ، لطیف و بسیار شاعرانه را بیان می کند.

 

از مختصات بیان او ، آوردن تشبیهات و استعارات تازه است. مخصوصاً سعی وی در آنکه چیزهای محسوس و مرئی را به چیزهای نامحسوس تشبیه کند ، یا از مناسبتهایی که بین دنیای نامرئی و دنیای حس هست ، استعاره و مجاز پدید آورد ، سخن او را تازگی می بخشد ... به هر حال ، اثر تازة مهرداد اوستا ، در عین آنکه از حیث لفظ ، رنــــگ ادب کلاسیک فارسی را و از حیث مضمون غالباً نفوذ رمانتیک اروپائی را عرضه می دارد ، در ادب ما تازگی دارد و به هیچ وجه چیزی معمولی ، مبتذل و سطحی نیست.

 

و از ورای آن ، ذوق و قریحه ای سرشار و قوی تجلی دارد. »

جواهری وجدی دبیر وقت انجمن ادبی حافظ در تذکره الشعرای « گلهای جاویدان » چاپ سوم ، سال 42 نیز ، در مورد کتاب پالیزبان این گونه داوری می کند :

 

« اوستا با نوشتن کتاب پالیزبان و پدید آوردن این شاهکار در نویسندگی قدرت خود را نمودار ساخت ؛ چنانکه کتاب پالیزبان او را در ردیف آثار رمبو و بودلر دو شاعر و نویسندة پرآوازة فرانسوی – گذارده اند. »

 

همچنین دکتر غلامحسین عمرانی غزلسرای معاصر در صفحة 292 کتاب فیلسوف عدالت ، پیرامون نثر کتاب تیرانای استاد اوستا این گونه به قضاوت می نشیند :

 

« تیرانا در نثر نویسی معجزه است. نثر تیرانا با آهنگِ شعر چنان بر جان می نشیند که گویی

بزرگترین مجموعة شعر نو است. »

 

« جواهری وجدی : « اوستا با نوشتن کتاب پالیزبان و پدید آوردن این شاهکار در نویسندگی قدرت خود را نمودار ساخت ؛ چنانکه کتاب پالیزبان او را در ردیف آثار رمبو و بودلر – دو شاعر و نویسندة پر آوازة فرانسوی – گذارده اند. »

 

خود استاد در تیرانا پیرامون نثر خویش چنین می گوید :

 

اگر چه سخنان من چه در ترکیب هندی الفاظ و چه در تألیف موسیقی کلمات ، دارای شکوه و جلال فاخر هستند ، مرصع به زیباترین هنرها و بدایع ، ولیکن به ظاهر همان کلماتند ؛ که مردمی بـــــا آن سخن می گویند و زبان ملتی ست با تبار والا .

 

 با این همه می توانم گفت که من در همین زبان ، همین پارسی دری بــا زبانی دیگر سخن می گویم که از آن هیچ کس به جز من نخواهد بود. نه همین از نظرگاه شیوه ای بدین مایه شیوا ، که از نظر مفهوم و احساس ! احساسی که تنها از آن من است نه هیچ کس .

 

 چرا که ، هر کلمه از هر عبارت سخن من ، ترکیبی ست از خون ، احساس و روح من . » و در همین زمینه می افزاید !

 

« بسا کسا که به عمری همه عمر ، مردمان را به نیرنگ الفاظ و افسون کلمات فریفته اند و من اگر چنان می خواستم ، بی هیچ تردیدی بدان مایه استیلایم که در این افسونگری ست ؛ از هر دیگری چیره دست تر بودم و نخواستم. چرا که ، مرا آن مایه شکیبایی نبود تا سرزنش آزادگی خود را بردبار توانم بود و چون فریب خوردن را خوش نداشتم ، از فریب دادن هماره بر خویشتن هراسان بوده ام. »

 

دکتر غلامحسین عمرانی : « تیرانا در نثرنویسی معجزه است. نثر تیرانا با آهنگ شعر چنان بر جان می نشیند که گویی بزرگترین مجموعة شعر نو است. »

 

س : اگر ممکن است در زمینه ویژگی آثار پژوهشی استاد اوستا و اصولاً نحوة پژوهش استاد نیز ، توضیحاتی بدهید؟

 

ج : همان گونه که اطلاع دارید استاد اوستا دارای مدرک فوق لیسانس در رشتة فلسفه بود. بر همین اساس ، آثار پژوهشی ایشان ، همگی رنگی فلسفی دارد ؛ یعنی با دیدی فلسفی به نقد آثار ادبی می پرداخت.

 

انتشارات سورة مهر چند سال پیش ، از ایشان اثری پژوهشی با عنوان « مهر و آتش » منتشر کرد که در آن کتاب ، استاد به نقد و تحلیل تقابل آئین میترائیسم و مزدیسنا در شاهنامه پرداخته بود. چیزی که بسیاری از شاهنامه پژوهان حتی تصورشان را نمی کنند.

 

و یا در کتاب دیگری با عنوان « دیباچه ای بر منطق زیبایی و انسان » که باز هم از تولیدات انتشاراتی سورة مهر است به تجزیه و تحلیل دو داستان « طوطی و بازرگان » مولوی و « سیمرغ » عطار باز هم از دیدگاهی فلسفی پرداخته که به راستی حیرت آور است.

 

هر چند درک نقد فلسفی برای برخی کار دشواری ست. اما ایکاش کسی پیدا می شد و نقد این دو داستان را با همة نقدهای پیشین مقایسه می کرد و به قضاوتی بی طرفانه می نشست.

 

س : گفته می شود ژان پل سارتر فیلسوف بزرگ فرانسوی از دوستان استاد اوستا بوده و استاد مورد عنایت خاص ایشان بوده ، این دوستی چگونه شکل گرفته است ؟

 

ج : همان گونه که قبلاً در پاسخ به یکی از سؤالات تان اشاره کردم ، استاد اوستا به دو زبان فرانسوی و عربی احاطة تام داشت و در مقدمة کتاب « اشک و سرنوشت » که مجموعه ای از زیباترین اشعار و قطعات ادبی جهان در آن گرد آمده ، به این نکته اشاره می کند که به جز آثاری که نام مترجمین آنها ذکر شده ، ترجمة بقیة آثار بر عهدة خود ایشان بوده است.

 

و اما ، ماجرای دوستی استاد بـــــا ژان پل سارتر : چند سال قبل از انقلاب ترجمة فارسی کتاب « عذاب روح » ژان پل سارتر که مقدمة وزین و مفصل آن بر عهده استاد اوستا بود ، در ایران منتشر شد. یکی از دوستان اهل فضل استاد که در فرانسه به سر می برد ، در سفری به کشورمان ، پس از مطالعة این کتاب ، نحت تأثیر مقدمة آن که در برگیرنده تحلیلی منحصر به فرد از مکتب اگزیستانسیالیزم و تفکر فلسفی ژان پل سارتر نیز بود، قرار گرفته و از استاد اوستا می خواهد آنرا به زبان فرانسوی ترجمه کند تا آن را در بازگشت به فرانسه ، به ژان پل سارتر برساند.

 

پیشنهاد آن دوست پذیرفته و عملی می شود و ژان پل سارتر نیز از مقدمة بی نظیر کتاب خــود – آنهم توسط نویسنده ای در یک کشور آسیایی – به وجد می آید و از آن دوست می خواهد که امکان ارتباط ایشان با استاد اوستا را فراهم کند. و این دوستی و آشنائی در ابتدا با مکاتبه آغاز شد و تا آنجا پیش رفت که استاد اوستا در سفرهایی که تقریباً در تابستان هرسال آن روزگار به فرانسه داشت ، به دیدن ژان پل سارتر می رفت.

 

و در یکی از این سفرها ، ژان پل سارتر در ضیافت شامی که در دانشگاه سوربن به افتخار استاد اوستا ترتیب داده بود ، طی سخنرانی یکساعته ای ، به معرفی شخصیت ادبی استاد پرداخته و از ایشان بــــه عنوان « متفکری بزرگ از مشرق زمین » تمجید می کند.

 

ژان پل سارتر در ضیافت شامی که در دانشگاه سوربن به افتخار استاد اوستا ترتیب داده بود ، طی سخنرانی یکساعته ای به معرفی شخصیت ادبی استاد پرداخته و از ایشان به عنوان « متفکری بزرگ در مشرق زمین » تمجید می کند.

 

س : چرا استاد اوستا که از دوستان قدیم رهبر معظم انقلاب و سالهای بعد از انقلاب عمر 61 سالة خود را در اجابت تقاضای ایشان ، به عنوان نامدارترین چهرة فرهنگی ، در خدمت انقلاب بود ، پست و مقامی نگرفت ؟

 

ج : اصولاً جان شاعر یا هر چهرة فرهنگی راستین دیگری با پست و مقام خو نمی گیرد. بد نیست بدانید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، پست وزارت فرهنگ و آموزش عالی آن روزگار و نیز ریاست دانشگاه تهران به استاد اوستا پیشنهاد شد. ولی ایشان هیچ کدام را نپذیرفت و تنها در عصر آقایان معادیخواه و خاتمی ؛ وزرای وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، مشاور هنری آن دو وزیر بود.

 

س : شنیده ایم که بسیاری از دستنوشته های ارزشمند استاد اوستا پس از درگذشت ایشان ، از بین رفته ، ممکن است در این زمینه نیز ، توضیحی بفرمایید ؟

 

ج : با کمال میل ، متأسفانه این موضوع عین حقیقت است ؛ حقیقت تلخی که تا به امروز همچنان روح مرا می­آزارد. استاد اوستا تا 40 سالگی به همة افتخارات ادبی دست یافته بود و می توان گفت 21 سال آخر عمرش را به پژوهش در زمینه های متعدد ادبی اختصاص داده بود. یکی از دست اندرکاران ماهنامة سوره می گفت : « روزی برای مصاحبه با استاد اوستا به منزل ایشان رفته بودیم و برحسب تصادف متوجه شدیم که ایشان فصل دهم کتابی با نام « منطق حماسی شاهنامه » با عنوان « میترائیسم در شاهنامه » را در دست نگارش دارد. » از آن کتاب صدها صفحه ای ، سالها بعد ، تنها کتاب « مهر و آتش » که قبلاً بــه آن اشاره شد ، منتشر گردید.

 

«حجت الاسلام خسروی» - پس از درگذشت استاد و عطف به دورانی که سرپرست واحد فرهنگی بنیاد 15 خرداد بود ، روزی می گفت : « حجم انبوهی از یادداشتهای استاد را کــــه موضوع کتابی با عنوان « جنایات خلفا » بوده و بخشهایی از آن را ایشان برایم قرائت کرده ، در اتاقش دیده ام. » ؛ - به راستی که هر کسی از چنین تنوع پژوهشی شگفت زده می شود – از این کتاب نیز تا به امروز نشانی یافت نشده است.

 

 همسر استاد در روزهای نخستین درگـــــذشت ایشان می گفت : « فردی سیاه چرده با نام فامیلی « رزمی پور » از سوی یکی از انتشاراتی ها ، نسخه های تایپ شده ای را بـــرای استاد می آورده و ایشان پس از اصلاح شان ، مجدداً آنها را بــــــه آن فرد باز می­گردانده است . »

 

مشخص است آن نسخه های تایپ شده هیچ چیز جز کتابی در دست انتشار نبوده است. بعد از درگذشت استاد ، آن رابط انتشاراتی یکباره غیب شد و معلوم نیست آن کتاب به نام کــدام سارق فرومایه ای انتشار یافته است.

 

بر طبق گفتة استاد اوستا و تأیید شادروان « سپیدة کاشانی » ، مسؤولیت چاپ 2 کتاب ایشان به « کمال حج سید جوادی » سپرده شده بود. و بنا به شهادت « خانم کاشانی » ، استاد اوستا سه چهار سال قبل از درگذشتش ، در محوطة تالار وحدت در مواجهه با « حاج سید جوادی » به او می گوید : « آقای حاج سید جوادی ، این دو جلد کتاب من بالاخره کی منتشر خواهد شد ؟ » و او در پاسخ می گوید ! « هفتة آینده زیر چاپ می روند ! »

 

 این فرد در زمان درگذشت استاد ، رایزن فرهنگی ایران در پاکستان بود. و در مدتی که در آن کشور به سر می برد به 2 نامة پی در پی و مستدل بنده پاسخی نداد و خانم کاشانی را نیز ، که در آن عصر در قید حیات بود به دلیل آن شهادت ، تلفنی مؤاخذه کرده بود !

 

به این ترتیب این 2 جلد کتاب را نیز ، این حضرت آقا بالا کشید و پیغام ها و حتی تهدیدهای بنده به جایی نرسید. حیرت آورتر اینکه ، همین فرد بعدها « رئیس انجمن مفاخــــر ! » و گویا در حال حاضر « رئیس پژوهشگاه فرهنگستان هنر ! » است.

 

 استاد اوستا بنیانگذار درسهایی همچون روش تحقیق در تاریخ هنر ، زیبایی شناسی ، اسطوره شناسی و اصول و فلسفة ادیان و مذاهب در دانشگاههای ایران بود و سالها در زمینه اسطوره های ملل تحقیق می کرد.

 

در دورانی که ایشان در محل تالار وحدت رئیس شورای شعر وزارت فرهنگ و در شهر اسلامی بـــــــــود ، طُرفه معجونی به نام « میرطاووسی » نیز ، در همان محل ، سرپرست واحد موسیقی همین وزارتخانه و ضمناً یکی از سهامداران « انتشارات رجا » بود. این فرد با جلب اعتماد استاد اوستا ، افزون بر پذیرفتن مسؤولیت چاپ آخرین مجموعه شعر استاد یعنی « راما » ، بخش قابل ملاحظه ای از دستنوشته های سلسله کتابهای « تحلیل فلسفی اساطیر ملل » ایشان را بــه منظور چاپ آنها در آن انتشاراتی ، در اختیار می گیرد.

 

 اما ، پس از درگذشت استاد اوستا ، وقتی بنده پس از هفته ها تلاش موفق به تماس تلفنی با این فرد شدم ، در نهایت خونسردی گفت : « این دستنوشته ها در کشوهای میز کارم در واحد موسیقی بودند و وقتی چند روز پس از کنار رفتنم از این مسؤولیت ، برای برداشتن آنها مراجعه کردم ، اثری از آنها نیافتم !!! »

 

 نکتة عجیب تر اینکه در نخستین روزهای درگذشت استاد – که بنده مصاحبه های مطبوعاتی متعددی داشتم – شخصی از همین انتشاراتی رجـــا با نام فامیلی « روزی طلب » با بنده تماس تلفنی گرفت و گفت : « در مصاحبه های آیندة تان بگویید که علاوه بر مجموعه شعر « راما » ی اســتاد ، انتشار 3 کتاب دیگر ایشان یعنی « تصحیح کلیات سعدی » ، « مقدمه ای بر دیوان حافظ » و « منطق کلام حافظ » بر عهدة ماست. »

 

و وقتی چند هفته بعد ، برای پیگیری سرنوشت انتشار آن کتابها به این انتشاراتی مراجعه کردم ، فردی به نام « مقدسی » که گویا یکی دیگر از سهامداران انتشارات رجا بود ، گفت : « دستنوشته های آن کتابها در اختیار ما بود ، ولی بعد گفتیم شاید در نوبت چاپ گم شوند و آنها را به استاد بازگرداندیم ! » به همین راحتی 3 کتاب ارزشمند دیگر استاد اوستا را این بار ، این انتشاراتی بالا کشید.

 

و با اینکه بنده هنوز هم نسخة دوم قراردادهای آن کتابها را دارم ، اما متأسفانه در کشور ما قانونی برای سرقت های فرهنگی پیش بینی نشده است ؟! فرد دیگری به نام « مصطفی رخصفت » که همچون « کمال حاج سید جوادی » از بانیان کیهان فرهنگی بود ، در همان سالهای آغازین انتشار این نشریه ، بسیاری از مقالات و دستنوشته های تحقیقی استاد را برای چاپ و انتشار از ایشان می گیرد که او نیز ، پس از درگذشت استاد ، « جن شد » و بنده « بسم الله » . پس از مدتی به بنده گفته شد که او ضمن آنکه، صاحب امتیاز نشریة « کیان » بوده ، برای ادامة تحصیل به کانادا عزیمت کرده و سالی 20 روز به ایران می آید و به تبع آن ، در این نشریه حضور می یابد.

 

و بنده در یکی از همان 20 روزها ، تقریباً هر روز با نشریه « کیان » تماس تلفنی می گرفتم و برای او پیغام می گذاشتم. و هر بار که زنگ می زدم ، خانمی که به عنوان منشی در نشریة مزبور کار می کرد می گفت : « من پیغام های شما را همه روزه به آقای رخصفت می رسانم و او می گوید خودم با شماره تلفنی که در اختیارتان قرار داده ، با ایشان تماس خواهم گرفت. » و در آخرین تماس تلفنی بنده ، همان خانم منشی گفت : « ایشان دیروز به کانادا بازگشتند ! »

 

پاسخ ندادن به نامه های من از سوی « حاج سید جوادی » و تن ندادن « رخصفت » به تماس تلفنی با بنده ، دلایل محکمی ست برای این سارقان ادبی .» گفتنی ست که استاد در دوران حیاتش به بنده گفت : « افزون بر 2 کتابی که نـــزد « حاج سید جوادی » دارد ، مقالات تحقیقی دیگری را نیز ، به او سپرده که سوای مقالاتی ست که در اختیار « رخصفت » می باشد.

 

 آقای مشفق کاشانی که از دوستان دیرینة استاد اوستاست روزی می گفت : « دستنوشته های پژوهشی 2 کتاب آماده چاپ استاد اوستا ؛ یکی با عنوان « تأثیر ادبیات ایران بر ادبیات جهان » در 3 هزار صفحه – که استاد سالهای سال برای نگارش این اثر ، در داخل و خارج از کشور تلاش نموده – و دیگری با عنوان « تاریخ هنر » در 2 هزار صفحه را در اتاق استاد دیــــده ام. »

 

بـــا کمال تأسف ، اثری از این 2 کتاب ارزشمند نیز ، یافت نشد. بنا بـه گفتة « شادروان « محمود شاهرخی » دفتر « اخوانیات » استاد اوستا در کیهان فرهنگی آمادة چاپ بوده که از آن مجموعه نیز ، نشانی در دست نیست. بر طبق گفتة آقای « عباس براتی پور » ایشان در سال 64 با همکاری مرحوم « محمد علی مردانی » مجموعه ای از مقالات منتشر نشدة استاد اوستا را – که حدود 500 صفحه بوده – در حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی به منظور چاپ و انتشار تنظیم نموده اند. اما ، بدبختانه از این مجموعه نیز ، اثری به دست نیامده است.

 

همچنین بخش دیگری از یادداشتهای استاد ، به هنگام تغییر سرپرستی واحد ادبیات این حوزه در همان سالها ، مفقود گردیده است. افزون بر همة اینها ، پس از درگذشت استاد ، بنده خودم در اتاق ایشان ، دستنوشته های انبوه کتابی با عنوان « نقد و بررسی فلسفی آثار سنایی » را دیدم که از آن دستنوشته ها نیز ، اثری بر جای نیست.

 

و سرانجام ، دستنوشتة کتاب ارزشمند دیگری از استاد با عنوان « منطق حماسی مهابهارات » در اختیار بنده بود که آن نیز ، در محل کارم توسط همکاری – که درست 10 سال پس از درگذشت استاد به نحو دردناکی مرد – به سرقت رفت و پروندة این سرقت تا روزی که او زنده بود ، در « اداره آگاهی تهران » همچنان مفتوح بود. و بنده از بابت این بی احتیاطی هرگز خودم را نخواهم بخشید و با تمام وجود از خداوند بزرگ می خواهم ، سایر سارقان دستنوشته های استاد به سرنوشتی مشابه سرنوشت آن همکار دچار شوند.

 

جملگی این آثار، آنهایی بوده که بنده اطلاعات شان را در اختیار دارم. و چه بسا ، آثار بیشتری از استاد اوستا به تارج رفته باشد.

 

س : راستی کسانی که در بروجرد نام فامیلی « اوستا » داشته ، با شما نسبتی دارند ؟ اگر چنین است چرا خودتان با توجه به اینکه از سابقة فرهنگی طولانی برخوردارید و از آن مهمتر برادر استاد هستید ، نام فامیلی تان را به اوستا تغییر نداده اید ؟

 

ج : بر طبق اسناد موجود در ادارة ثبت احوال بروجرد هیچ کس در این شهر نام فامیلی « اوستا » ندارد. و اما ، حقیقت امر این است که در سالهای پیش از انقلاب ، دوستی صمیمی به نام «محمد» و با نام فامیلی « محمد زکی » داشتم که در همسایگی ما به سر می برد و انصافاً عشق و علاقه اش به بنده و خانواده ام حیرت آور بود تا جایی که خواهرانم را « آبجی » و برادر دومم را « داداش » صدا می زد.

 

 ارتباط آن دوست در آن روزگار با بنده به نوعی همزاد پنداری از سوی ایشان شباهت داشت. بـــه این معنی که اگر خواسته ای داشتم ، خواستة او نیز به شمار می آمد و اگر تصمیمی می گرفتم وی همان تصمیم را می گرفت.

 

روزی از آن روزها از سر سهو به او گفتم : «می خواهم نام فامیلی ام را به اوستا تغییر دهم.» و شکی نداشتم که او در این زمینه اقدام خواهد کرد. از همین روی ، روزی به اتفاق هم به رئیس ادارة ثبت احوال که در آن روزگار آن اداره در خیابان شهناز – سید مصطفای کنونی – بود ، مراجعه کردیم و بنده به ایشان گفتم :

 

 « من برادر استاد مهرداد اوستا هستم و می خواهم نام فامیلی ام را از رحمانی به اوستا تغییر دهم. » و ایشان در جـــواب گفت : « نمی دانم استاد مهرداد اوستا چند برادر دارد ؟ » و سپس با اشاره به محمد گفت : « این آقا پیش از شما با معرفی خود به عنوان برادر استاد مهرداد اوستا برای تغییر نام فامیلی اش به اوستا به من مراجعه کرده و به او گفته ام : بر طبق قانون هیچ کس نمی تواند نام فامیلی خود را به نام فامیلی یکی از مشاهیر ایران تغییر دهد و حتی اگر برادر یکی از این مشاهیر باشد باید موافقت و رضایت محضری ایشان را ارائه دهد ! »

 

 

ایــــن دوست ، در مراجعات بعدی به ادارة ثبت احوال ، نام فامیلی خود را از « محمد زکی » به « اوستائیان » که منع قانونی نداشت ، تغییر داد. و به تبع نام فامیلی جدید خودش ، فرزندان او نیز، شامل این تغییر در شناسنامه های خود شدند که یکی از آنها « آرش اوستائیان » بوده که در عرصة موسیقی فعالیت داشته و دف می نوازد. اما ، این گونه که از قراین و شواهد بر می آید ، به دلیل همان عشق و علاقه ای که پیش از این ، از آن سخن به میان آمد ؛ این دوست و فرزندانش – برخلاف شناسنامه – در ارتباطات اجتماعی و به صورت افواهی ، پسوند « ئیان » آن را حذف کرده و ترجیح می دهند به جای « اوستائیان » خود را « اوستا » معرفی کنند.

 

و لابد ، باز هم به خاطر آن دلبستگی ست که همین دوست – که بازنشسته آموزش و پرورش بوده و تنها یک بار قبل از انقلاب ؛ آنهم بـرای دقایقی در منزل مان موفق به دیدار استاد اوستا شـــد – عنوان تابلوی « آش فروشی » خود را در انتهای خیابان دکتر فاطمی که بخشی از منزلش می باشد « آشکدة اوستا » انتخاب کرده است.

 

البته ، متأسفانه این تغییر نام فامیلی و مسائل و حرف و حدیث هائی که به ویژه پس از درگذشت استاد اوستا – پیرامون آن با عناوین جعلی پسر استاد ! ، برادر استاد ! ، برادرزادة استاد ! و حتی خود استاد !! به وجود آمد از یک سو و سکونت بنده در تهران از سوی دیگر ، سبب گردید آن صمیمیتی که می توانست جاودانه شود ، در وجود بنده به سردی گراید.

 

به هر تقدیر ، همان گونه که قبلاً نیز اعلام نموده ام ؛ به جز « نستوه اوستا » که تنها پسر استاد اوستا بوده و در کانادا استاد دانشگاه است. و همچنین تنها دختر استاد یعنی « فروغ اوستا » که در تهران بـــه سر می برد ؛ هیچ کس از خانواده ، فامیل و اطرافیان استاد اوستا و به تبع آن رحمانی که کوچکترین نسبت خویشاوندی با استاد داشته باشند ، نام فامیلی « اوستا » یا مشتقاتی از « اوستا » ندارد.

 

جالب است بدانید یکی از دوستان و مریدان استاد اوستا که به دلیل بعد زمان به کلی نام ایشان را از یاد برده ام و تنها به خاطر دارم افزون بر فعالیت فرهنگی در زمینة صادرات لباس به خارج از کشور نیز فعال بود ، به منظور برگزاری مراسم ترحیم استاد به همراه ما از تهران به بروجرد آمد و در آن مراسم به سخنرانی در زمینة شخصیت فرهنگی و انسانی استاد پرداخت و یادم هست در همان تاریخ مبلغ قابل ملاحظه ای را برای ساختن بنای یادبود استاد در بروجرد اختصاص داده بود.

 

این انسان بزرگوار در بروجرد بـــــا اصرار از بنده تقاضا کرد به منظور تداعی بخشیدن نام پر افتخار « استاد اوستا » نام فامیلی ام را به « اوستا » تغییر دهم. ولی بنده به ایشان گفتم : « نام فامیلی اوستا تنها زیبندة شخصیت « استاد مهرداد اوستا » ست. و اصولاً این شخصیت ها هستند که به نام ها اعتبار می بخشند ؛ نه نام ها به شخصیت ها . »

 

س : شنیده ایم که شما به محتوای ویژه برنامه ای که صدا و سیمای مرکز لرستان در بزرگداشت استاد اوستا با عنوان « مفاخر سرزمین ما » تهیه کرده ، اعتراض داشته اید ، اگر ممکن است در این زمینه هم توضیح دهید ؟

 

ج : حدود 2 سال بود که فردی به نام حسینی که بعدها معلوم شد گزارشگر تلویزیون خرم آباد است با بنده تماس می گرفت و اصرار به همکاری در زمینه ساخت این ویژه برنامه می کرد و پی در پی می گفت : « ببینید آذری ها چقدر نسبت به شهریار تعصب دارند. » و بنده به او می گفتم : « چون قدر برادرم پاس داشته نشده به عنوان اعتراض هرگز در هیچ برنامه و محفل و مجلسی که به بزرگداشت ایشان اختصاص یابد ، شرکت نخواهم کرد.

 

تا اینکه آخرین بار بازهم اصرار کرد و گفت این برنامه با مشارکت شبکة چهارسیما تهیه می شود و از آن شبکه پخش خواهد شد. و همسر و فرزندم این بار بنده را متقاعد به همکاری کردند. پس از آن مشخص شد قبلاً با آقایان موسوی گرمارودی ، معلم ، مشفق کاشانی ، سبزواری مصاحبه هایی برای آن برنامه بـــرگزار کرده اند که بنده آقای میرشکاک را نیز ، به عنوان منتقدی غیر قابل انکار به او معرفی کردم.

 

بنده طی مصاحبه ای که در منزلم برگزار شد و دو سه ساعتی به درازا انجامید نظر کارشناسانة خود را در زمینة شخصیت و جایگاه فرهنگی استاد اوستا ابراز داشتم. سپس با هماهنگی قبلی با اکیپ فیلمبرداری 2 نفره ای با سرپرستی این فرد که خود را کارگردان معرفی کرده بود ، راهی منزل آقای میرشکاک شدیم. آقای میرشکاک با پشتوانة اندوخته های ذهنی و حافظة حیرت انگیزش دقیقاً 45 دقیقه آنهم بدون کوچکترین تپقی در مورد ویژگی های ادبی استاد اوستا و برتری شعر ایشان به همة شاعران تاریخ شعر فارسی با مثال و شاهد صحبت کرد و به اثبات رساند که استاد اوستا تنها شاعری ست که در اشعارش حتی یک مصراع درجة 2 دیده نمی شود و باز ، تنها شاعری ست یک مضمون تکراری ندارد – نکته ای که بنده نیز ، قبلاً به آن اشاره کردم – و در پایان این تجزیه و تحلیل طولانی گفت :

 

« او همچون عقاب در اوج باقی ماند. » می توان گفت که از این 45 دقیقه حداقل 30 دقیقه به ویژگیهای شعری و به طور کلی ادبی استاد اوستا اختصاص داشت و بقیة زمان به موارد اخلاقی و کرامت انسانی ایشان. بگذریم ، استاد شهریار که بنده به ایشان ارادتی خاص دارم تنها شاعری را که به استادی قبول داشته ، استاد اوستا بوده و چند باری که در اشعارش یادی از ایشان کرده ، عنوان « استاد » آن را از قلم نینداخته است. مثل این بیت که در صفحة 262 کتاب خلوت انس دیده می شود :

 

مشفق و حالت و استاد اوستا و مرا

گاه در لطف سخن ، جنبة عرفانی بود

 

و اما ، در اوایل انقلاب در تبریز بزرگداشتی برای استاد شهریار برگزار شد که استاد اوستا هم در زمرة میهمانان آن بزرگداشت بود. این گونه که همراهان استاد در آن سفر ، برای بنده تعریف کردند. وقتی نوبت به استاد اوستا می رسد مجری متعصب ، استاد اوستا را به عنوان یکی از شاگردان استاد شهریار برای قرائت شعرش دعوت می کند.

 

و در همین موقع استاد شهریار عصبانی می شود و به زبان ترکی آنچه از دهنش در می آید نثار آن مجری کرده و اضافه می کند : « همه می دانند من شاگرد استاد اوستا هستم. » اما استاد اوستا که در تواضع و بزرگواری سرآمد مـــردان روزگار خویش بوده و به این صفت اشتهار داشت وقتی پشت تریبون قــرار می گیرد ، می گوید : « بنده همچنان کوچکترین شاگرد استاد شهریارم ! »

سرانجام ، ویژه برنامة مورد بحث از تلویزیون خرم آباد پخش و مشخص شد مشارکت با شبکة چهار ، تنها تشبث به دروغی برای ترغیب بنده به همکاری بوده است ! اما در نهایت حیرت ، بخش اول ماجرای شعرخوانی استاد اوستا در بزرگداشت استاد شهریار و اعتراض استاد شهریار به مجری آن بزرگداشت به کلی حذف ولی بخش دوم آن ، یعنی پشت تریبون قرار گرفتن استاد اوستا ، 2 بار پخش شد !!

 

حیرتا ! که تلویزیون خرم آباد ، بزرگداشت استاد اوستا را با استاد شهریار اشتباه گرفته بود !!! تنها پاسخ من به این تلویزیون این دو بیت مولوی ست :

 

مادح خورشید مداح خود است

که دو چشمم روشن و نامرمد است

ذم خورشید جهان ذم خود است

که دو چشمم کور و تاریک و بد است

 

کسی نیست از این آقایان بپرسد ، مگر گناه استاد اوستا چیست ؟

 

آیا تولد ایشان در بروجرد جرم است ؟

 

راستی اگر استاد اوستا با اینکه از سوی پدر بیرانوند و از سوی مادر فولادوند است 100 کیلومتر آن سوتر و در خرم آباد متولد می شد بـــاز هم تلاش در کوچک جلوه دادن ایشان می کردید ؟

 

 یا در طَرفه العینی مجسمه اش را می ساختید و چند میدان و خیابان و ... شهرتان را به نام ایشان مزین می کردید و از داشتن چنان شخصیتی به خود می بالیدید ؟ ماجرای آن به اصطلاح ویژه برنامه ! به اینجا ختم نشد. مصاحبة آقای موسوی گرمارودی و قصیدة بی همتایش در مدح استاد اوستا و همینطور مصاحبة آقای مشفق کاشانی بـه عنوان دیرینه ترین دوست استاد اوستا ، به کلی حذف شده بود !!

 

از آقای معلم هم دو جمله پخش شد : « او مظهر مهر بود و مظهر داد و در همان دوران هم چون خورشید می­درخشید. » از بنده هم یکی دو جمله که جنبة خاطره داشت نه سخنان کارشناسانه ، پخش شد !

 

شعر آقای سبزواری در رثای استاد اوستا در حالی که ایشان مشغول آب دادن باغچة منزلش بود پخش شد !!! اگر چه سخنان موشکافانة آقای میرشکاک در مورد امتیازات شعری استاد اوستا به سایر شاعران – به جز آخرین جمله یعنی « او همچون عقاب در اوج باقی ماند. » - که به غیر از بنده هیچ بیننده ای نمی تواند تشخیص بدهد که منظور از ایــن جمله چیست ! – همگی حذف شده بود ؛ اما لهجة لُری این شاعر منتقد این فرصت را به ایشان داد که اشاراتی به بزرگی های استاد اوستا داشته باشد ، خلاصه اینکه ، در آن ویژه برنامة سبک ، آشکارا تلاش شده بود که عظمت هنری استاد اوستا را کتمان نمایند !!!

 

جالب اینجاست که این شاهکار را تاکنون دو بار از تلویزیون خرم آباد و یک بار از شبکة شما – که خوشبختانه کم بیننده هستند – پخش کرده اند !

 

شاید برای دوستان تلویزیون خرم آباد جالب باشد که بدانند بنده به موسیقی لری عشق می ورزم و خوانندگانی همچون مرحومان رشیدی و سقایی و همچنین آقای میرزاوند را – که ازدوستان بسیار خوب بنده می باشد – همواره ستایش کرده ام. و چند ماه پیش از این به رادیو آوا اعتراض کردم که چرا صدای مرحوم سقائی و آقای میرزاوند را پخش نمی کنند ؟ !

 

و اخیراً صدای مرحوم سقایی پخش می شود و گویا صدای آقای میرزاوند را در اختیار ندارند ! باز هم بد نیست این دوستان بدانند چندین سال پیش از این ، آقای میرزاوند – که به حق جانشین شایسته ای برای مرحوم سقایی به شمار می آید – بر اثر حادثه ای قدرت گویایی خود را از دست داد و بنده در مقاله ای با عنوان « ستارگان آواز لری را دریابید » در روزنامة ابرار ، ضمن معرفی موسیقی لری ، بی توجهی به سلامت آقای میرزاوند و بی مهری به آقای سقایی را – که در آن زمان در قید حیات بود – فریاد زدم.

 

و حاصل آن مقاله این شد که آقای خاتمی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی به محض مطالعة آن ، دستور اعزام آقای میرزاوند به آلمان و اختصاص 5 هزار مارک برای معالجه اش را صادر کرد و خوشبختانه ایشان در آن کشور نه تنها قدرت تکلم خود را بازیافت ، بلکه مدتها نیز ، به خوانندگی ادامه داد. راستی اگر آقای میرزاوند بروجردی بــــود ، هیچ نویسندة خرم آبادیی حاضر می شد یک جمله در دفاع از ایشان بنویسد ؟ تعصب خرم آبادیها نسبت به یکدیگر سزاوار تحسین ، اما تنفر برخی از آنان از بروجردیها ، هیچ دلیل عقلائی ندارد.

 

س : در چند شماره ای از نشریة سفیر قلم از شما مطلبی با عنوان « پرنیان » به چشم می خورد که در بر گیرندة زیباترین نثرها ، اشعار و لطیفه های ادبی کلاسیک زبان فارسی بود ، چرا ارتباط تان با این نشریه قطع شد ؟

 

ج : به تقاضای دوستی بنده با آقای بروجردی نمایندة محترم شهرمان آشنا شدم ؛ دقیقاً چند ماه قبل از انتخابات دورة گذشته مجلس شورای اسلامی . ایشان توسط یکی از دوستان خود چند نسخه از آن نشریه را برای بنده به منظور نقد و بررسی ارسال نمود. یادم هست در 10 صفحة کاغذ A4 ایرادهای آن نشریه را گرفتم و پیشنهادات خود برای پربار شدنش را برای ایشان به مجلس فاکس کردم.

 

بعد به بنده پیشنهاد همکاری با آن نشریه را کرد که بنده تهیه مطالب «پرنیان» را عهده دار شدم و از آنجایی که قصد خدمت داشتم تقاضا کردم اسمی از بنده برده نشود ولی مورد قبول واقع نشد. و قرار شد مطالب پرنیان را برای فردی به نام « تابع جماعت » - که گویا به سفارش آقای بروجردی در سازمان ارتباطات اسلامی به کار مشغول شده – به نشانی آن سازمان بفرستم.

 

 اما ایشان – که خودش را سردبیر نشریه مزبور معرفی کرده بود ؛ البته بی آنکه در شناسنامه آن نشریه ، نامی از او دیده شود ! – ساده لوحانه گمان می کرد که من هیچ کار و فعالیت فرهنگیی ندارم و می خواهم جای او را بگیرم ! بگذریم ، اولین مطلب پرنیان با چند غلط تایپی – که به کلی معنی و مفهوم را عوض می کرد – چاپ شد !

 

با هدف جلوگیری از این مشکل ، مقرر شد تلفنی و قبل از چاپ ، مطلب تایپ شده را با یکدیگر چک کنیم تا پس از تأیید بنده به چاپ برسد. تا اینکه در یکی از این هماهنگی های تلفنی ، غلط های چاپی به قدری زیاد بود که منجر به عصبانیت بنده شد.

 

 و او در واکنش ، به آقای بروجردی گفته بود مطالب ایشان تمام شده و حال آنکه بنده مطالب دهها شمارة آینده را نیز ، آماده کرده بودم و هنوز هم آنها را دارم. و به این ترتیب ، ارتباط من با آن نشریه و بعدها با خود آقای بروجردی قطع شد. گفتنی ست وقتی در بازی های سیاسی و در جریان اختلاس 3 هزارمیلیارد تومانی به ناحق توپ را در زمین آقای بروجردی انداختند.

 

بنده آرام ننشستم و به عنوان یک همشهری با نام مستعار « علی ایروانی » - که اغلب مقاله های سیاسی خود را با این نام مستعار منتشر می کنم – مقاله ای با عنوان « در جامعة ایران چه کسی مسؤول ترور شخصیت است ؟ » در دفاع از حیثیت ایشان نوشتم و در تماس تلفنی به وی گفتم : « همة آنهائی که از قِبَل شما بــه نان و آبی رسیده ، چـــرا سکوت کرده اند ؟ » و ادامه دادم : « البته آنها در حدی نیستند که قادر به دفاع از شما باشند ؛ بنده مقاله ای در دفاع از شما تهیه کرده ام. » و آن را به روال همیشگی برای ایشان به مجلس فاکس کردم.

 

 و آن مقاله با تغییر عنوان « در ذم ترور شخصیت » در تاریخ 14 آبانماه سال 90 در سایت خبرگزاری جهان نیوز منعکس شد و هنوز هم در آن سایت و چند سایت دیگر به چشم می خورد. و همة این اقدام ها به خاطر همشهریگری و به پاس آن بود که آقای بروجردی بنده را به بزرگی معرفی کرده بود. بنده همواره اتحاد خـــــرم آبادیها را ستوده ام و البته در مقابل ، از افتراق بروجردیها – به عنوان یک واقعیت تلخ تاریخی – رنج برده ام. همه می دانند که آقای خاوری به دلیل چپاول میلیون ها دلار بیت المال ، تحت تعقیب اینترپُل است.

 

 اما ، نمایندگان خرم آباد در مجلس از او دفاع کــــرده و گفته بودند : « پدر همسرش یکی از متمولین خرم آباد بوده و آن دلارها متعلق به خود اوست ! و حال آنکه ، اگر آقای خاوری از اهالی بروجرد بود ، خدا می داند همشهریهای مان چند داستان برای نه تنها خود او بلکه اجدادش به عنوان سارقان بالفطره درست می کردند !

 

سالهاست یکی از مدیران هنری که از دوستان قدیمی بنده است اصرار می ورزد که بگذارم مجسمة استاد اوستا ساخته و در محل مناسبی از بروجرد نصب شود. ولی بیم آنرا دارم که برخی از سر حسادت به آن مجسمه هتک حرمت کرده و روح استاد را بیازارند. از همین روی ، تا به امروز این پیشنهاد را رد کرده ام.

 

س : در جایی از پاسخ به سؤال پیشین به این نکته اشاره کردید که قدر استاد را پاس نداشته اند. به عنوان آخرین سؤال این مصاحبة طولانی ، توضیحی نیز در این زمینه ایراد نمایید ؟

 

ج : ببینید ، کسانی که استاد مهرداد اوستا را از دیرباز می شناسند می دانند که ایشان در سالهای قبل از انقلاب از شهرت و اعتبار درخور ملاحظه ای برخوردار بود و همان گونه که از قول آقای معلم گفته شد « در همان دوران هم چون خورشید می درخشید. » و به قــــول آقای میرشکاک : « شاتوبریان ایران لقب گرفته بود. » ایشان در روزگاری که یک ایرانی با درآمد ماهی هزار تومان – منظورم قبل از سال 50 است – می توانست زندگی خوبی داشته باشد بابت تدریس یک جلسة درسهایی همچون روش تحقیق در زیبایی شناسی و اسطوره شناسی هزار و 500 تومان دریافت می کرد و به گران ترین استاد دانشگاه معروف شده بود.

 

چرا که ، در آن عصر دستمزد سایر استادان برای تدریس یک جلسه بین 500 تا 800 و نهایتاً هزار تومان بود. ایشان در آن دوران یکی از فعال ترین استادان دانشگاه به شمار می رفت و تقریباً تمام وقت در دانشگاههای تهران ، ملی و مدارس عالی ترجمه ، هنرهای تزئینی ، پارس و ... به تدریس درسهایی همچون ادبیات فارسی ، ادبیات عرب ، ادبیات جهان ، ادبیات دراماتیک ، تاریخ هنر ، فلسفة هنر ، تاریخ موسیقی و روش تحقیق در زیبایی شناسی ، اسطوره شناسی ، اصول و فلسفة ادیان و مذاهب و ... می پرداخت و در کنار شهرت و آوازه از درآمد قابل ملاحظه و به تبع آن ، زندگی خوبی بهره مند بود.

 

سفرهای اروپایی هر سالة ایشان که البته جنبة تحقیقی نیز ، داشت ، دلیل محکمی بر این مدعاست. ضمن آنکه ، شاعر و نویسنده ای بود که فی نفسه نمی توانست در مقابل ظلمی که در اقصی نقاط جهان اِعمال می گردد ، بی تفاوت بماند. به همین لحاظ ، در کتاب تیرانای خود مظلومیت ملل در بند ستمگران روزگار خود را از فلسطین گرفته تا هند و چین و ... بارها فریاد زده و از رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) با عنوان « سید بزرگوار خمینی » یاد کرده است.

 

و البته هزینة این تفکر را در همان دوران با 2 سال ممنوع القلم و ممنوع التدریس شدن و توقیف و جمع آوری کتاب تیرانا پرداخت.

 

در دوره ای که بسیاری از روشنفکران کشورمان بی اعتنا از کنار ستم صهیونیست ها در فلسطین اشغالی و جنگ ویتنام می گذشتند ، استاد اوستا درشعری آزاد با عنوان « ای هر کجا آواره ای آه » و در مسمطی با عنوان « حماسة رزم » به تمجید از مبارزان ویتنامی پرداخته و در مسمط دیگری با عنوان « حماسة آسیا » برتری های آسیا را به رخ غربیان کشیده کــــــه همة این اشعار در کتاب « شراب خانگی ترس محبت خورده » درج گردیده است.

 

 گفتنی ست ، مسمط « حماسة آسیا » در دوران انتشارش در آمریکا به زبانهای مختلف ترجمه و در اختیار دانشجویان آسیایی قرار گرفته است. و اما ، استاد در دوران جوانی با شاعران خراسانی حشر و نشر داشته و غالباً به مشهد دعوت می شده و در محافل ادبی آن شهر شرکت می کرده است ؛ یعنی در دورانی که رهبر کنونی انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای در مشهد زندگی می کرده و در آن محافل حضور می یافته اند ، بنیان دوستی استاد و مقام معظم رهبری گذاشته می شود. بعد از انقلاب ، آن گونه که در سایت رهبر معظم انقلاب دیده می شود ، ایشان از طریق تلفن ، از دو شاعر دوست و پر آوازة خود دعوت به همکاری فرهنگی با نظام جمهوری اسلامی را می نمایند.

 

اولی یعنی مرحـــوم اخـــوان ثالث نمی پذیرد و دومی یعنی استاد اوستا ایــن تقاضا را اجابت می کند. و همان گونه که آیت الله خامنه ای اشاره کرده اند الحق و الانصاف مردانه به میدان می آید و تا آخرین لحظات عمر خود در خدمت فرهنگ ایران اسلامی بوده است.

 

همه می دانند که ایشان ، به پشتوانة شهرت خویش به عنوان شاعری بزرگ و نویسنده ای برجسته ، به فرهنگ انقلاب هویت و اعتبار بخشید. اما ، در سالهای پس از درگذشتش ، متولیان فرهنگی و هنری و حتی رسانه های گروهی ، آن گونه که شایستة نام ایشان بوده ، اقدامی نکرده اند. خدا رحمت کند آقای نصرالله مردانی را ، ایشان شاعری بوده که در توانمندی شعری به پای برخی از شاعران بروجرد که هم اینک در این شهر در گمنامی به سر می برند ، نمی رسد تا چه رسد به اینکه در مقام مقایسه با استاد اوستا به عنوان قطبی از ادبیات معاصر ایران برآید.

 

ولی تا سال گذشته 6 کنگرة سراسری در بزرگداشت این شاعر در شیراز برگزار شده است ! به جز دو سه بزرگداشتی که در هفته های آغازین درگذشت استاد اوستا در تهران برای ایشان برگزار شد و صرف­نظر از کنگرة سه روزه ای که در سال 73 به همت مدیر کل روحانی وقت ارشاد لرستان – که گویا خراسانی و اگر اشتباه نکنم آقای حسن زاده بود و از سالهای پیش از انقلاب استاد اوستا را می شناخت ، هیچ بزرگداشتی قابل توجهی برای استاد اوستا برگزار نشده است.

 

دو سه سال پیش مقدمات برگزاری کنگره ای به همت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فراهم شد و بودجة آن تأمین و حتی چک آن نیز ، صادر شد. ولی مسؤولی که بویی از فرهنگ و هنر نبرده بود و شگفتا عنوان قائم مقام شعر وزیر وقت آن وزارتخانه یعنی آقای حسینی را یدک می کشید ، اراده فرمود که کنگره برگزار نشود !

 

 البته در برخی از سالها محافلی در بزرگداشت استاد اوستا برگزار که به یکی دو سه سخنرانی و چند شعرخوانی ختم می شوند و غالباً از بنده برای شرکت در آن محافل دعوت می گردد. اخیراً نیز از سوی « خانة شاعران ایران » بزرگداشتی با عنوان « شب شعر مهرداد » برگزار شد و با آنکه برخی از متولیان آن بزرگداشت شمارة تلفن منزل و تلفن همراهم را داشتند ، از بیم آنکه مبادا سخن اعتراض آمیزی بر زبانم رانده شود از بنده دعوت به عمل نیاوردند ؟!

 

شاید هم اصولاً حضورم را در آن مجلس با مصالح خود در تضاد می دیدند. چرا که، به بنده گفته شد دو سه سخنران و کسانی که بـــرای استاد شعر خوانده اند، جملگی شاعرانی هستند که سالها در کنار یکدیگر به سر برده اند !

 

حدود سه سال پیش فردی از شبکة چهار سیما با بنده تماس گرفت و گفت : در حال تهیة مجموعه ای تلویزیونی به نام « هفت اختر » یا « هفت آسمان » هستیم که طی آن ، یک برنامة 45 دقیقه ای به هر یک از شاعران درگذشته یعنی استاد مهرداد اوستا ، سپیدة کاشانی ، حسن حسینی ، قیصر امین پور ، طاهرة صفارزاده ، گویا سلمان هراتی و ... اختصاص خواهد یافت و قرار بود در دهة فجر همان سال ، آن مجموعه پخش شود. برای تهیة برنامة استاد اوستا تا جایی که به یاد دارم، علاوه بر بنده ، مصاحبه هایی با آقایان مشفق کاشانی ، معلم و میرشکاک برگزار کردند.

آقایان موسوی گرمارودی و حسین آهی نیز به دلیل قهر با سیمای جمهوری اسلامی با همة عشق و ارادتی که به استاد داشتند ، از همکاری با این مجموعه امتناع ورزیدند. کارگردان این مجموعه فردی به نام فرودگاهی ست که مدیر تأمین برنامة شبکه یک سیما می باشد. اما به قول بروجردیها، نام به این نشان کـــه تا به امروز آن مجموعه ، آمادة پخش نشده است !

 

و حـــال آنکه تهیة فیلم « کتاب آفرینش » به عنوان با عظمت ترین فیلم تاریخ سینمای جهان بیش از 40 سال پیش و با امکانات کم آن روزگار 5 سال به طول انجامید. وقتی شبکة چهار سیما چنین عملکرد ضعیفی دارد به تلویزیون خرم آباد حرجی نیست.

 

یکی دو سال پیش از این ، طی مقاله ای با عنوان « حقیقت ماجرای نامزد مهرداد اوستا ... » در سایت خبرگزاری فارس ، از استاد اوستا به عنوان سومین شاعر مظلوم ایرانی پس از مسعود سعد سلمان و فرخی یزدی یاد کردم. آن مقاله ، هنوز هم در آن سایت و چند سایت دیگر و نیز ، در وبلاگ شما( وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی) دیده می شود. تصور می کنم ، در پایان این مصاحبة به راستی طولانی ، بیشتر از گذشته در زمینة این مظلومیت ، حق را به بنده خواهید داد.

 

و پایان سخن اینکه ، استاد مهرداد اوستا تمامی عظمت فرهنگی و اعتبار هنری خود را به خاطر نظام جمهوری اسلامی به تاراج گذاشت و بار توانفرسای تهمت و سرزنشهای رسانه های استکباری و روشنفکران داخلی و نیز رفتار آزاردهندة برخی تازه به دوران رسیده های فرهنگی را – که اگر انقلابی در کشور رخ نمی داد تا آخر عمرشان کسی آنها را به عنوان شاعر نمی شناخت – بردبارانه به دوش کشید.

 

اما این نظام برای ایشان چه کرد ؟ نه تنها هیچ ! بلکه آنگونه که در برنامة روزشمار تاریخ شبکة خبر شنیدم ؛ کل سابقة فرهنگی ایشان را که در برگیرندة دهها جلد کتاب ارزشمند بوده ، در حد نگارش کتاب « امام حماسه ای دیگر » به منظور استفادة تبلیغاتی برای خود ، متنزل ساختند !!!

همه به خاطر دارند که درگذشت استاد اوستا از سوی روشنفکران داخلی با توطئة سکوت برگزار شد تا آنجایی که خشم آقای افشین سرافراز – هر چند با نام مستعار – را در مقاله ای بـــا عنوان « توطئة سکوت » در روزنامة کیهان و آقای مصطفی موسوی گرمارودی را در کتاب « بگویید به عالم » خود ، برانگیخت. هرگز فراموش نمی کنم آقای هوشنگ ابتهاج ( هـ . سایه ) به خاطر حضور جوانمردانه و به پاس دوستی خود در مراسم بزرگداشت استاد اوستا در حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی ؛ نه تنها مورد اعتراض دوستان روشنفکر خویش قرار گرفت ، بلکه ایشان را از نگارش مقاله ای در بزرگداشت استاد ، منصرف کردند.

 

بسیاری به یاد دارند که کاست «بیداد» آقای شجریان و ماجرای غزل حافظ با مطلع :

 

یاری اندر کسی نمی بینم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

 

اگر چه با جنجال سیاسی و واکنش منفی نظام مواجه شد ، اما شهرت و موفقیتی بی سابقه را برای آقای شجریان به ارمغان آورد. مسؤولیت انتشار آن غزل و دیگر اشعار آن کاست را استاد اوستا به عنوان رئیس شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر عهده گرفت و در مجلس شورای اسلامی از آن دفاع کرد.

 

در همان تاریخ ، آقای شجریان به پاس قدردانی از استاد اوستا ، چندین کاست خود را با القاب و عناوینی همچون خداوندگار سخن ، ادیب بی مانند ، شاعر توانمند و ... با خط خوش پشت نویسی و به استاد اوستا هدیه داد.

 

 روزی در منزل آقای شجریان در شهرک غرب صحبت کاست « بیداد » را به میان آوردم و ایشان در این زمینه چنین اظهار داشت : « اگر چه 48 ساعت در بازداشت بودم ؛ تا آخر عمر شجاعت و بزرگواری استاد اوستا را در دفاع از اشعار این کاست فراموش نخواهم کرد و از این بابت خودم را مرهون ابدی ایشان می دانم » .

 

 اما ، جالب است بدانید آقای شجریان سه چهار سال پیش از این طی دو مصاحبه با برنامه های تلویزیونی فارسی « BBC » و « صدای آمریکا » ، وقتی بحث کاست « بیداد » و جنجال های پیرامونی آن به میان آمد ، از سر محافظه کاری و از بیم سرزنش احتمالی روشنفکران ، پاس حقشناسی را رعایت ننمود و کوچکترین اشاره ای به نقش استاد اوستا در انتشار آن کاست نکرد !!

 

 

چند سال پیش از این ، خانم سیمین بهبهانی کتابی با عنوان « یاد بعضی نفرات » منتشر کرد که در واقع دربرگیرندة خاطرات ادبی این شاعرة نامدار معاصر می­باشد. و از آنجایی که چه بخواهیم و چه نخواهیم استاد مهرداد اوستا بخشی از ادبیات معاصر است ، از سر کنجکاوی با منزل خانم بهبهانی تلفنی تماس گرفتم و از قضا پسر ایشان گوشی را برداشت.

 

پس از آنکه خودم را معرفی کردم ایشان بنده را مورد لطف قرار داده و به بزرگی و احترام از استاد اوستا یاد کرد. بعد به ایشان گفتم : « می خواستم بدانم در کتاب « یــاد بعضی نفرات » مادرتان ، یادی هم از استاد اوستا شده ؟ » و ایشان در جواب بنده البته با نهایت ادب گفت : « وقتی استاد اوستا از دگراندیشان راه خودشان را جدا و از آنان کناره گیری کردند طبیعی ست که نمی تواند یادی از ایشان در این کتاب باشد ! »

 

ببینید استاد مهرداد اوستا چه تاوانهای سنگینی را به خاطر همسو شدن با انقلاب اسلامی پرداخته است ؟! بـــد نیست یک بار دیگر از علامة حکیمی سخنی به میان آورم. ایشان روزی می گفت : « من با همه بزرگان ادب معاصر دوست و همنشین بوده و با برخی از آنان همشهری بوده ام ؛ استاد اوستا در مجموع ، یک سر و گردن از همة آنها بلندتر بود.

 

 اما اشتباه کرد و با ما همراه شد !» ملاحظه می کنید کــه علامة حکیمی به عنوان کسی که همواره آرزوی استقرار حکومت اسلامی را در میهن خود داشته ، چگونه دریغ استاد اوستا را می خورد. آنچه در این گفتگوی طولانی بر زبان بنده رانده شد ، بخشهایی از مظلومیت تاریخی استاد مهرداد اوستا بود ؛ آنهم در سرزمینی که بعضی از خوانندگان درجة 2 موسیقی سنتی و برخی از شاعران گمنام قبل از انقلاب اسلامی ، بعد از این تحول سیاسی – اجتماعی و با خالی شدن میدان از بزرگان ، به آنچنان نام و نانی رسیدند که پیش از آن ، حتی در تصورشان نمی گنجید !

 

 

 

  • farhad davoodvandi

نظرات  (۳)

دریغا آن چیز که واقعیت پیداکرده معنایی ازحقیقت تلخ ندارد. چرا که شیرینی 
آزاردهنده این واقعیت درناک وتاسف انگیزنه تنها برذائقه شغال های ادبی ومآلابرکرکسان روشن فکر نما  گواراست که اسباب دو لقمه نان هم شده برای بی بضاعتان فرهنگی که به قول افلاطون"بابریدن سر بزرگان در پی کسب قدبلندی"هستند.
دراین میان استادفقید اوستابود که بهر دونان منت دونان نکشید.
درمقام شامخ آن بزرگوار همین بس که شاید دربین مفاخر دهر تنهادردانه ای
بودکه لیاقت آن راداشت  تا در سال گرد هجرت استادش شادروان فروزان 
پاسخ:
با سلام و سپاس از شما
فر چهره بر "ناکسان" به اصطلاح "کس"شده و"در "وهم فرو مانده گان"بپوشاند ودعوت یگانه صاحب حق را آن هم درحین تلاشی عبادت گونه
اجابت کند. هرچند فهم این تقارن و این سترگ معنا بصیرتی خاص می طلبد.
به قول خواجه شمس الدین محمد
جام می وخون دل هریک به کسی دادند    دردایره قسمت اوضاع چنین باشد
دل غمین مدار که حضرت خق مقرر فرموده پله های نردبام تعالی بر کسانی
آشکار خواهد شد که جرعه ای از باده معرفت نوشیده اند.
بگذار این روبهکان هم اسباب معیشت شان همین دغل کاری ها باشد
پاسخ:
با سلام و سپاس از شما

البته ناگفته نماند تنها استاد اوستا آماجی برای اوباشان ادبی و آنارشیست های فرصت طلب نبود بلکه نهضت شاعر ستیزی یکی از دست آوردهای ناموزون انقلاب مشروطیت بود که از "رودکی"تا"بهار"را هدف گرفت.
فقط دراین میانه باید به حال پویندگانی گریست که  تشنه لب بین سراب ودریا
در وادی یقین وگمان حیرانند. این حکم تاریخ است.      والسلام   "زقوم"
پاسخ:
با سلام و سپاس از شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی