وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عباس زرین» ثبت شده است

استاد عباس زرین نویسنده و شاعر بروجردی

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۲ ب.ظ
استاد عباس زرین نویسنده بروجردی


و مطالب بروجرد شناسی ایشان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بروجرد شناسی

 

آشنائی با

 

محله های اصلی و کوچه های فرعی بروجرد

 

(قسمت سوم)

 

(اختصاصی سایت شخصی فرهاد داودوندی)

 

 

محله های فرعی یخچال ( خیابان شهدا فعلی)#

 

1 -  سر پیچ منگوله( ابتدائی خیابان شمالی فعلی) آب انباری بوده است. با حدود 20پله( فعلا در تصرف اوقاف است)

 

2 – کوچه باغ باقری( خندقی بود پشت بانک ملی فعلی)

 

3 – کوچه کلاه فرنگی( مشترک بین سوزنی و شهدا )

 

4 – کوچه برق( این کوچه از شهدا به کاشانی شمالی وصل می شد  از سمت چپ)

 

5 – کوچه جشنیان( این کوچه از کوچه مهم شهدا است که به چند کوچه دیگر وصل و مرتبط است)

 

6 – کوچه فولادی( این کوچه نیز در انتها به کوچه های پشت سینما شهر سبز( فلسطین) وصل می گردد.

 

7 – کوچه باشگاه جوشن( کوچه مسجد یخچال) پشت غلامعلی کبابی: این کوچه از شهدا شروع شده به سر مسجد میر و کوچه امینی و کوچه کنسول و چند کوچه دیگر وصل می شود.

 

8 – کوچه بشیر معظم( کوچه بشیر معظم از کوچه های طولانی و پیچ در پیچ خیابان شهدا بود که به چندین کوچه ختم می شد.

 

9 – کوچه مشرف به یخچال نخجوانی

 

10 – کوچه دالان حمالها( سر چهار راه فعلی شمال) روبروی خانه امینی

 

11 – کوچه امینی که منتهی می شود به دالان حمالا ( حمالها)

 

محله های فرعی بَروا (بر آباد) # #

 

1 – باغ چاله- یخچال( محله فواحش سطح پائین)

 

2 – باغ شتر خو ( باغ شتر خواب)

 

3 – محله گلیار- گله دارها( کوچه گله دارها) امام زاده سید ضیاالدین

 

4 – چال پسته( تقریبا روبروی اداره راهنمائی و رانندگی) پارک چال پسته

 

5 – در شیخ( کوچه های اطراف امام زاده شیخ شمس الدین پشت باغ ملی در خیابان سوزنی که خود شامل کوچه حصیر بافها و کوچه لوطیا ( لوطی ها) و ...... بود.

 

6 – کوچه قدغون که خود به چندین کوچه کوچک و بزرگ تقسیم می شود و از سعدی سر در می آورد.

 

7 – کوچه جنب گاراژ تی بی تی ( کلاه فرنگی) که شامل چند کوچه بود و از یکطرف وارد حافظ میشد و از یکطرف وارد خیابان شهدا

 

– در امام زاده قاسم( به کوچه های اطراف امام زاده قاسم محل تاریخی و قدیمی بروجرد اطلاق می شد) و چال پسه در محدوده خیابان جعفری

 

15 – دَر ِ حاج ظُهرابی ( فعلا در کمرکش خیابان جعفری است) در شرق خیابان 12 متری

 

16 – کوچه هفت کوچه، پیوسته بوده است که فعلا یکی دو کوچه اش را خیابان احتمالا گرفته است.

 

17 – کوچه روستم گوش بُرِسَه ( کوچه رستم گوش بریده) غرب سر دریاچه بطرف پشت قلعه، رستم نامی بوده است، مهتر اسبهای امیر امنع که این محل به اسم او نامگذاری شده است.

 

18 – محله یهودیا: شامل چند کوچه تو در تو که حمام و مسجد( کنیسه) یهودیها در آنجاست.

 

19 – محله ناسکدین: شامل تعدادی کوچه بود که از یکطرف از پشت مسجد ناسکدین راه داشت به کوچه دکتر تاج و کوچه های منزل مرحوم حاج شیخ و....

 

20 – کوچه "نال ونا " کوچه نعل بندها: شاید بیشتر نعل بند ها آنجا خانه داشته اند با محل کار آنها بوده است.

 

21 – کوچه حمام آقا حسن و آقا حسین

 

محله های فرعی صوفیو- خیابان صفا #

 

1 – در شازده ابوالحسن( کوچه های پشت امام زاده ای به همین نام): به کوچه قوانینی از یکطرف و به کوچه امینی از یکطرف راه داشت.

 

2 – کوچه بانک ملی روبروی امام زاده فوق ( کوچه امیر امنع)

 

3 – باغ چال: تقریبا انتهای صفا نرسیده به رودکی فعلی

 

4 – سر قبر آقا کوچه مقبره( پارک فعلی صفا جنب هلال احمر) پشت مقوره ( مقبره)

 

5 – سر قنات: مقابل خیابان فروردین، ابتدای شکوفه و طالقانی

 

6 – کوچه پا توت کَرَم: خیابان بحرالعلوم فعلی روبروی حافظ فروشگاه فرهنگ

 

7 - کوچه چنار سوخته( کوچه دکتر تاج)

 

8 – کوچه قونسول: کوچه قوانینی

 

9 – گُنگ شاپَری کُله: اول خیابان بحرالعلوم بود یا بقول احمد خوشبین بین بحرالعلوم و فروردین

 

10 – کوچه آقا بزرگ: کوچه مواهبی

 

11 – کوچه لُرا: در محدوده فروردین( از انشعابات توت کرم) پشت مقوره

 

12 – کوچه سیزده خونه( سیزده خانه): روبروی سه راه جعفری شامل چند کوچه و یکی دو تا دالان که پاساژ قدس فعلی در سه راه جعفری در آنجا ساخته شده است.

 

13 – کوچه مچد میر( مسجد میر) : سه راهی محله ایمنی

 

14 – کوچه سه جو ( سه جوی آب): سر سه جو

 

15 – در چاه سرده روبروی هلال احمر: شیر و خورشید ( جنب باغ ملی) در این کوچه آبی بسیار گوارا وجود داشت.

 

16 – کوچه زرشکه ایها

 

17 – کوچه سه آسیابه: کوچه در مانگاه اعتماد

 

18 – کوچه آقا: روبروی درمانگاه اعتماد

 

19 – کوچه مسجد حاج ایساق( اسحق)

 

20 – کوچه "سر دو "رسم گوش بُرسَه در حموم حاج فتحعلی

 

21 – مین گو فروشا ( گاو فروشان): پشت حموم آقا تُراو

 

22 – کوچه مسجد سید( احمدی طباطبائی)

 

23 – کوچه معتمدی

 

24 – کوچه سرحموم آشیخ حسن

 

# پاورقی: خیابان صوفیو یا صفا را بدین علت صوفیو نامگذاری کرده اند که در اواخر قاجار جمعی از اهل تصوف یا صوفی در آنجا بیتوته می کنند و در بوق درویشی می دمند و نیاز جمع می کنند و خلاصه اینکه آنجا محل بر و بیای آنها می شود تا اینکه یکی از مجتهدین که از اینجا عبور می کرده این وضع را خلاف تشخیص می دهد، در بروجرد توقف می کندبه قصد اینکه ریشه صوفیها را در آورد و اینکار را هم می کند و گویا به آنها سخت می گیرد و آزار و اذیتشان می کند و چنین می شود که نام این خیابان صوفیو می شود.

 

در انتهای صوفیو یک قنات پر آب گوارا وجود داشت با آب زلال شفاف خنک و تمام سقاهای بروجرد تقریبا از این آب برای مشتریان خود آب می بردند.

 

بعد از اینکه خیابان امتداد پیدا کرد و خیابان رودکی به انتهای صوفیو اضافه شد، این قنات هم با صد افسوس از بین رفت و دیگر کسی ندانست آن چند چشمه آب زلال شفاف کجا رفت و چه شد و اکنون فقط افسوسش مانده است.

 

از ویژگیهای دیگر صوفیو این بوده و هست که زیارتگاه شاهزاده ابوالحسن در کمرکش آن واقع شده و امیر لشگر امیر طهماسبی از افسران زبده رضا شاهی در آن امام زاده مدفون است.

 صوفیو خیابان آقایان طباطبائی هاست و مردمی که در آن زندگی می کردند و می کنند از قشر متوسط شهری و آرام و بی سر و صدایند.

 

  بروجرد شناسی

 

آشنائی با

 

محله های اصلی و کوچه های فرعی بروجرد

 

 

 (قسمت اول)

 

 (اختصاصی سایت شخصی فرهاد داودوندی)

 

آنچه از دهه های اخیر بر می آید بروجرد دارای چهار محله اصلی بود که عبارتند از :

 

1 – محله بزرگ دودانگه #: بزرگترین و پرجمعیت ترین محله های شهر بود و دروازه ای قدیمی نیز در این محله وجود داشت که سیاحان اروپائی در نقشه های ترسیمی آنجا را دروازه دو دنیا نامیده اند. علت نامگذاری آن هم به نظر می رسد همان بزرگ بودن محله بود است.

 

2 – محله یخچال (یا پهلوی سابق) شهدا: که خیابان اصلی شهر در آن محله است.

 

3 – محله صوفیو یا صفا: که وجه تسمیه آن وجود تعدادی درویش در این محل بوده است. این محله را بیشتر سادات سلسله طباطبائی ساکن شده اند و بزرگان این سلسله بیشتر ساکن در این محله بوده و هستند.

 

4 – محله قدغون و بروا: که بیشتر محل سادات بزرگوار مستجاب الدعوه بوده و تعدادی از مهاجرین اطرافی نیز در این محله گرد آمده اند.

 

محله های فرعی شهر نیز تا جائیکه در توان اینجانب بوده بصورت زیر یاد داشت گردیده است:

 

کوچه ها و محله های فرعی بروجرد

 

از انتهای خیابان جعفری

 

محله های کوچک از انتهای خیایان جعفری به بالا( محله های مربوط به دودوانگه)

 

1 – کوچه گمرک( انتهای خیابان جعفری سمت راست روبروی خیابان منتهی به امام زاده جعفر)

 

2 – سَر حوض خونی – محوطه فعلی ورودی امام زاده جعفر، گویا حوض کوچکی بوده است و کسی یا کسانی در آن غرق شده اند و به این نام معروف شده است. از انتها به کوچه ای باز میشود که به پل لف آور منتهی می گردد.

 

3 – دَر مَلِۀحاجی احمد( زیر توتها): محوطه ای بود میدان مانند که اطراف آن درختهای انبوه توت کاشته شده بود و بچه های محل در فصل توت همیشه بر شاخه های آن مشغول شکم چرانی بودند. از سمت راست وارد کوچه کاکاوندها می شد که عموما چوبدار بودند و همچنین شماعی های صابون پز

از انتها وصل میشود به زیور آباد.

 

4 – در ِ مَچِد خِراوه( درب مسجد خرابه): این کوچه از کوچه پل لوار منشعب می شد بطرف امام زاده جعفر

 

5 – گذر پُل لوار: از نظر موقعیت درست روبروی محله حاجی احمد است. از سمت چپ بطرف سرعلمدار و کوچه سجادی وصل میشد.

 

6 – محله کبریتی ها: از گذر لوار بطرف دیوار شهر

 

7 – دَرِ قَلَه: بموازات دیوار قلعه منزل بعضی بزرگان که منتهی می شد به زمینهای کشاورزی پشت قلعه،  مثل مرحوم نایب پدر سرگرد همتی  و همچنین باغچه کاشف که باغچه ای بسیار مصفا و فرحبخشی بود، در این قسمت از شهر قرار داشت، این باغچه در هجوم زمین خواری قلع و قمع شد و بصورت چند بیغوله در آمد. باغچه کاشف درست دیوار به دیوار قلعه شهر بود، انتهای خیابان  شریعتی (ولیعهد سابق)

 

8 – سَر حَموم جعفر: نرسیده به آخر خیابان شریعتی که خود شامل چند کوچه بود و به آب بُرده ها می رسید

 

9 – مِیون مَد حسن خان( میدان محمد حسن خان): در محدوده چال قلعه میدانی بوده است که مرکز حکومتی در عصر صفویه بوده است و منزل خوانین زند بیگلری آنجا بود. این میدان از سه طرف به کوچه های دیگر منتهی می شد به سر چال قلعه، به کوچه آخوندها و به کوچه های جعفری.

 

10 – سر علمدار، جنب چال قلعه( گویا در قدیم گورستان بود): محوطه ای جنب چال قلا که در آنجا دو سه دستگاه کارگاه های عصاری مرحوم حاج غلام امجدی بود.

 

11 – چال قلعه( چال قِلا): گودی بسیار بزرگی که محل تجمع بچه ها و آشغال و کثافت های اهالی بود، خیلی وسیع، شامل چال قلا بزرگه و چال قلا کوچکه( اکنون به پارک بسیار با صفای زیبائی تبدیل شده است بسیار جالب) شاید بخاطر ساختن دیوار قلعه شهر از آنجا خاکبرداری شده باشد، زمستانها آب می آورد و حالت چشمه پیدا می کرد و بر اثر برودت بسیار آب آن یخ می زد، یخ زدگی ضخامت پیدا می کرد و بصورت یک پیست بسیار جالب اسکی و سُر خوردن بچه های محل در می آمد که تقریبا تمام اوقات فراغت ما در آنجا می گذشت. این کوچه از یکطرف به مسجد جامع می رفت، از یکطرف به سر علمدار، از یک طرف به در قلعه

12 – کوچه آخوندها: که از میدان محمد حسن خان به خیابان جعفری و هجده متری فعلی راه داشت.

 

13 – در حموم خشتی: محله نسبتا بزرگی بود که به خیابان جعفری راه  داشت و به امام زاده قاسم و چال پسته هم ارتباط پیدا می کرد و بیشتر پرورشگاه جاهلها و بچه زرنگهای جعفری بود. این کوچه هم انشعابات زیادی داشت و به کوچه های کوتاهتری وصل و از طرفی به در امام زاده قاسم راه داشت............

 

                                                   پایان قسمت اول

 

                                        

 

# پاورقی قسمت اول( از ویژه گیهای دودوانگه این بوده است که اولا یکی از مهمترین دروازه های در این محل باز می شده که در دوره قاجار به دروازه دو دنیا معروف بوده است و دیگر اینکه این محل به علت اینکه از محله های دیگر بزرگتر بوده عنوان دو دوانگه یافته است و بار دیگر اینکه در این محله امام زاده جعفر که زیارتگاه بزرگی است وجود دارد و نیز مسجد قدیمی جمعه و همچنین بازار سنتی و بزرگ شهر در این خیابان باز می شود.

 

بازاری سرپوشیده شامل بازار های جوراب دوزها، حلبی سازها، بزازها و بازار یهودی ها و .... و نیز محله یهودی ها از این خیابان راه داشته است.

 

 

 

 

 

@@@@@@@@@@@@@

 

# پاورقی: خیابان یخچال( شهدا) از میدان رازان تا  میدان شهدا ادامه داشت. خیابان نوعا جدید و مدرن شهر بود و مغازه های آن نسبت به بقیه جاها لوکس تر و مدرن تر بود. عصرها پیاده روهای این خیابان محل جولان جوانان و ژیگولها و زنان و مردانی بود که برای کوتاه کردن عمر روز، ساعتی را در آن قدم می زدند.

 و در این قدم زدنهای عصر بود که مردم همه روزه تقریبا همدیگر را می دیدند. در نبش میدان مهمانخانه معروف مقدم قرار داشت که می توان گفت در سراسر ایران شناخته شده بود. این مهمانخانه باغ بزرگی داشت  با حوضی و فواره ای که عصرها دور تا دور حوض میز زده میشد و علاقمندان به خوشگذرانی عصر را تا پاسی از شب در این باغچه می گذراندند.

 

 

## پاورقی : همراه با توسعه و بزرگ شدن شهر چند خیابان جدید هم احداث گردید. از میدان شهدا به طرف غرب، خیابان تختی و از میدان شهدا  به طرف جنوب، خیابان بهار و ...... که اینها نیز هر کدام محله های کوچکی دارند و کوچه هائی که دیگر متاسفانه در ذهن من نیست.

بطور مختصر از چند کوچه و محل فرعی دیگر نام برده می شود:

از میدان شهدا بطرف جنوب:

1 – کوچه بن بست زیر شهرداری در خیابان بهار

2 – خیابان خرم که از بهار منشعب می شود.

3 – کوچه دکتر داودی که خود انشعاباتی دارد و در سمت راست خیابان بهار است.

4 – کوچه باب المراد که از یک طرف در بهار و از یکطرف در خیابان خرم است.

5 – کوچه بانک رهنی: زیر بانک رهنی که انشعاباتی دارد.

6 – کوچه بن بست مطب دکتر ریاضی در سمت چپ خیابان بهار

7 – اینها محله های فرعی تا میدان بهار هستند که میدان بهار خود دارای انشعابات شرقی و غربی است.

  • farhad davoodvandi

زرنگها، جاهلها، مشدیها و بعضی ورزشکاران بروجرد

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ب.ظ

استاد عباس زرین نویسنده بروجردی


و مطالب بروجرد شناسی ایشان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


 

 

زرنگها، جاهلها، مشدیها

 

و بعضی ورزشکاران بروجرد


(قسمت اول)

آنچه که به خاطر من مانده است، از دهه سی و چهل، هر کدام از محله ها و برزنهای شهر تعدادی افراد متفاوت داشت که تفاوت آنها هنر یا نویسندگی یا صنعتگری و یا مسگری و پیکر تراشی نبود.

آنها مردانی بودند که به علل مختلف زندگی متفاوتی با بقیه داشتند. از صبح تا شب بر اثر بیکاری و ندانم کاری در کوچه پس کوچه ها، در قهوه خانه ها و میدانگاهیها پرسه می زدند و گاه دعوا و کتک کاری راه می انداختند تا به اصطلاح اسمی شوند و بین سرها سری دیگر در آورند.

اینها را معمولا با واژه زرنگ، جاهل، مشدی، لات و........ می شناختند.

بعضی ها شرور بودند و بی رحم، بعضی ها آرام بودند و احیانا ورزشکار.

من اسم بعضی از اینها را یاد داشت کرده ام  با این توضیح که نسبت به هیچ کس و بهیچ شکلی نه دم بسته ام و نه خدای نخواسته قصد اهانت و تمسخری، فقط هدف این بوده است که نقشی از آنها بر جای بماند.

این که چرا نام و عنوان یکی در کنار دیگری قرار گرفته فقط و فقط بخاطر معرفی است و نه هیچ چیز دیگر.

توضیح اینکه خیلی از این جاهل ها و زرنگها در بین همپالگی هایشان با یک لقب هم دوستند: مثلا: سوپرمن، تارزان، صغیر، سِکو سِکو،و ....  و بیشتر با این عنوانها بود که معروف بودند!

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

محمد بنا

 

 

در دوره خودش گردن کلفت بی رقیب شهر بود. جوانی بلند بالا و سهراب گونه و قدرتمند و قوی، جوانمرد و معروف و مورد علاقه مردم شهر، انصافا از نظر اندام و قیافه کمتر نظیر داشت.

برای اداره امور زندگی به کویت می رفت. از معدود پهلوانهائی بود که کار هم می کرد.

متاسفانه در جوانی در دعوائی بوسیله جوانی گمنام  و در حالیکه کسی او را از پشت سر گرفته بود و برقهای محل کافه را خاموش کرده بودند و در حالیکه اصلا آمادگی زد و خورد نداشت کشته شد.

مرگ او باعث اندوه و تاثر گردید و در مشایعتی کم نظیر به گورستان رفت. همواره از او به نیکی یاد می شود. قاتل او در اهواز محاکمه و محکوم به اعدام گردید.

 

  • farhad davoodvandi

استاد عباس زرین نویسنده بروجردی

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۰ ب.ظ

 

استاد عباس زرین نویسنده بروجردی


و مطالب بروجرد شناسی ایشان

 

@@@@@

 

زرنگها، جاهلها، مشدیها

 

و بعضی ورزشکاران بروجرد


(قسمت دوم)

آنچه که به خاطر من مانده است، از دهه سی و چهل، هر کدام از محله ها و برزنهای شهر تعدادی افراد متفاوت داشت که تفاوت آنها هنر یا نویسندگی یا صنعتگری و یا مسگری و پیکر تراشی نبود.

آنها مردانی بودند که به علل مختلف زندگی متفاوتی با بقیه داشتند. از صبح تا شب بر اثر بیکاری و ندانم کاری در کوچه پس کوچه ها، در قهوه خانه ها و میدانگاهیها پرسه می زدند و گاه دعوا و کتک کاری راه می انداختند تا به اصطلاح اسمی شوند و بین سرها سری دیگر در آورند.

اینها را معمولا با واژه زرنگ، جاهل، مشدی، لات و........ می شناختند.

بعضی ها شرور بودند و بی رحم، بعضی ها آرام بودند و احیانا ورزشکار.

من اسم بعضی از اینها را یاد داشت کرده ام  با این توضیح که نسبت به هیچ کس و بهیچ شکلی نه دم بسته ام و نه خدای نخواسته قصد اهانت و تمسخری، فقط هدف این بوده است که نقشی از آنها بر جای بماند.

این که چرا نام و عنوان یکی در کنار دیگری قرار گرفته فقط و فقط بخاطر معرفی است و نه هیچ چیز دیگر.

توضیح اینکه خیلی از این جاهل ها و زرنگها در بین همپالگی هایشان با یک لقب هم دوستند: مثلا: سوپرمن، تارزان، گِن گِلو، کینکو، صغیر، سِکو سِکو،و ....  و بیشتر با این عنوانها بود که معروف بودند!

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
 


 

حبیب دوست محمدی

 

جاهل خوش نام و مردم دار بروجردی

 

از اسمیهای خیابان صفا بود و در دهه چهل در میان جاهلها و زرنگها صاحب اسم.

 

اندامی ورزیده داشت و قامتی میانه. به علت اینکه سالها در مغازه آهنگری پتک می زد قوی بنیه و ورزیده شده بود.

 

در یک دوره ده پانزده ساله در بین لوطیها صاحب نام و عنوان شده بود.

 

اما در عین حال جوانمرد و در رفاقت ثابت قدم بود.

 

سالها در میانسالگی راننده ماشین سنگین شد و با کامیون یکی از دوستانش  که در تصادف از بین رفته بود آن خانواده را اداره می کرد.

 

در چند دعوای سنگین از پس چند نفر برآمده بود. اما مزاحم و شرور نبود.

 

در سالهای پیری و بازنشستگی آرام و تنها زندگی می کرد.

 

یکی دو ماه پیش ( تابستان 91 ) در سن بالای هفتاد سالگی درگذشت.

 

از جاهلهای خوش نام بود و اهل اذیت و آزار و شرارت هم نبود. بخش وسیعی از آنها که می شناختندش، دوستش می داشتند و مورد احترام بود.

 

خدایش بیامرزاد

  • farhad davoodvandi

نوشته ای از استاد عباس زرین

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ب.ظ

 

نوشته ای از استاد عباس زرین

 

در رابطه با مرحوم احمد سرخمرد و مرحوم ابراهیم صانعی

 

هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

در هفته ای که گذشت جامعه فرهنگی شهرستان بروجرد با دو ضایعه اندوهبار و تلخ مواجه شد. به فاصله ای دو سه روزه، دو چهره فرهنگی سر بر خاک نهادند و به دیار باقی شتافتند.

 

 

احمد سرخمرد چهره نجیب و بی ادعائی که در تمام عمر به هنر و بخصوص هنر آواز این سرزمین عشق می ورزید و با تمام وجود آواز ایرانی را دوست می داشت و از همان روزهای نوجوانی که گاه کارهای فوق برنامه ای انجام می گرفت، او در میان پرده ها آواز می خواند و این هنر را در حد پرستش دوست داشت.

چیزی در حدود سی سال که در همسایگیش به سر می بردم هر روز همراه با سرزدن سپید دمان و با اولین آوای دلنشین بلبلان خوش آوای آوازه خوان او نیز از خانه بیرون می زد و به کوچه باغهای اطراف شهر پناه می برد تا تمرین آواز بنماید و هموراه دفتری در بغل داشت، حاوی اشعاری که هنرمندان بزرگ کشور خوانده بودند.

به گلپایگانی و بخصوص ایرج از دل و جان عاشق بود و آواز دلنشین او را در حد پرستش دوست می داشت و هر گاه که فرصتی دست می داد حنجره می گشود و چون ایرج آوازش را به گوش جان دوستان می رساند.

 او تا روزی که توان جسمی داشت اینگونه زیست. متاسفانه در دوسال اخیر با بیماری کلیوی گرفتار شد و عاقبت نیز جان باخت. خدایش بیامرزاد و در جوار او از رحمت و آرامش ابدی برخوردار گردد. انشااله

 

 

 

ابراهیم صانعی نیز چهره ای بسیار ارجمند و محترم و از فرهنگیان وزینی بود که همواره با منشی انسانی و رفتاری شایسته زندگی کرد و از ویژگیهای خاصی از فتوت و مردمداری برخوردار بود.

 او علاوه بر اینکه دبیری زحمتکش و اهل تدریس تفحص بود و از چهره های برجسته ورزشی نیز بود. در تمام طول دوران جوانی به ورزش عشق داشت و در رشته بسکتبال همواره یک قهرمان و بازیکن درخشان، در تنیس روی میز چهره ای شاخص و در بازی فوتبال نیز بازیکنی کم نظیر بود.

او که یک ورزشکار صمیمی و دوست داشتنی بود چهره ای مردمی نیز داشت. در میان دوستانش همواره محبوب و مورد احترام بود. خنده های شاد برخاسته از روحیه سالم او زبانزد خاص و عام است. اجتماع پرشور فرهنگیان  و دیگر اقشار مردم شهرمان در مراسم آخرین بدرود و جلسه یادبود او بخوبی نمودار اقبال او در میان جامعه شهری و فرهنگی بود. صانعی نیز متاسفانه در جنگ با بیماری مغلوب سرنوشت محتوم انسانی گردید و از جمع دوستان پرید.سبکبال و با نام نیک.

مرگ او گرچه دردبار و اندوهزای بود اما یکبار دیگر ثابت شد که:

 نام نیکو گر بماند زآدمی     به کز او ماند سرای زرنگار

خداوند عزیز او را نیز در جوار حضرتش به غفران و آرامش ابدی برساند. انشااله.

  • farhad davoodvandi

شعر زیبایی از استاد عباس زرین بروجردی

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۱ ب.ظ


شعر بسیار زیبایی از استاد عباس زرین بروجردی

 
باران صبحگاهی

اولین باران صبحگاهی 1393


باران صبحگاهی،

پنیر کهنه ناب

         سنگک داغ تازه،

         یاد قدیمی تو بر کنج سفره ناظر،

غم می زند به در باز،

            راهش دهیم یا نه؟

                     خندیدن قشنگت بر هر کرانه حاضر

باران صبحگاهی، در آسمان رویا

داده است کاکُلت را،

              بر باد ذهن خاطر

باران صبحگاهی،

           بر گونه های نازت

                            در عالم تخیل

                                      چون شبنم مسافر

باران صبحگاهی،

                  سیگار ته کشیده،

                            چای و خیال و اندوه

                                      تنها نشسته شاعر

 

  • farhad davoodvandi

شعر نوروزیه استاد عباس زرین

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۰ ب.ظ



نوروزیه


 
عید نوروز می رسد از راه

استاد عباس زرین
 
عید نوروز می رسد از راه

چه کنم؟

خانه ام زعشق تهی است

نه دگر کس به انتظار من است

نه دلم در هوای روی مهی است

.....

زندگانی چه تلخ یا شیرین

می کند کار خود

ولی هر دم

آرزو زار می زند ای کاش

عید های گذشته بر می گشت

مثل روزان کودکی

دل من باز دنبال

سکه ای می گشت

کز عزیزان خود به صد شادی می گرفتیم روز اول عید

و به دور از نگاه تیز پدر

خرج می شد به پای مشتی از کشمش

یا آدامسی یا ترقه ای، چیزی

....

عیدهای گذشته حالی داشت

تا که مادر سرش به کاری بود

می پریدیم  اطاق مهمانی

و به صد هول، یک دو تا قندی

یک دو تا نقل، یک دو تا شکلات

و چه چوب مفصلی دم عید

نوش جان عزیزمان می شد

بهر آن سرقتی که شیرین بود!!!

و... سرانجام صوت و لحن قشنگ بابا بود

که شماتت کنان به ما می گفت:

" نَقل دزدیست، نه نقل شیرینی"

" کودکی تخم مرغی ار دُزدَد

عاقبت دزد صد شتر گردد

...

آه روزگاران رفته دیرین

پر ز شور ترانه و شیرین

کز سحر تا سیاهی دل شب

در دل من هزار نغمه می جوشد

می شود؟ یک نفس یک نفس

دوباره مرا برنشانی به شانه خود

ببری تا زمانه دور

تا همان روزگار زیبایی



 

  • farhad davoodvandi

شعر برف از استاد عباس زرین

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۲۹ ب.ظ

 

شعری از استاد عباس زرین

بنقل از وبلاگ استاد علی حسین عزیزی

برف

 

 باصد کرشمه چونکه قدم می نهد به برف          گویند مر دمان همگی خوش به حال  برف

می افــشرد به زیر گــــــلو چــــــادر سیاه           دســـــــتان نازک نرمش مثـــــــــــــال  برف

افــــتد چو زیر مقنعه آن زلفکش به رقص          افــــــزون کند سپیدی ولطف و کمال  برف

گــــــــــــردن کشد به ناز وچمد از کنار من          چابکسوار عشق که بگــــــــرفته  یال برف

من سر رسم بگیرم از او دست و گویمش          مال منی تو ای گل زیبــــــــــا نه  مال برف

از زیر چشــــــــــم جونکه به قهرم نظر کند          گرمای عشق شعله کشد"بی خیال برف"

مردم ملامتم چو به پیـــــــری کنند وعشق         خوش عالمی است طرفه،بنازم جمال برف

زرین به برف چونکه به عشقش رسیده ام         بازم تمام زندگـــــــــــــیم در قـــــــــبال برف

 

  • farhad davoodvandi

شهر من ( بروجرد) شعری از استاد عباس زرین

farhad davoodvandi | سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۲۷ ب.ظ
شهر من ( بروجرد)

شعری از استاد عباس زرین









 
 
شهر من ( بروجرد)



شعری از استاد عباس زرین




پدرم می گوید

روزگاری اینجا

سر و سامانی داشت

باغ و باغاتی بود، گل و گلزاری داشت

یکطرف دشت و شقایق زارش

یک طرف، طَرف ِ خوش کُهسارش

یک طرف بیشه و گلدشت

که رشک همه صحراها بود

یک طرف تابستان

بر بساط چمن مخملی بیشه( شیخ رضا)

جوششی برپا بود

بر بلندای (چُغا)

باد هنگام بهار

چون نوازش می کرد

گونه صحرا را،

خون به رگها چو غزالی نوپا شادمانی می کرد.

 وه!! که بی همتا بود

باغ و باغات قشنگش که دگر هیچ مگو

سبزه در سبزه

گل اندر غنچه

کوچه باغات پر از عطر گلش

آفت دلها بود

( تنگ ونائی) پر دار و درختش

چو بهشتی که فتد در غربت

حسرت دنیا بود

باغ زیبای ( پلنگان)    باغ انگور ( توتونچی) 

باغ پر عطر و گل       ( جعفری) و ( روغنی) و ( دیده وَرَش)

در بهاران قشنگ

برتر از هر جا بود

چه بگویم چه عجایب که به چشمت می خورد

از درخشندگی باغ پر رونق ( افشار) و یا

باغ خوش منظر( افلاطونش) همه اش زیبا بود

گر گذر می کردی جانب (خُلد برین)

عطر و بوی گل (به) که به همراه نسیم

از دل باغ ( امینی)

به هوا بر می خاست

( روح و جان افزا) بود

صبحگاهان به مَه شهریور

آب چون آیینه صاف ِ

( اِسِل بیرجندی)

یا کمی بالاتر( چمن دَره لکو)

چون به صورت می خورد

به خدا غوغا بود

باغ و میدان و مصلی، چمن سبز چنار

گوشه و بیشه قوام و چنارستانش رونق دلها بود

شهر بیچاره من، شده اما امروز

غرق در آهن و سیمان و بُتن

هر طرف می نگری (برجی) از کوچه تنگی چون (غول)

سر بر آورده و تاریک و عبوس می زند بر چشمت

و دگر از گل و از زیبائی

نه نشانی باشد، نه کسی در فکر است

به کجا می رود این شهر قشنگ

من نمی دانم لیک

گشته نشخوار ِ من و همچون من

مردمان دیروز که بگوئیم ( افسوس)


 

  • farhad davoodvandi