وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۴۰۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهاد داودوندی» ثبت شده است

دیدار دکتر فرید بهرامی و هیات همراه با استاد محمد تندرو

farhad davoodvandi | شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ ب.ظ

 

دیدار دکتر فرید بهرامی و هیات همراه با استاد محمد تندرو

 

 

دکتر فرید بهرامی ریاست محترم هیات کشتی لرستان باتفاق استاد سیاوش نوری و هیات همراه با حضور در منزل استاد محمد تندرو با این قهرمان سابق کشتی آسیا دیدار و از وی عیادت بعمل آوردند

در این دیدار تعدادی از پیشکسوتان کشتی و مسوولین ورزشی بروجردی نیز حضور داشتند

 

  • farhad davoodvandi

استاد حسن کدخدایی

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۶ ب.ظ

 

 

 


 

 

استاد حسن کدخدائی مردی که حق بسیاری

 

بر تاریخ ورزش بروجرد و لرستان دارد

 

فرهاد داودوندی- بروجرد:

 

استاد حسن کدخدائی چهره بسیار آشنائی برای جامعه ورزش سالیان نه چندان دور بروجرد است، مردی که تمام زندگی اش را پیگیر ورزش و خبرهای ورزشی گذرانده است.

چهره خوش نامی که عشقش رشد ورزش بروجرد بوده است و وقتی با وی هم صحبت می شویم و از وی می پرسیم آیا به خواسته اش در ورزش رسیده؟! آهی بلند می کشد و می گوید نه!

اما بلافاصله در مقابل سوال بعدی که از وی می پرسم اگر دوباره به دنیا باید آیا همین راه را دوباره طی خواهد کرد؟ می گوید: صد در صد! خوشحالم که تمام توان خودم را برای ورزش بروجرد گذاشتم.

متن گفتگوی ما را با استاد حسن کدخدائی می توانید بخوانید:

 

-          آقای کدخدائی، لطفا خودتان را معرفی کنید؟

 

-          با سلام  وخسته نباشید خدمت همشهریان عزیزم اینجانب حسن کد خدائی هستم که در سال 1323 در یک خانواده مذهبی در محله جعفری بدنیا آمدم .دارای 5 فرزند هستم که همه آنها دارای تحصیلات دانشگاهی میباشند.

 

 

از چه زمانی به ورزش روی آوردید؟-

 

-          از سال 1349ورزش را بصورت محلی در رشته فوتبال آغاز کردم

 

-          شنیده می شود که شما اولین بروجردی هستید که پروانه باشگاه بصورت حرفه ای دریافت کرده اید! لطفا در این رابطه برای مان توضیح بدهید:

 

 

-           در سال 1351 با توجه به اینکه میخواستیم در استادیوم شهید علی بیات فعلی که تازه چمن شده بود تمرین داشته باشیم و این امر ملزم به داشتن پروانه باشگاهی بود در صدد برآمدم که پروانه باشگاهی را بگیرم  و بعد از گرفتن پروانه باشگاهی  مجوز فقط هفته ای یکبارتمرین را به باشگاه اینجانب در آن استادیوم دادند.

 

-          پروانه تان فقط مختص فوتبال بود؟

 

 

-          آن اوایل بله، اما بعداز گذشت هشت سال از فعالیت ورزشی یک روز دوست خوبم آقای علی قاسمی به بنده پیشنهاد دادند که در کنار رشته فوتبال فعالیت در رشته والیبال را هم داشته باشم که شروع این رشته ورزشی با نام باشگاهی پرسپولیس از سال 1359 استارت خورد.

 

-          چه اهدافی برای راه انداری باشگاه ورزشی داشتید؟

 

 

-           مبنای اصلی فعالیت ورزشی بنده اخلاق مداری بوده و در کنار اخلاق  کسب قهرمانی هایی که بیشتر مربوط به رشته والیبال میباشد را هم در کارنامه باشگاهی خود داریم.

-          در طی سالیان ورزش تان، با چه شخصیت های ورزشی  همکاری داشته اید؟

 

 

-          در طول سالهایی که فعالیت ورزشی داشته ام در کنار دوستان خوبی در رشته فوتبال به نامهای آقایان : بهرام کامران-احمد سنجری- مرتضی بهزاد-اخوان بلوریان –مرحوم عزیز چکشی-حسین پژوهنده-ناصر روشنکار-محمد عظیمی-عبدالله باعزم-و در رشته والیبال آقایان: اخوان عهدی-مسعود بادآور-علی قاسمی-سعید هدایتی-حجت نعمتی-مرتضی سروری-ماشاالله صلاحی بوده ام و افتخار این را نیز داشته ام که در دوران فعالیت ورزشی ام  با بزرگانی همچون زنده یاد استاد کاروان- زنده یاد استاد مطهری- آقایان: حسین فهیمی-پرویز صیفوریان-ولی اله صالح نیا-دکتر احمد همت فر ارتباط صمیمانه داشته ام.

 

-          کدام خاطره ورزشی برایتان از همه خاطرات تان زیبا تر است؟

 

 

-          مطمئنا" خاطرات تلخ و شیرین زیادی در طول دوران ورزشی ام وجود داشته که ازعنوان کردن خاطرات تلخ خودداری نموده ولی یکی از خاطرات شیرینی که در ذهنم نقش بسته عنوان میکنم:خاطره شیرینی که دارم مربوط به دعوت تیم والیبال پرسپولیس به شهر کرمانشاه بود که طی مراسم خاصی در ورودی شهرتوسط مسئولین ورزشی و یکی از افراد خوش نام و  با سابقه والیبال این شهر بنام آقای اسماعیل حبیبی از باشگاه ما تجلیل شد و حتی این بازی زیبا از شبکه استانی پخش شد.

-          ایا موارد ورزشی در بروجرد وجود دارد که شما را دل آزرده کرده باشد؟

 

 

-          بله، ناراحتی من اینست که  والیبال بروجرد که روزی حرفی برای گفتن در سطح کشور داشت  امروزه در چه سطحی وجود دارد ؟  به یاد دارم روزی برای یک بازی دوستانه و محلی سالن  مملو از تماشاگر بود اما امروز خبری نه از آن بازی های زیبا و نه از آن استقبال تماشاگر است.در اینجا لازم میبینم از اسطوره والیبال بروجرد چه ازنظر اخلاقی و چه از لحاظ فنی آقای سعید عهدی کاپیتان تیم پرسپولیس و شهربروجرد یاد کنم.بنده اعتقاد دارم افرادی مانند آقای سعید عهدی تکرار نشدنی هستند و باعث ناراحتی است که یادی از پیشکسوتان نمیشود.

 

-          و سخن آخرتان؟

 

 

-          در خاتمه باید بگویم افرادی در شهرمان هستند که برای ورزش این شهر زحمات زیادی کشیده اند ولی امروزه نه تنها از تجربیات آنها استفاده نمیشودد بلکه از آنها هم یادی نمیشود.فراموش نکنیم که جوانان امروز پیشکسوتان فردا هستند.در انتها از شما وسایت زیبایتان نیز کمال تشکر را دارم.

 


 

  • farhad davoodvandi



 


 

گفتگو با آقای غلامرضا شیخ الاسلامی

 

فوتبالیست پیشکسوتی

 

که شاعر و نویسنده شد

 

فرهاد داودوندی- بروجرد:

 

گفتگو با افرادی که دستی بر ادبیات دارند و در عرصه وزش نیز سابقه درخشانی از خود بر جای گذاشته اند می تواند بسیار جالب از آب در آید. یکی از این افراد در بروجرد آقای غلامرضا شیخ الاسلامی می باشد. در زیر می توانید گفتگوی من با ایشان را بخوانید:

 

  • لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید!
  • غلامرضا شیخ الاسلامی هستم متولد اول آذر 1329 شهر ستان بروجرد. دوران ابتدائی را در دبستان ملی اسلامی و دوران دبیرستان را در دبیرستان نصیر الدین طوسی( سیکل اول) و بحر العلوم( سیکل دوم) سپری کردم و سال 1349 دیپلم ریاضی گرفتم. پس از دوران سربازی( سپاهی دانش دوره هفده) به استخدام آموزش و پرورش در آمدم. سال 1354 دانشگاه رازی کرمانشاه رفتم و در رشته فیزیک مشغول به تحصیل شدم.

 

  • چگونه شد که به ورزش فوتبال روی آوردید؟
  • از دوران کودکی چون خانه مان نزدیک زمین فوتبال قدیمی شهر بروجرد بود به فوتبال علاقمند و تمام وقتم در زمین فوتبال می گذشت.

 

  • آنزمان زمین فوتبال اصلی شهر کجا بود؟
  • در آن زمان یکی از مهمترین زمینهای فوتبال بروجرد زمین خاکی نزد ساختمان زندان قدیمی که اکنون روبروی دژبانی است، بود.

 

  • چگونه عضو تیمهای فوتبال شدید؟
  • سال اول دبیرستان عضو تیم دبیرستان بودم و از همان موقع عضو تیم منتخب آموزشگاه ها و بعد شهر بروجرد شدم.

 

  • شنیده ایم که شما در بین هم تیمی های تان جثه بسیار کوچکتری داشته اید!
  • درست است! جثه کوچک و لاغرم مانعی بود که مربی تیم شهر ( مرحوم کاروان) در مسابقات از من استفاده کند اما در سن 16- 17 سالگی دیگر رسما عضو تیم شهر شدم و چندین بازی برای تیم شهر و حتی تیم منتخب استان انجام دادم.

 

  • چگونه شد که به ادبیات و بخصوص شعر و داستان علاقمند شدید؟
  • در کنار فوتبال از کودکی به ادبیات( شعر و داستان) علاقمند بودم و شیرین ترین ساعات در دبیرستان برای من ساعات انشا بود که معمولا انشاهایم را به صورت داستانی می نوشتم و مورد تشویق معلمانم قرار می گرفتم. رفته رفته جدی تر به کار ادبیات پرداختم. بطوریکه از سالهای 53 به بعد مرتب در نشریات سراسری کشور شعر و قصه هایم به چاپ می رسید که این روند تا امروز ادامه پیدا کرده است و در کنار کار و تدریس  شعر و قصه نویسی را ادامه داده ام.
  • تاکنون چه تعداد از آثارتان چاپ شده است؟
  • بیش از 10 الی 12 قصه از آثارم چاپ شده و بیش از 60 الی 70 شعر نیز از اشعارم چاپ گردیده است

 

  • لطفا در رابطه با فعالیت های مطبوعاتی و انجمن های ادبی  که عضو هستید نیز برای مان توضیح بدهید.
  • حدود سه سال مسئول بخش ادبی هفته نامه پیغام بروجرد بودم که نزدیک 80 شماره حاوی شعر و قصه و نقد ادبی به مردم بروجرد تقدیم نمودم و متاسفانه مدتی است به دلایلی این کار را تعطیل کرده ام.

 در رابطه با انجمن های ادبی نیز باید بعرض تان برسانم سالهاست عضو انجمن ادبی اوستا و عضو هیئت امنای این انجمن هستم، همچنین عضو انجمن عصر آدینه و در حال حاضر نیز مسئول انجمن شعر پیشکسوتان مربوط به کانون بازنشتگان بروجرد هستم.

 

  • از اینکه وقت تان را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم و اگر ممکن است یکی از اشعارتان را به خوانندگان ما تقدیم نمائید.
  •  منهم از شما سپاسگزارم و شعر زیر را تقدیم می کنم به تمامی علاقمندان به شعر و ادبیات و ورزش.

 

"با لاله و رود"

 

آن روز

 

         روز بلند بهار بود و من

 

                       با – بود – این جاری مُدام

هم صحبت بودم

 

شاخی  زلاله های کنار  رود

 

             در دستهای ماتمم

   

                              گرفته بودم

 

ناگاه لاله

 

                از دستم رها شد

 

 

                            در امتدا رود

 

تا انتهای ساکت روز

 

 

                   تا برکه بزرگ شب

 

آن گاه دیدم که

 

                 تاب رفتنم نمانده است

 

با زمزمه گفتم به رود

 

                آه ای جاری "مدام"

 

                من در " بند " ماندنم

 

                تو در "قید" رفتنی

 

                لاله از آن توست

 

                 آن را ببر

 

                              ببر

 

                                   ببر

 

  • farhad davoodvandi

طنز یادتونه

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ب.ظ



طنز ورزشی اجتماعی
یادتونه؟


وقتی ورزشکارها اینطورن،


 وای به حال مردم عادی!



فرهاد داودوندی- بروجرد:

یادتونه اون قدیم ها وقتی می خواستیم به اتفاق خانواده بریم مشهد با اتوبوس های اتوتاج قدیمی با اون صندلی های غیر استاندارد چند روز توی راه بودیم؟!

یادتونه بعد از اونکه بالاخره می رسیدیم مشهد، انگار نه انگار که بدن هامون به خاطر چند روز توی راه بودن خسته و کوفته شده بود، سریعا می رفتیم زیارت!

از اون طرف هم که بر می گشتیم بروجرد همین طوری بود! بدون خستگی، بزرگترهای خونه دو سه روز پذیرای مهمون هائی بودن که برای دیدار به منزل مون میومدن.

اون مسافرت های چند روزه و سرحال و قبراق بودنمون  رو به یاد بیارید تا موضوعی را براتون تعریف کنم.

فلان تیم فوتبال بسیار معروف که خیلی از بازیکن هاش ملی پوشن با اتوبوس های آخرین مدل که فوق استاندارد هستن از تهران اومدن بروجرد و راه به راه رفتن هتل زاگرس، همشون انگار کوه کنده بودن که 400 کیلومتر را در 3 - 4 ساعت اومدن!

از اتوبوس که پیاده میشن نای راه رفتن هم ندارن، عجب دوره زمونه ای شده!

ورزشکارهای معروفمون که باید آمادگی جسمی بالائی داشته باشن، رمق توی بدنشون نیست! وای به حال مردم عادی!!!

  • farhad davoodvandi

فروش سهام باد هوا توسط سرمایه گذار

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ب.ظ
 
 
طنز اجتماعی
 

فروش سهام باد هوا توسط سرمایه گذار!!!

 


فرهاد داودوندی- بروجرد:

به من بینوا کمک کنید، به من محتاج در بدر کمک کنید!

سرمایه گذاری هستم که مدتهاست در شهر شما برای سرمایه گذاری آمده ام!

البته درست حدس زده اید که دیناری پول با خودم نیاورده ام، اما اگریک روزی روزگاری  وضع مالی ام خوب بشود، پس از تملک رایگان بهترین زمین های این شهر و فروش قسمتی از آنها، پول خوبی به جیب! ببخشید، به دست خواهم آورد!

البته  بعد از گرفتن زمین رایگان در بهترین نقطه شهر  و فروش قسمتی از آن به هر کسی که دلم خواست! اگر قول بدهید 40 یا اگر دست کرم تان خوب باشد 50 میلیارد تومان هم وام بلاعوض مادام العمر به من بینوای محتاج کمک کنید، برای تان در این شهر سرمایه گذاری خواهم کرد که از فرط تعجب و شادی یک چشم تان بگرید و یک چشم تان بخندد!

محتاجم، علیلم! به من بینوا کمک کنید!

الان مدتهاست برج سازی هایم در کلان شهر ها بخاطر نداشتن پول کافی نیمه تعطیل شده است، اگر خدا عمر نوح به خودم و زن و بچه ام عطا کند،
با این سرمایه گذاری هم که  قرار است مثلا در آینده در شهر شما انجام بدهم، کفگیرم به ته دیگ خورده و کمک مالی مردم را استدعامندم!

حالا که شما در این شهر آنقدر بخشنده هستید که بهترین زمین های تان در بهترین نقاط شهر را مفت و مجانی به من بینوای بدبخت بیچاره محتاج نان شب، هدیه داده اید، حالا که قرار است برای به دست آوردن دل من، میلیارد ها تومان هم وام بلاعوض به من ذلیل بیچاره کمک کنید، خوب آخه بی معرفت ها پس مردانگی تان کجا رفته؟!

 لااقل ساختمانهایی را که قرار است در "موسم بزک نمیر بهار میاد" بسازم و به این مردم شریف بیندازم! ببخشید، بفروشم و واگذار کنم! خوب لااقل پیش خریدش کنید
 
و اون پول های بی زبان تان که پس انداز کرده اید را برای گردش اقتصاد شهرتان توسط یک سرمایه گذار با انصاف! به مانند من، به جریان بیندازید!

البته می دانم در بین شما افراد بد بین و بد ذات و مغرضی هم هستند که مانع از سرمایه گذاری شما در جیب شریف "بدون در و دروازه" من می شوند، اما حالا که ساختمان هایم را پیش خرید نمی کنید، لااقل سهام "باد هوا" را که توسط اینجانب به شما عزیزانم پیشنهاد می دهم را بخرید! بخدا صواب دارد!

سرمایه گذار درجه یک ممتاز، اما علیل و ذلیلم،
با خرید سهام "باد هوا" برای رشد اقتصاد شهرتان! به من بینوای محتاج کمک کنید!


 

  • farhad davoodvandi

وقتی تلفن و موبایل و اینترنت نبود

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۷ ب.ظ

 

چگونه قدیمی ها بدون تلفن و موبایل و اینترنت

 

 متوجه می شدند که مسافرشان کجاست؟

 

فرهاد داودوندی، بروجرد:

 

اونا که قدیمی ترند، یعنی یک کمی هم از قدیمی قدیمی تر می باشند، حتما یادشون است که آنزمان ها که تلفن و موبایل و اینجور چیزها نبود، بعضی ها برای اینکه بدانند مسافر شان در کجاست و آیا قرار است در شهر مقصد بماند یا در حال برگشتن به خانه است هیچ راهی نداشتند و همیشه دلنگران وضعیت عزیز سفر رفته شان بودند

 

گاه گاهی نامه ای که ده بیست روز و شاید هم یکی دو ماه در راه بود می رسید، اما این نامه ها هم آنچنان تاثیری نداشت.

 

بعضی ها هم به روز تر بودند و دست شان به دهان شان می رسید تلگراف می زدند! هر چند که این تلگراف ها هم اینقدر خلاصه شده بود که اصلا چیزی دستگیر گیرنده تلگراف نمی شد.

 

یکی از رسم هائی که آنزمان بخصوص خانمهای سن بالا برای کسب اطلاع از مسافرشان انجام می دادند، درست کردن سه تا گلوله گِل به اندازه گردو بود!

 

راه و چاه اینکار هم اینطور بود که سه تا گلوله گِلی به اندازه گردو درست می کردند و وسط یکی از آنها یک دانه نخود می گذاشتند و آن سه گلوله گلی را به دست بچه بسیار کم سن و سالی می دادند و از وی می خواستند که این سه گلوله گِلی را یکی شان را دم در حیاط منزل، دیگری را وسط حیاط و سومی را نیز درون خانه بگذارد.

 

سپس آن زن اقدام به باز کردن گلوله های گلی می کرد.

 

 اگر نخود وسط آن گلوله ای بود که دم در حیاط بود، می گفت: مسافر در شهر مقصد جا خوش کرده و حالا حالا ها نمی آید!

 

اگر نخود وسط گلوله وسط حیاط بود، می گفت: مسافر در راه برگشت است و یا قصد برگشتن دارد و اگر نخود وسط گلوله گلی درون خانه بود، آن زن می گفت: همین امروز و فرداست که مسافر از راه برسد!

 

البته همانطور که در اول عرایضم گفتم: از آنجا که در آن زمان موبایل و تلفن و اینترنت و اینجور چیزها نبود، بعضی از مردم برای خود با اینگونه ترفند ها سرگرمی ساخته بودند و بنوعی گلوله های گلی آنزمان حکم  ایمیل های امروزی را داشت!!! که با باز کردن شان بعضی وقتها خبر خوش می شنوی و بعضی وقتها هم پوچ هستند.


 

  • farhad davoodvandi

معلم ورزش مهربانم مرا ببخش

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ

 

 

 

معلم ورزش مهربانم مرا ببخش

 

فرهاد داودوندی- بروجرد:

 

تقدیم به همه معلمان ورزش دلسوز و بخصوص جناب آقای حسین فهیمی معلم و پیشکسوت ورزشی خوش نام ایران، لرستان و بروجرد

 

آقا اجازه! باید زودتر از اینها انجام وظیفه می کردم و از افرادی به مانند شما، که عمری را در راه رشد ورزش این شهر و دیار سپری نموده اید یاد می نمودم.

 

 آقا اجازه! چکنم که شاگرد قدر ناشناس شما در دهه پنجاه در مدارس بروجرد، همچنان قدر ناشناس است و زحماتی که معلمان ورزش مهربانی امثال شما، در راه رشد ورزش این شهر و جوانان این شهر کشیده اید، را به بوته فراموشی سپرده است.

 

 آقا اجازه! معلم ورزش مهربانم، مرا ببخش، اگر امروز علاقمند به ورزش هستم از زحمات معلمان ورزشی است که ورزش را با عشق و علاقه به وجود بچه ها می آموختید و اگر نمی توانم  قدر زحمات شما و امثال شما، معلمان ورزش دوران درس خوانی ام، را پاس بدارم به حساب همان بازیگوشی دوران مدرسه ام بگذارید، که هیچگاه درک نکردم و نخواهم کرد که قدردان زحماتتان باشم.

 

 آقا اجازه! نمی دانم چرا هر وقت از دور شما و بقیه معلمان ورزش دلسوز، دوران درس خوانی ام را می بینم هوس می کنم، برخلاف دوران کودکی ام که از حجب و حیای زیاد نمی توانستم آب دهانم را قورت بدهم و درست و حسابی توی دفتر مدرسه  حرف بزنم، بیایم جلو و مقابل دیدگان ورزشکاران جوان، دستتان را ببوسم

 

 و با قورت دادن آب دهانم، برای یکبار هم که شده صاف توی چشمانتان نگاه کنم و با صدای رسا، بگویم بخاطر سهل انگاریم، درگرامیداشت یاد همه معلمان  ورزشی دوران زندگیم، مرا ببخشید!

 

 آقا اجازه! فقط کاش درس آخر را هم نشان من می دادید! همان درسی که می گفت: قدر استاد نکو دانستن، حیف استاد به من یاد نداد!

 

 آقا اجازه! از دور دستتان را می بوسم و برایتان آرزوی بهترین ها را دارم.این بود همه حرفهای شاگرد بازیگوش سابق شما!

 

 آقا اجازه! بریم بشینیم!

  • farhad davoodvandi

کار نکن اما جلوی چشم باش

farhad davoodvandi | جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۰۷ ب.ظ

 

طنز اجتماعی


رمز موفقیت،


کار نکن اما جلوی چشم باش !

 

فرهاد داودوندی - بروجرد:

 

- آقا از این جلو برو اونور تر، جلو دست و پائی!

- باشه!

- چرا تکون نمی خوری؟

- باشه!

- آقا جان میگم جلو دست و پائی!

- باشه!

- کم بگو باشه!

 - باشه!

- عزیز من! توی این مکان، رفت و آمد زیاده، برو کنار وایستا!

 - باشه!

( چند ساعت بعد )

- بازم که تو اینجائی؟! برو کنار تا بقیه رد بشوند!

- باشه!

- خوب تکون بخور!

 - باشه!

- ببینم، می خوای اعصاب ما رو توی این اداره خراب کنی که تکان نمی خوری؟

- باشه!

- نکنه علتی داره، هی جلو چشم مائی و از جایت تکان نمی خوری؟

- بععععععععله!

- میشه علتش رو بگی؟

- بععععععععله!

- بفرما، سراپا گوشیم!

 

- خدمت شما که عارضم! یک رسمی سالهاست باب شده، که هر که جلوی چشم باشه، اموراتش میگذره! اگر جلوی چشم نباشی و صبح تا شب  برای پیشرفت فعالیت انجام بدهی، به چشم نخواهی آمد! اما اگر هیچ کار نکنی، هیچ فعالیتی نداشته باشی، اما جلوی چشم  باشی، همه حلوا حلوایت می کنند و جایت هم بالای چشم همه است!

- ای ناقلا! پس اینطور، خوب زود راه افتاد !!!

- بعععععععله!  راه و روش درست اینه که من جلوی چشم باشم و عزیز! حالا بگذار بقیه کار کنند و جلوی چشم نباشند، مهم نیست!

مهم اینه که من به رمز و رموز موفقیت  پی برده ام! فقط لطفا به کسی نگوئی، اینجا فرق دوغ و دوشاب اصلا معلوم نیست! کار نکن اما جلوی چشم باش، همه مثل عسل دوستت دارند! اما اگر خودت را هم با فعالیت زیاد بکشی، ولی جلوی چشم نباشی، همه با شنیدن نامت احساس می کنند ارث پدرشان را خورده ای، دوست دارند سر به تنت نباشد! این است که رمز موفقیت: کار نکن، فعالیت نداشته باش، اما جلوی دست و پای بقیه بنشین تا همیشه جلوی چشم باشی!!!
  • farhad davoodvandi

و باز هم اهدا " تبلت "

farhad davoodvandi | پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۱۰ ب.ظ

 

 

و باز هم اهدا " تبلت "

 

از طریق کمک های خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی یک عدد تبلت دیگر تهیه و در اختیار دختر دانش آموزی  که مدتهاست تحت پوشش سایت مان است قرار دادیم

به اطلاع می رساند تاکنون 2 عدد گوشی و 3 عدد تبلت در اختیار خانواده های تحت پوشش خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی قرار داده ایم

  • farhad davoodvandi

دبستان دخترانه پروین اعتصامی بروجرد

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ب.ظ

 
روز اول مهر و نیکوکاری


دانش آموزان کلاس چهارم

 دبستان دخترانه پروین اعتصامی بروجرد


روز اول مهر 1398 در اقدامی انساندوستانه تعدادی از دانش آموزان کلاس چهارم دبستان دخترانه پروین اعتصامی بروجرد کمک های خود برای دانش آموزان نیازمند مدارس دیگر را در اختیار سایت فرهاد داودوندی قرار دادند

ضمن تشکر از دانش آموزان عزیز لازم است از سرکار خانم ساکی مدیریت محترم دبستان و  سرکار خانم  خوش سودا آموزگار  گرامی کلاس چهارم تشکر ویژه ای داشته باشیم
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


 

  • farhad davoodvandi