وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

"فعال‌ترین وبلاگ‌نویس لرستانی دنیا"

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ب.ظ

سال 1390 در  بازدید از  وبلاگ‌ها و سایت‌های محلی توجه‌ام به مطلب یکی از لربلاگ‌ها جلب شد. موضوعش فراخوانی برای کمک به دکه "برای یک زوج روشندل"  بروجردی بود. مدیر این وبلاگ درخواست کرده بود تا خوانندگان، شادی را با این زوج  تقسیم کنند.

اقدام این شخص در عصر یخی کنونی، خیلی به دلم نشست. فهمیدم مرد بزرگی است. چند روز وبلاگ او را رصد کردم. دو چیز ذهن مرا سخت درگیر کرده بود: یکی تلاش و پشتکاری که داشت و دیگری یک‌رنگی و رو راست بودن او.

برای قدردانی، به دیدنش رفتم. تنها  چند دیالوگ کافی بود تا شخصیت ارزشمنداش بیشتر نمایان شود. از آن روز دامنه دوستی ما بیش‌تر شد و هر روز مطالب این سایت را می‌خوانم. جایی که نفاق و دورویی در آن مأوا نداشت و یک‌رنگ یک‌رنگ بود‌.

بارها جسارت کردم و خواستم که او را در قسمت لر بلاگ‌ها معرفی کنم، اما هر بار با شوخی، بحث را عوض می‌کرد...

بالاخره او را راضی کردم تا ناگفته‌های خود را برای‌مان بازگو کند. شاید بهترین بهانه، رسیدن آمار وبلاگش به مرز 3 میلیون بیننده بود. افتخاری که دست‌رسی به آن جز در سایه تلاش و صداقت امکان‌پذیر نیست.

"فرهاد داودوندی"  را می‌گویم‌. مردی که به راستی ثابت کرد: آدم‌ها باید یک‌رنگ باشند؛ حتی اگر در دنیایى زندگی می‌کنند که مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ عوض کنند . . .

 

آقای داودوندی، با تشکر از این که دعوت من را برای گفت‌وگو قبول کردید.  لطفاً بیوگرافی خودتان را عنوان کنید.

در آغاز باید بگویم که من روزانه با چندین نفر مصاحبه ورزشی و غیر ورزشی انجام می‌دهم اما امروز فهمیدم شخصی مثل  من  در مقابل سوال " لطفاً بیوگرافی‌تان را عنوان کنید"  واقعاً درمانده می‌شود که چه بگوید؟! به کدام افتخار آفرینی‌ام برای علم  و یا برای پیشرفت جامعه جهانی باید بنازم؟ کدام افتخارآفرینی را در سطح دنیا، آسیا و حتی کشور برای زادگاه و استانم کسب کرده‌ام که جوابگو باشم؟ جز این که به طور کلیشه‌ای بگویم: فرهاد داودوندی هستم، متولد 1342 در بروجرد؟ از این که ایرانی‌ام بر خود می‌بالم، از این که در گوشه‌ای از ایران عزیز در کنار گروهی از هم‌وطنان و دوستان بسیار دوست داشتنی‌ام گذران زندگی دارم‌، خود را خوشبخت‌ترین بروجردی ایران می‌دانم.

 

البته شما افتخارات زیادی دارید که به آنها خواهیم پرداخت. بفرمایید از چه تاریخ و چرا وبلاگ‌نویسی را شروع کرده و چه هدفی را دنبال می‌کردید؟

از سال 1383 شروع به وبلاگ‌نویسی نمودم. آن اوایل وبلاگ‌نویسی را به عنوان یک نوع دفترچه خاطرات نوشتن  می‌دانستم، اما بعد‌ها شیوه و نگرش خود را عوض کردم و  شناساندن  موقعیت جغرافیائی منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنم  به هم‌وطنانم را نیز مد نظر قرار دادم. اما از آن مهم‌تر به خاطر این که مطالب ورزشی و غیر ورزشی‌ام در نشریات گوناگون چاپ می‌شد،  بد ندیدم که تمامی مطالبی را که خودم تهیه می‌کنم روی وبلاگ بگذارم، بنابر این در یک چرخش  کلی از سال 1389 وبلاگ  تازه‌ای را راه‌اندازی نمودم  که تا امروز بدون  وقفه مطالب متنوعی را در آن ثبت نموده‌ام.

فکر می‌کنید در هدف‌تان موفق بوده‌اید‌؟

بله! موفق بوده‌ام، زیرا از طریق همین وبلاگ‌نویسی هزاران هزار دوست پیدا کرده‌ام.  توانسته‌ام شور و شوقی در عرصه وبلاگ‌نویسی حداقل در شهر و استانم راه بیندازم. هر کجای استان‌مان که بروم ده‌ها دوست نادیده دارم که بیننده وبلاگ شخصی‌ام می‌باشند.

 

فرهاد داودوندی در محل کارش زمانی برای اتمام وبلاگ‌نویسی در نظر گرفته است؟

خیر! از وبلاگ‌نویسی لذت می‌برم. با مخاطب نفس در نفس هستید! مسائل  ساده پیش می‌رود و دنیای پیچیده‌ای ندارد.

 

اما وبلاگ‌نویسی در عین سادگی، مشکلات خاص خودش را دارد که برای ماندگار شدن در این فضا قواعدی را باید رعایت کرد؛ با این اوصاف وبلاگ‌نویسی در ایران، تا چه حد توانسته جای خودش را باز کند؟

متاسفانه اکثر وبلاگ‌نویسان ما در کشور کار کپی کردن را بسیار خوب انجام می‌دهند، در صورتی که وبلاگ‌نویس باید خودش خبر تهیه کند. مطالبش باید با همه وبلاگ‌های کشور متفاوت باشد،  از آن‌جا که خیلی‌ها کارشان کپی کردن مطالب دیگر سایت‌ها و وبلاگ‌ها می‌باشد نتوانسته‌اند آن‌گونه که باید و شاید روند رو به رشدی داشته باشند.

 

در لرستان چطور؟

در لرستان وبلاگ‌نویسی جرقه است. به ندرت وبلاگی در دراز مدت دوام می‌آورد، اکثراً می‌خواهند خط و خطوط فکری خود را به بیننده تحمیل کنند. نمی‌گذارند که بیننده خواننده مطالب باشد و خودش تصمیم بگیرد. متاسفانه وبلاگ‌نویسان لرستانی در تار تنیده‌ای به نام روزمرگی گرفتار می‌شوند و بعد از مدتی وبلاگ برای مدیر وبلاگ هم تازگی و کاربردش را از دست می‌دهد، این است که به یک‌باره می‌بینیم صاحب وبلاگ یک شبه وبلاگ خود را  از صفحه دنیای مجازی غیرفعال و یا کلاً حذف می‌کند!

 

اکثر لربلاگ‌ها "عمو فرهاد" را به عنوان مرد خستگی‌ناپذیر عالم مجازی می‌شناسند. دلیلش را چه می‌بینید؟

هیچ‌گاه یا کاری را قبول نمی‌کنم و یا اگر قبول کنم سعی می‌کنم به بهترین نحو انجام بدهم. در عالم مجازی هم سعی کرده‌ام خودم باشم، از کسی تقلید  نکنم. خودم را فراتر از آن‌چه که در واقعیت هستم، نشان ندهم. از دل هر موردی که در روز می‌بینم سوژه‌ای پیدا می کنم، از همه مهم‌تر این که برای تهیه هر موضوعی وقت می‌گذارم و  به خوبی  پی برده‌ام که  پشتکار داشتن رمز موفقیت است.

 

شما مسوولیت‌ها و فعالیت‌های جانبی زیادی در کنار شغل‌تان داشته‌اید. لطفاً  خلاصه‌ی از آنها را ذکر کنید.

چشم. وبلاگ‌نویس برتر سال 1383 ایران از دیدگاه شرکت ایساکو ، دبیر هیات شطرنج بروجرد، مسوول کمیته انضباطی هیات اسکواش بروجرد، کسب عنوان فروشگاه برتر ایساکو در عرضه لوازم یدکی خودرو در سال 1389، نایب رئیس اتحادیه صنف لوازم بدکی اتومبیل بروجرد، مسوول انجمن نجوم بروجرد، کسب عنوان سوم برگزار کننده روز نجوم در ایران توسط رادیو اینترنتی نجوم در سال 1387، ورزشی‌نویس و خبرنگار رسمی و افتخاری نشریات پیغام بروجرد‌، جام جم‌، اقتصاد لرستان‌، طلوع ورزش لرستان‌، همشهری‌، باختر زمین‌، شهاب آسمانی‌، آفتاب لرستان‌، سیمره‌، تبلور اندیشه‌، ماه‌نامه الکترونیک بروجرد‌، خبر ورزشی‌، بامداد لرستان‌، تبلور اندیشه بروجرد، روزنامه سراسری ورزشی 90، دبیر سرویس ورزشی دو هفته‌نامه بیان لر، نویسنده و کارشناس و مجری برنامه نقد ورزشی "ذره‌بین" و طنز ورزشی"اشنفتیت "رادیو بروجرد در سال 1390، 4 سال پیاپی تا سال 1390 کتابخوان و یاور نمونه کتابخانه‌های بروجرد‌، یاور جوان نمونه بروجرد در دومین جشن خانه جوان بروجرد 1390‌، خبرنگار یاور نمونه کتابخانه‌های عمومی بروجرد در سال 1391. خبرنگار و نویسنده ستون‌های ورزشی پایگاه خبری تحلیلی یافته‌نیوز، نویسنده ستون‌های طنز و خبر ورزشی سایت خبری تحلیلی کیمیا نیوز. همکار افتخاری بخش مطبوعات و عکس‌های ورزشی برنامه تلویزیونی نگاهی به ورزش استان در سال 1391، اهدا عنوان برتر فعال فرهنگی و مروج فرهنگ کتاب و مطالعه توسط نهاد کتابخانه‌های عمومی ایران به فرهاد داودوندی تیر 1392، خبرنگار روزنامه قدس، دبیر بخش ورزش سایت خبری تحلیلی کیمیا نیوز، نویسنده و کارشناس و مجری برنامه‌های عصرگاهی رادیو بروجرد از شهریور 1392 (در برنامه‌های، "یک شهر، یک چهره"، " طنز یادتونه؟"، "رخصت پهلوان"،"از ماست که بر ماست") و برنامه های صبحگاهی رادیو بروجرد( "اخبار ورزشی هفتگی"، " نقدهای بی رودربایستی" و " گفت‌وگو با مسوولین ورزشی در برنامه ذره‌بین" )، عضو هیات  موسس، هیات امناء و انجمن خیرین کتابخانه‌ساز بروجرد

 

پس قبول کنید جواب سوال اول را با شکسته نفسی دادید و هر کسی این هم افتخار را به یدک نمی‌کشد. با این همه فعالیت قطعاً خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارید. بهترین خاطره شما در  این ایام چه بود؟

خاطرات شیرین بسیار است، برای نمونه یک روز یک دوستی به نام عبدالرضا قاسمی با زن و بچه‌اش  در مسیر گذشتن از بروجرد به سمت خرم‌آباد آمدند فروشگاه ما، بار اول بود هم را می دیدیم، اما شاید باورتان نشود انگار چندین سال بود با هم دوست صمیمی بودیم. از این‌گونه اتفاقات بسیار در ذهن دارم که همگی از موهبت داشتن وبلاگ شخصی‌ام است. دوستانی به من سر می‌زنند که با اینکه بار اول است هم‌دیگر را می‌بینیم، اما انگار سال‌هاست با هم دوست و رفیق صمیمی بوده‌ایم.

 

و بدترین خاطره؟

بدترین خاطره‌ام این است که بعضی وقتها در وبلاگ‌ها و سایت‌های دیگر مطالب توهین‌آمیز قومیتی می‌بینم. صمیمانه متاسف می‌شوم. وقتی می‌بینم که خیلی‌ها بین یک مسوول کار نابلد استانی و مردم محترم یک شهر فرق نمی‌گذارند و همه را با یک چشم می‌بینند، بسیار ناراحت می‌شوم که می‌بینم یا می‌خوانم که بعضی از وبلاگ‌نویسان به مردم با بهانه‌های واهی حرف‌های نامربوط می‌گویند. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها اصل هموطن بودن را فراموش می‌کنند و بعضی وقت‌ها در تار خود تنیده‌ای به دام می‌افتند و بر این حقیقت که تمام ایرانی‌های عزیزمان از بهترین مردم دنیا هستند، چشمان خود را می‌بندند.

 

آقای داودوندی سوالات بعدی من بعضا" چالشی است و شاید مایل نباشید جواب دهید. در پاسخ دادن به آنها مختار هستید. دل شما از دست چه کسانی به درد می‌آید؟

کسانی که  در عصر حاضر که دنیا را به دهکده کوچک تشبیه کرده‌اند هنوز هم که هنوز است وارد بحث‌های بچه‌گانه قومیتی می‌شوند.

 

خانواده شما چقدر با کارتان موافق هستند؟

(باخنده) دیگر برای‌شان جا افتاده است و هر وقت دنبال تهیه خبر نمی‌روم تعجب می‌کنند!

 

چند تا کلمه می‌پرسم لطفاً نظرتان را  به طور خیلی  مختصر در مورد آن‌ها چیزی عنوان کنید.

خانواده مجازی: دوستان دیده یا ندیده‌ای که از لحاظ عاطفی به آنها وابسته شده‌ایم.

کامنت: خوب و منطقی‌اش حتی اگر انتقادی باشد، تائید خواهد شد و ناسزاهایش حذف

وبلاگ: دفترچه خاطرات عمومی

پاچه‌خواری: کثیف ترین راه درآمد روزمره زندگی

افشین جنانی:  استقلالی که قلبش سرخ است

 

وبلاگ‌نویسی ناگفته‌های برای هر کس دارد. برای شما چطور؟

( باخنده) گفته و ناگفته‌اش را به رشته تحریر در آورده و روی وبلاگ قرار می‌دهم!

 

 

 

یادم می‌آید روزی برای انتشار یک پست به خودتان کارت قرمز دادید! بدترین پس‌هایی رو که  نوشتی کدامند‌؟

دو بار در پست‌هائی که نوشته‌ام و روی سایت قرار داده‌ام به خاطر عجله در نوشتن بدون تحقیق به خودم  کارت قرمز داده‌ام، در یک مورد آن تعداد بازدیدکنندگان از شب نجومی ماه گرفتگی را چهار پنج هزار نفر اعلام نمودم، یکی دو روز تحقیق نمودم و متوجه شدم که بیشتر از هزار نفر نبودند، به خودم در وبلاگ به خاطر انتشار این اشتباه فاحش کارت قرمز دادم.

 

بهترین پست؟

اما در مورد بهترین پست باید بگویم  تمامی هفت هشت هزار پست موجود در وبلاگم را بهترین پست‌ها می‌دانم و هیچ فرقی بین آنها نمی‌گذارم.

 

گسترده‌ی جغرافیایی دوستی شما بسیار زیاد است. قطعاً حساسیت‌های محلی نیز در این خصوص وجود دارد و تا آنجا که اطلاع دارم مشکلاتی هم برایتان بوجود آورده است . با این مسئله چگونه کنار آمده اید ؟

بله، متاسفانه مشکلاتی برایم پیش آمده است و بعضی روزها تمام یا بیش‌تر وقتم باید صرف جوابگوئی به این موارد باشد، البته لازم است بگویم  درمقابل محاسنی که وبلاگ برایم داشته است مشکلات پیش آمده سر سوزنی هم به حساب نمی‌آید.

 

با وجود این مشکلات  شما در امر جذب مخاطب بسیار موفق بوده اید . مولفه های جذب مخاطب از نظر شما چیست؟

ای کاش می‌شد جواب این سوال را بینندگان وبلاگم بدهند، اما باید بگویم فرا استانی اندیشیدن،  پایبند بودن به این که باید با صداقت  به مردم  احترام گذاشت، خود را بالاتر از مردم ندانستن، افکار و اندیشه‌های خود را به زور به مردم تحمیل نکردن، شراکت  بینندگان در خط و خطوط وبلاگ،،ساده حرف زدن و بطور کلی مثبت دیدن جهان هستی باعث شده که بینندگان وبلاگ، خود را در وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی سهیم بدانند.

 

آیا پیش‌بینی می‌کردید که وبلاگ‌تان، رکورد 3 میلیون بازدید را ثبت کند؟

صادقانه می‌گویم، آن اوایل نه! اما بعدا که جلوتر رفتیم دانستم که وظیفه‌ام در قبال جامعه بسیار سنگین است و باید از طریق این وبلاگ که مورد استقبال مردم قرار گرفته است، مروج  عشق و دوست داشتن بین هم‌وطنانم باشم، شاید هیچ‌گاه نتوانم تمام مردم ایران را بیننده وبلاگ خودم کنم، اما مهماین است که در این راه قدم برداشته‌ام.

 

 

خبری بوده که دوست داشته باشید تهیه کنید اما تا کنون نتوانسته‌اید آن را تهیه کنید؟

-    متاسفانه، بله.

 

می‌شود بگوئید چه مطلبی بوده است؟

-  بدون شک، بزرگ‌ترین و با شهامت‌ترین افراد(‌این نظر شخصی من است) در کشور ما کسانی هستند که ما آن‌ها را به عنوان خنثی کننده مین می‌شناسیم، تصور کنیم در کوه‌ها و دشت‌های دور دست، بدون این که ما در جریان باشیم بزرگ مردانی جان خود را بر کف دست گرفته و برای پاک‌سازی هر سانتی‌متر از خاک عزیزمان بدون این که به چشم بیایند در گم‌نامی کامل برای رفاه ما در حال خنثی نمودن مین‌هائی هستند که هر آن، هر لحظه و با هر تیک تاک ساعت ممکن است جان‌شان را فدای هموطنان خودشان کنند. خودم هم نمی‌دانم چرا این‌قدر این‌گونه افراد را دوست دارم‌. هر گاه  می‌شنوم که یک خنثی کننده  مین بر اثر انفجار شهید شده است غم عجیبی بر دلم می‌نشیند، در حالی که ما یعنی اکثریت مردم ایران در زرق و برق زندگی روزمره غرق شده‌ایم، هنوز هستند مردانی که  هر روز با طلوع افتاب شروع به کاوش سانت سانت خاک عزیز کشورمان می‌نمایند تا آن را  از زخم‌های دوران جنگ تحمیلی رها سازند، و برای این فعالیت قهرمانانه‌ای که دارند ممکن است با انفجار یک مین، هر غروب آفتاب با غروب زندگی شان توام باشد.

 

و سخن آخر؟

وبلاگ‌ها و سایت‌ها می‌توانند نقش خود را به عنوان رسانه‌هائی در دنیای مجازی به بهترین نحو انجام بدهند، باید بدانیم که  در این میان ماندگاری بیشتر با وبلاگ‌هائی به مانند "چو ایران نباشد تن من مباد" به مدیریت دوست و برادر عزیزم آقای عبدالرضا قاسمی است که در این فضا  مروج عشق و زیبائی هستند و مطمئناً آن جاده روبرو در دنیای وبلاگ‌ها که بخواهد خشونت و توهین را ترویج بدهد زودتر از آن که صاحبان آنها فکرش را بنمایند، کرکره‌شان پائین کشیده خواهد شد. این را تجربه این چند ساله نشان داده است، پس بهتر است از قاسمی و قاسمی‌ها به نیکی یاد کنیم که در دنیای مجازی قلب‌ها را بهم نزدیک‌تر نموده‌اند. در پایان نیز بدون این که بخواهم نام کسی را بیاورم به تمامی دوستان عزیزم در دنیای مجازی درود می‌فرستم.

 

گفت‌وگو: عبدالرضا قاسمی/ یافته- تهران

 

 http://www.yaftenews.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2070:--q---q&catid=47:cultural&Itemid=84

  • farhad davoodvandi

مصاحبه خبرگزاری ایسنا با فرهاد داودوندی

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ب.ظ

مصاحبه خبرگزاری ایسنا با فرهاد داودوندی

فرهاد داودوندی  : بروجرد فاقد ورزشگاه و استادیوم ورزشی مناسب و در خور شان برای برگزاری مسابقاتی همچون فوتبال است.


اصلا قابل قبول هم نیست که طرح 15هزار نفری بروجرد اینک و پس از گذشت سالیان سال  به 5هزار نفری تقلیل پیدا کند .


به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) ، منطقه لرستان ، چندی پیش مسابقه تیمهای گهر زاگرس دورود با تیم ایران جوان بوشهر در ورزشگاه شهرداری بروجرد برگزار شد اما به دلیل کمبود جایگاه برای تماشاچیان به روی دیوارهای ورزشگاه و ساختمانهای اطراف ورزشگاه برای تماشای مسابقه رفته بودند.

این ورزشگاه چون در بلوار بهشت و برسر راه شهرک اندیشه است در این بازی به دلیل وجود  خیل عظیم طرفداران و دوستداران فوتبال از یک ساعت قبل از شروع بازی راه بسته شده بود و ساکنین شهرک برای رفت و آمد مجبور شدن از راه دیگر تردد کنند.

این درحالی است که بروجرد با دارا بودن جمعیت 400 هزار نفر و وجود پتانسیل و ظرفیت های بالای شهرستان برای برگزاری مسابقات مهم را داشته ولی ورزشگاه در خورشان شهرستان وجود ندارد.

این درحالی است که در دهه 70 با سفر مقام معظم رهبری به لرستان طرح ورزشگاه 15 هزار نفری در شهرستان بروجرد زده شده اما باگذشت 20 سال هنوز خبری از ساخت این ورزشگاه نیست.

یک کارشناس ورزش در این رابطه به خبرنگار ایسنا گفت: با دمیدن سوت آغاز مسابقه تیمهای گهر زاگرس دورود با تیم ایران جوان بوشهر توسط داور مسابقه ، در ورزشگاه شهرداری بروجرد ، به ناگهان جامعه ورزش لرستان و بخصوص بروجرد متوجه کم و کاستی های موجود در راه داشتن یک ورزشگاه استاندارد برای برگزاری آبرومندانه مسابقات فوتبال مهم  در این شهرستان شدند.

فرهاد داودوندی افزود: حالا دیگر همه متوجه شدند که شهر حدودا چهارصد هزار نفری بروجرد نمی تواند برای همیشه به ورزشگاه ناقص و پیر شهر خود ( ورزشگاه شهید علی بیات )  اتکا کند.

وی اظهارکرد: ورزشگاه های خصوصی و ناتمام شهرداری و نساجی نیز که بیشتر به درد  تمرین  یا بازیهای دوستانه می خورند ، جوابگوی خیل علاقمندان برای برگزاری مسابقات رسمی و مهم فوتبال نیستند .

کارشناس ورزش تصریح کرد: این نقائص در ورزش و بخصوص فوتبال بروجرد  در حالی خود را نشان می دهد که بدانیم  از دهه 70 شمسی و خوشبختانه توام با سفر مقام معظم رهبری به لرستان ، استارت طرح ورزشگاه 15هزار نفری بروجرد زده شد و مسئولین امر می توانستند با سرعت بخشیدن به ساخت و ساز طرح  اهدائی مقام معظم رهبری ، تاکنون بروجرد را صاحب یک ورزشگاه استاندارد چند هزار نفری کرده باشند.

داودوندی ادامه داد: در این مدت ظاهرا  اعتبارات لازم جذب شد ، زمین مورد نظر به تملک در آمد  ، روال کارهای قانونی نیز طی شد ،  اما آنچنان که باید و شاید کارها بر طبق یک روال منسجم و سریع پیش نمی رود.

وی خاطرنشان کرد: برای جامعه ورزش شهرستان بروجرد قابل قبول نیست که روال کارهای اداری اینچنین  کُند پیش برود ، برای علاقمندان به فوتبال شهر قابل قبول نیست که طرحی که در دهه 70 اعتباراتش به تصویب رسیده اینک در دهه 90 هنوز مراحل قانونی و اداری اش تمام و کمال طی نشده باشد .

کارشناس ورزش اذعان کرد:اصلا قابل قبول هم نیست که طرح 15هزار نفری اینک و پس از گذشت سالیان سال  به 5هزار نفری تقلیل پیدا کند .

فرهاد داودوندی اضافه کرد: شنیده ها حاکی از این است که در سال 1375 زمین مورد نظر شناسائی و در سال 1388 رسما به تملک اداره ورزش و جوانان بروجرد در آمده و کارهای تسویه حساب با کشاورزان به پایان رسیده است.

وی گفت: ابتدای سال 1390 تحویل وزارت مسکن و...... شده و مراحل خاک شناسی آن نیز به اتمام رسیده ، حتی اعتباری حدود دو میلیارد تومان نیز به حساب ریخته شده  و اینک پیمانکار اداره کل  مسکن و شهر سازی  باید آستین همت را هر چه سریعتر بالا زده و تا بیشتر از این دیر نشده فاز اول 5 هزار نفری  ساخت و ساز را که  شامل جایگاه مخصوص و سکوهای دو طرف می شود را آغاز کند .

کارشناس ورزش اظهارکرد: اگر فرض را بر این بگذاریم که اداره ورزش و جوانان شهرستان بروجرد اینک در رابطه با اجرای این طرح فقط باید نظاره گر آغاز پروژه توسط پیمانکار مربوطه باشد ، لازم است که اداره کل ورزش و جوانان استان هر چه سریعتر اقدامات قانونی  را برای شروع ساخت پروژه 15هزار نفری ورزشگاه بروجرد آغاز کند.

داودوندی افزود: البته باز هم شنیده ها  حاکی از جذب اعتبار 2میلیارد تومانی تا آخر 31 تیرماه 1391 دارد و اگر طرح تا آنزمان آغاز نشود احتمال برگشت اعتبار بسیار زیاد است .

وی ادامه داد: بالطبع با برگشت خوردن اعتبار دو میلیارد تومانی در صورت شروع نشدن پروژه ، باز هم باید برای سالیان سال دیگر، مردم بروجرد با ورزشگاه قدیمی شهر خود بسازند و بسوزند و هر گاه قرار شد مسابقه مهمی در فوتبال کشور به میزبانی بروجرد برگزار شود ، دوباره به مانند مسابقه گهر زاگرس دورود با ایران جوان بوشهر ، مسئولینی که سالیان سال است در راه ساخت این ورزشگاه تعلل کرده اند  ، شرمنده خیل عظیم علاقمندان به ورزش در شهرستان بروجرد باشند .  

رئیس اداره ورزش و جوانان بروجرد نیز در این رابطه با خبرنگار ایسنا گفت: سال 87 با ورود خود به تربیت بدنی بروجرد پیگیر تملک این زمین ها بودم این زمین ها از سال 75 سندشان به نام دولت ثبت شد.

محمودترابی افزود: ولی از سال 75 تا 88 کشاورزانی که روی این زمین ها کار می کردند از واگذاری این زمین ها ممانعت می کردند .

گزارش: زهره گودرزی    منبع خبر : خبر گزاری ایسنا

http://lorestan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=32892

http://www.isna.ir/fa/news/91032111593

یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۴

http://www.isna.ir/fa/news/91032111593


  • farhad davoodvandi

تقدیر مسوولین محترم بروجرد

از مدیر وبلاگ شخصی خبری فرهاد داودوندی

 به مناسبت روز خبرنگار 1393


امام جمعه محترم اشترینان، مهندس رضا آریایی فرماندار محترم بروجرد و رئیس بنیاد شهید استان

حاج آقا ترابی امام جمعه محترم بروجرد

جناب سرهنگ علیرضا دلیری فرمانده محترم نیروی انتظامی بروجرد

  • farhad davoodvandi



هر آنچه دربارة


استاد مهرداد اوستا باید بدانیم

 

در طولانی ترین گفتگو و طولانی ترین مصاحبه مطبوعاتی


و اختصاصی در دنیای مجازی


با استاد محمد حسین رحمانی


( پیش گفتار)



توضیح فرهاد داودوندی: مصاحبه بسیار مفصلی با استاد محمد حسین رحمانی برادر استاد مهرداد اوستا انجام داده ام که بنوعی در دنیای مجازی و دنیای سایت های شخصی و وبلاگ ها در کشور عزیزمان ایران می توان به آن رکورد طولانی ترین مصاحبه مطبوعاتی ایران در دنیای مجازی توسط سایت شخصی فرهاد داودوندی را نسبت داد.

در این گفتگوی بسیار متنوع و جالب موارد بسیاری در سطح شهر و استان با شخص مصاحبه شونده به چالش کشیده خواهد شد.

بیش از چندین هزار کلمه و بیشتر از ده ها هزار حرف، در قالب حدود  ده ها صفحه برگ استاندارد، حاصل صرف مدتها وقت و  زمان برای ویرایش گفتگو با یکی از شخصیت های مهم بروجردی در سطح کشور است.

شخصیتی که برای اولین بار سخنانی صریح و رُک در رابطه با مسائل مختلفی از شهرستان بروجرد و استان لرستان بر زبان آورده است که مطمئنا موجب روشن شدن مسایل بسیاری خواهد شد.

بزودی زود  طولانی ترین و جذابترین مصاحبه مطبوعاتی ایران در دنیای مجازی در سایت شخصی فرهاد داودوندی به عنوان یک رکورد در ایران  ثبت خواهد شد.


اما قبل از اینکه این مصاحبه مطالعه نمایید لازم است برای اشنایی بیشتر بینندگان سایت، زندگی نامه استاد محمد حسین رحمانی را در سایت بعنوان پیش گفتار ثبت نمایم:



استاد محمد حسین رحمانی بروجردی برادر زنده یاد مهرداد اوستا در سال 1333 شمسی در شهر زیبای بروجرد دیده به جهان گشود.

ایشان تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاهش بروجرد سپری نمود و سپس برای ادامة تحصیل به تهران رفته و در سال 1364 موفق به دریافت مدرک لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه تهران شد.

و چندی در سازمان صدا و سیما به عنوان نویسندة برنامه های مستند فعالیت کرد. و سپس به استخدام شرکت مخابرات ایران درآمد. وی چند سالی به عنوان رئیس اداره انتشارات این شرکت سردبیری ماهنامة پیام ارتباطات را نیز عهده دار بود و هم اینک با سمت رئیس ادارة روابط فرهنگی و اجتماعی ، کماکان در این شرکت به کار اشتغال دارد.

ضمن آنکه ، طی سالیان درازی که در این کلانشهر به سر برده در عرصة رسانه ها و به ویژه مطبوعات و با نگارش دهها مقاله در زمینه های ادبی ، اجتماعی و سیاسی در کنار مصاحبه های گوناگون ادبی ، چهرة شاخصی در این عرصه داشته است. استاد محمد حسین رحمانی افزون بر آن ، در دهة اخیر بیشترین وقت خود را به پژوهش های ادبی و نگارش کتاب اختصاص داده است. از همین روی ، ایشان در حقیقت در سه حوزة شعر ، نویسندگی و پژوهش فعالیت دارد


مقالات :

نقد ادبی :

* زحاف شعر فارسی در نگاهی گذرا ( نقد کتاب زحاف رایج در شعر

فارسی رضا عبدالهی ) – روزنامة کیهان / شمارة 14502/1371

* گشت و گـذاری در رؤیای سبز بهاران ( مجموعة اشعار عزت الله

فولادوند ) – روزنامة جهان اسلام / شماره های 757 و 768 / 1372

* دیوان والة اصفهانی( با مقدمه ، مقابله و تصحیح رضا عبدالهی )

ماهنامة کیهان فرهنگی / شمارة 107/1372

نقد فیلم :

*شیرواره ، کاری خوب و صمیمی – هفته نامة سروش / شمارة

510/1369

مقالات ادبی :

* ستارگان آواز لری را دریابید – روزنامة ابرار / شمارة847/1370

* اوستا ؛ قصیده سرای نوآور و صاحب سبک – ماهنامة کیهان

هوایی/ شمارة 990/1371

* رعنا ؛ غزلسرایی که ناشناس مانده استماهنامة کیهان

هوایی / شمارة 1011/1371

* شعر ، موسیقی ، نقاشی و تأثیرات متقابل آنها – ماهنامة کیهان

هوایی / شمارة 1016/1371

مقالات اجتماعی:

* سیاستهای استعماری ، عامل مهم افزایش آلودگی اعتیاد در

ایران – روزنامة ابرار / شمارة 156/1367

* بوروکراسی موجود ضد خلاقیت است – روزنامة ایران / شمارة

1774/1380

* آمارهای وحشتناک دربارة اعتیادروزنامة اعتماد / شمارة

184/1381

* بیکاری ؛ مشکل بنیانی جامعة ایران – روزنامة اعتماد /شمارة

188/1381

* طلاق ؛ پدیدة خانمان برانداز – روزنامة اعتماد / شمارة215/1381

* خودکشی ؛ رقت انگیزترین آسیب اجتماعیروزنامة اعتماد -

شمارة 234/1382

* کودکان فراری ؛ قربانیان معصوم جامعهروزنامة اعتماد -

شمارة 256/1382

* دختران خیابانی ؛ پدیدة شرآورروزنامة اعتماد / شمارة

262/1382

مقالات سیاسی :

* چیرگی هموارة فکر – روزنامة ایران / شمارة 1177/1377

* جناح حاکم بر انتخابات شوراها چه کرد ؟ ( مستعار نصرالله آرمین ) – روزنامة قدس / شمارة 3239/1377

* تهران ؛ قربانی اصلاح طلبان چپ ( مستعار احمد فرنود ) – روزنامة قدس / شمارة 3298/1378

* شهردار تهران چگونه انتخاب شد ؟ ( مستعار علی ایروانی ) – روزنامة قدس / شمارة 3321/1378

* چه کسی وزیر پست و تلگراف و تلفن خواهد شد ؟ ( مستعار علی ایروانی ) – روزنامة انتخاب / شمارة 446/1379

* بقای اصلاحات در گرو کابینة توانمند ( مستعار ناصر نامدار ) – روزنامة همبستگی / شمارة 228/1380

* یک استیضاح ؛ یک کارنامه ( مستعار حشمت الله کریم زاده ) – روزنامة انتخاب / شمارة 1309/1382

*در ذم ترور شخصیت( مستعار علی ایروانی ) – خبرگزاری جهان نیوز / 14 آبان 1390

* حقیقت ماجرای نامزد مهرداد اوستا که همسر شاه شد – خبرگزاری فارس/ 23 بهمن 1391

* اختیارات محدود نمایندگان و توقعات نامحدود مردم – روزنامة مردم سالاری / شمارة 2930 / 1391

* پارادوکس تاریخی سازمان ملل – روزنامة مردم سالاری / شمارة3004/1391


مصاحبه ها :

ادبی :

* اوستا ، ملک الشعرای ثانی – هفته نامة سروش / شمارة 558/1370

* با شاعران معاصر در میعادگاه شعر – روزنامة جهان اسلام / شمارة544/1372

* در حاشیة کنگرة بزرگداشت زنده یاد استاد مهرداد اوستا – روزنامة کار و کارگر / شمارة 1026/1373

* سهم استاد «اوستا » در شعر معاصر و باقی قضایا – روزنامة سلام / شمارة 1329/1374

* شاعران گلایه کردند : انبوه سرایی ، آفت شعر دینی – نشریة ساعت صفر / پیش شماره 10 /1390

سیاسی :

* تهاجم فرهنگی چیست ؟ راههای مقابله با آن کدامند ؟ 100 گفتگو با متفکران ایرانی و خارجی – برادران

شرلی پیشگامان تهاجم – هفته نامة سروش / شمارة 697/1373

* خبرگزاری (ایرنا ) در خدمت حزب حاکم است ( مستعار حسین یاراحمدی ) – روزنامة رسالت -

شمارة 4203/1379

* افیون دانستن دین ، سخنی تشکیلاتی و برنامه ریزی شده است ( مستعار علی ایروانی ) روزنامه

رسالت/ شمارة 4212/1379

       آثار :

* ببری ( قصة منظوم کودکان )

* مهرداد اوستا (یادنامة استاد مهرداد اوستا )

* گلستان یزدان (منظوم )

* گونه های نگارش در روابط عمومی ( اثر برتر چهارمین سمپوزیوم

بین المللی روابط عمومی )

* پیام و پاسخ در روابط عمومی

* رسم الخط جامع زبان فارسی

* همیاری در ادبیات فارسی

* شاهکارهای شعر معاصر ایران

* پرنیان ( مجموعة شعر )

* حکیمانه های شعر پارسی ( در چند جلد )

 

                            * * * *

استاد محمد حسین   رحمانی   بروجردی   در انواع شعر از قصیده و

مثنوی گرفته تا غزل و دو بیتی و ... به گواهی آثار منتشر شده اش ،

چیره دست می باشد. و در اینجا ، تنها به سه غزل و هفت دو بیتی از

ایشان بسنده می کنیم.

از اوست :

نخست غزلی در اندوه درگذشت برادرش زنده یاد استاد مهرداد اوستا :

خورشید سخن

داغش آتش به دل خستة غمناک زده ست

آه ازین شعله که آتش به دل خاک زده ست

می سزد اهل هنر جامه به تن چاک کنند

زین مصیبت که گریبان هنر چاک زده ست

این همه خون که زند موج به مینای شفق

نقش داغی ست که او بر دل افلاک زده ست

داستان غم خاموشی خورشید سخن

بر لب اهل ادب ، آه شرر ناک زده ست

گلشنان چون که تهی گشت ز گلبانگ هزار

زاغک زار ، فغان بر زِبَر خاک زده ست

نه عجب بر هنر طُرفه عقابی ز حسد

کرکس بی هنری ،شیون خاشاک زده ست

آتش هجر نهانسوز تو ای خسرو حُسن

گونیا شعله ای بر خِرمَن ادراک زده ست

با که گویم غم تو ، ای غم تو مونس جان

مرغ دل بین که به سر ، بی تو چه خاشاک زده ست

ای گرانمایه گُهر ، قدر تو را کس نشناخت

آه از این ره ، که حزف بر گُهر پاک زده ست

مطرب عشق به جز سوز نوای تو نداشت

هر نوایی که در این پردة غمناک زده ست

                * * * * *

سرگشته

« گر ز حال دل خبر داری ، بگو »

« ور نشان مختصر داری ، بگو »

من چو مجنونم به صحرای جنون

گر تو هم شوری به سر داری ، بگو

گردبادی بی شکیبم روز و شب

گر ازین توفان خبر داری ، بگو

گر تو هم چون جام خونین شفق

همچو من خونین جگر داری ، بگو

آتشست بنشانده در خاکسترم

گر نشانی زین شرر داری ، بگو

شعله ورتر ز آتش رخسار خود

آتشی گر شعله ور داری ، بگو

گر چو من در دام زلف پر شکن

مرغکی بی بال و پر داری ، بگو

من ندارم جز سر سودای تو

گر تو سودائی دگر داری ، بگو

کشته ها داری به میدان غمت

کشته ای چون من اگر داری ، بگو

بر مزار خویش می گریم چو شمع

گر ز من غمخوارتر داری ، بگو

« مرگ را دانم ولی تا کوی دوست »

« ره اگر نزدیکتر داری ، بگو »

                * * * * *

شراب عشق

پیمان محبتی که بستیم

افسوس ، زیکدگر گسستیم

آن جام شراب عشق را ، آه !

ناگاه به دست هم شکستیم

از طالع خویشتن چه گوئیم

قربانی مسلخ الستیم

گفتی که تو آرشی و ما تیر

ناگشته رها ترا به شستیم

یا حلقه به گوش چون غلامیم

بر سینة خود نهاده دستیم

هر تیغ ستم زدی نگارا

گفتیم که عاشقیم و مستیم

یک عمر به محبس تو بودیم

انصاف بده اگر برستیم

بودیم چو مرغکی به دامت

آزار نمودی و بجستیم

خوردیم غم تو روزگاری

در پای تو ، حیرتا! نشستیم

در عرصة گیرودار هستی

هستیم بلند یا که پستیم

در شک و یقین و کفر و ایمان

گر کافر و گر خدا پرستیم

هستی تو اگر که خوب و ما بد

بر عشق تو ، چشم دل ببستیم

            * * * * *

عشق زهرا

شقایق سرخ رو از عشق زهراست

صبا آشفته مو از عشق زهراست

گشوده بال و پر در اوج پرواز

عقاب آرزو از عشق زهراست

              * * * * *

گوهر حقیقت

آنان که به شب خدا ، خدایا گفتند

با هر مژه صد گُهر حقیقت سفتند

از بهر دمی نگاه روی جانان

چون لاله میان بستر خون خفتند

           * * * * *

مردان شقایقی

سرحلقة عاشقان عیار شدند

صد مژده سپیده در شب تار شدند

مردان شقایقی دشت توحید

بانگی ابدی به سقف دوار شدند

           * * * * *

دو بیتی های بابا طاهر :

دو بیتی های طاهر عارفانه ست

گهی هم نغمه های عاشقانه ست

ز جانش چون گرفته شعلة شعر

ازین رو ، دلنشین و جاودانه ست

              * * * * *

نیروی دل

ترا آخر چه نیرو باشد ، ای دل

چه تابی در دو زانو باشد ، ای دل

که تنها می کشی بار غمم را

ترا شاید که جادو باشد ، ای دل

               * * * * *

بیم فردا

نگاهت وامدار راز دریاست

گهی آرام و گاهی ناشکیباست

از آن رو نازنین در کوی عشقت

مرا هر روز ، رنج بیم فرداست

             * * * * *

افسون

دو چشمم چون به چشمان تو افتاد

به خود گفتم :هزاران داد و بیداد

دل غمپرور و محنت نصیبم

به افسونی چه آسان رفت بر باد

   منابع : 

 سخنوران بروجرد

 * نوشته شده توسط احمد معطری


 

@@@@@@@@@


هر آنچه دربارة استاد مهرداد اوستا باید بدانیم

 

در طولانی ترین مصاحبة مطبوعاتی و اختصاصی در دنیای مجازی

 

 با استاد محمد حسین رحمانی


س : استاد رحمانی ، نظرتان در مورد شعر استاد اوستا و اصولاً جایگاه شعری ایشان در ادبیات فارسی ، چیست ؟

ج : قبل از هر چیز بنده نه به عنوان برادر استاد اوستا ، بلکه به عنوان کسی که دقیقاً 10 سال است به دسته بندی موضوعی شعر فارسی پرداخته و در این کار پژوهشی توانفرسا ناگزیرم ، روزانه 5 هزار بیت شعر را بررسی کنم ، به قضاوت در مورد این شاعر ادیب و نویسنده و پژوهشگر بزرگ می نشینم.

 

خوشبختانه هر اثر نگارشی در هر برهه ای قابل نقد و داوری بوده و نقد و نظر بنده نیز، قابل بررسی – البته بی غرضانه – است. استاد اوستا نه تنها در طول هزار و صد سال شعر فارسی یعنی از قرن چهارم هجری و عصر رودکی ، بلکه از دورة ابوحفض سغدی و دیگر شاعران قرن سوم یعنی محمد بن وصیف سگزی ، حنظلة بادغیسی ، فیروز مشرقی ، بوسلیگ گرگانی و ... تا به امروز؛ تنها شاعری ست که در اشعارش حتی یک مصراع درجة 2 از نظر فصاحت و بلاغت و آرایه های کلامی دیـــــده نمی شود و باز ، تنها شاعری ست که یک مضمون تکراری در مجموعه های شعری اش به چشم نمی خورد.

 

و این ضعف در اشعار همة شاعران نامدار ، از فردوسی و عطار و خاقانی گرفته تا مولوی و سعدی و حافظ و ... موج می زند. به این امتیاز منحصر به فرد قبلاً آقایان یوسفعلی میرشکاک و حسین آهی پرداخته اند. ضمن آنکه ، برخی از صاحبنظران معتقدند حتی مضامین شعری ایشان کاملاً بکر می باشند که این نیز ، می تواند یکی دیگر از وجوه برتری ایشان به سایر شاعران باشد. در هر حال ، حتی اگر نظریة اخیر صائب نباشد، بدون کوچکترین تردیدی استاد اوستا در زدودگی کلام و جلای سخن در تمام طول تاریخ ادبیات فارسی ، شاعری بی همتاست.

 

 از همین روست که دکتر زرین کوب در ماهنامة راهنمای کتاب شمارة شهریور و مهر سال 42 یعنی در دوره ای که استاد اوستا تنها 34 سال داشته ، در نقد اولین مجموعة شعری ایشان با عنوان « از کاروان رفته » ، می گوید : « اوستا ، در شعر ، با آنکه از شیوة استادان کهن – و غالباً قصیده سرایان خراسانی و عراقی – پیروی می کند ، معانی تازه ، دیدهای تازه و افکار تازه دارد. اعتدال بین لفظ و معنی ، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصاً سعی در پیدا کردن مضامین تـــازه ، شعر او را رنگی می بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان ، مانند آن را نمی توان یافت. » اگر روزی پژوهشگری پیدا شود که مضامین تکراری را از دواوین بزرگانی که از آنها یاد شد ، حذف کند ؛ آن موقع مشخص خواهد شد هر یک از آنان چند بیت ناب داشته اند.

 

در میان شاعران ایرانی ، به لحاظ تعدد موضوع ، صائب تبریزی بی رقیب است. اما مضامین تکراری این شاعر در قالب های گوناگون به راستی کسالت آور است. در اینکه هر شاعری متأثر از شاعران پیش از خود بوده ، نمی توان تردیدی روا داشت.

 

 فی المثل حافظ از 36 شاعر پیش از خود تأثیر پذیرفته ، منظور از این تأثیر ، استفاده از مضامین شاعران پیشین است. بنابراین ، کمترین تأثیرپذیری در اشعار نخستین شاعران پارسی گو دیده می شود. بر همین اساس ، قدرت شاعری یک شاعر هنگامی مشخص می شود که کمتر از دیگران از مضامین شاعران پیش از خود استفاده کرده باشد.

 

رودکی که به حق « پدر شعر فارسی » لقب گرفته ، مرثیه ای در قالب غزل در مرگ یکی از دوستان شاعر خود به نام « مرادی » - که به دو زبان فارسی و عربی شعـر می گفته – سروده است. با این مطلع :

مُرد مرادی ، نه همانا که مُرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

 

و تا الا آخر . و مولوی سه قرن بعد یعنی در قرن هفتم در مرگ سنایی غزنوی چنین می گوید :

 

گفت کسی خواجه سنایی بمرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

 

که استفاده از این عبارت یا به اعتباری مضمون ناب ، در شعر مولوی به هیچ وجه نمی تواند توارد باشد. بنده بارها با رباعی هایی مواجه شده ام که هم به خیام و ابوسعید ابوالخیر و اوحـــدی مراغه ای نسبت داده شده و هم به مولوی و بابا افضل کاشانی و حزین لاهیجی.

 

جا دارد در این زمینه نیز پژوهشی انجام گیرد تا مشخص شود هر یک از این رباعی ها در اصل متعلق به کدام شاعر بوده است. گاهی این رباعی ها با عوض شدن یک کلمه مثلاً « شاها » بـــه عنوان ردیف به « ربی » که هموزن هم هستند به شاعر دیگری نسبت داده شده اند ؟ ! به هر تقدیر ، هنوز مشخص نیست که این سرقت های شعری توسط خود شاعران صورت گرفته و یا کاتبان آن روزگار با میل و سلیقة خویش – پس از مرگ شاعران – در آنها دخل و تصرف کرده اند.

دکتر زرین کوب در دوره ای که استاد اوستا تنها 34 سال داشته ، در نقد اولین مجموعة شعری ایشان بـــــا عنوان « از کاروان رفته » می گوید : « اوستا » در شعر ، با آنکه از شیوة استادان کهن – و غالباً قصیده سرایان خراسانی و عــراقی – پیروی می کند، معانی تازه ، دیدهای تازه و افکار تازه دارد. اعتدال بین لفظ و معنی ، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصاً سعی در پیدا کردن مضامین تازه ، شعر او را رنگی می بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان ، مانند آن را نمی توان یافت. »

 

س : ظاهراً شاعرانی که به دو زبان تسلط داشته ، از امتیاز بیشتری در به کار بردن مضامین شاعران بیگانه در شعر خود برخوردار بوده اند. نظر شما در این زمینه چیست ؟

 

ج : کاملاً درست است. شما به احتمال قوی آقای فاطمی نیا را که در زمرة روحانیان فاضل بوده ، می شناسید. منظورم همان روحانی سیدی ست که دارای ریش بلند و انبوه بوده و سخنرانیهای وزینش غالباً در ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش می شود.

 

چند سال پیش از این ، روزی در یکی از جلسات خصوصی دیدار با مقام معظم رهبری ، بنده در کنار ایشان نشسته بودم و بنا به آشنایی قبلی ، از وی سؤال کردم : « کار پژوهشی جدیدی انجام داده اید ؟» ایشان در پاسخم اظهار داشت : « در اثر پژوهشی اخیرم به مقایسة شعر سعدی با متنبی – منظور ایشان همان شاعر قرن چهارم دربار عضدالدولة دیلمی ست – با سعدی پرداخته و متوجه شده ام سعدی به دلیل احاطه به زبان عربی 360 مضمون از مضامین شعر آن شاعر عرب را در اشعار خود به کار برده است ! »

 

 از سعدی که بگذریم در دوران معاصر نیز از این اتفاقات فراوان رخ داده است. برای نمونه ، قطعة « قلب مادر » ایرج میرزا ، شاهکار شعری این شاعر به شمار می آید. غزلی با این مطلع :

 

داد معشوقه به عاشق پیغام

که کند مادر تو با من جنگ

هرکجا بیندم از دور کند

چهره پرچین و جبین پر آژنگ

 

و تا الا آخر که معشوقه از عاشق خویش می خواهد قلب مادر خود را گرم و خونین برای او بیاورد تا وصال شان میسر گردد. این غزل به دلیل مضمون ناب خود به راستی شاهکارست.

 

اما جالب است بدانید که همین مضمون را پیش از ایرج میرزا ، شاعری آلمانی در شعری از اشعار خود به کار برده و تنها هنری که ایرج میرزا به خرج داده ، کل شعر را از قالب آزاد متداول اشعار شاعران اروپایی در قالب کهن شعر فارسی ریخته و آن را در ایران به نام خود ثبت کرده است !

 

شاملو را در ادبیات معاصر ایران نمی توان نادیده گرفت. اما یکی از شاهکارهای این شاعر با عنوان « آیدا در آینه » ترجمة کلمه به کلمة شعری با عنوان « تصویر الیزا در آینه » متعلق به « لوئی آرگون » شاعر فرانسوی ست که شاملو به لحاظ سیطره بر زبان فرانسوی آن را به عنوان یکی از اشعار خود در مجموعة اشعارش گنجانیده است !

 

 از همة اینها که بگذریم ، روزگاری که بنده دورة دبستان را سپری می کردم شعر مصوری در کتاب فارسی خود داشتیم با عنوان « روباه و کلاغ » و چه بسا آن شعر در دوره ای که شما نیز ، تحصیلات ابتدائی را می گذراندید در کتاب فارسی تان وجود داشته است. به هر حال ، آن شعر این گونه آغاز می شود :

 

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

تا الا آخر. اگر اشتباه نکرده باشم شاعر این شعر فردی به نام « یغما » یا « یغمایی » بود. و بعدها مشخص شد که مضمون این شعر متعلق به « لافونتن » ؛ شاعر قرن شانزدهم فرانسه بوده کـــه روحیه ای طبیعت گرا داشته و بیشتر عمر خود را در کنار جنگلها و روستاها سپری کرده و غالب اشعارش مضامینی از زندگی پرندگان و سایر جانوران دارد!

 

اما ، استاد اوستا با آنکه به دو زبان عربی و فرانسوی سیطرة کامل داشت ، هرگز از مضامین شاعران عرب و فرانسه در اشعارش بهره نجسته است.

 

س : استاد اوستا به چه شاعرانی بیشتر علاقه داشته و آیا اشعار آنان را استقبال کرده است ؟

 

ج : به نظر می رسد استاد به سعدی ، خاقانی ، عطار ، ناصرخسرو ، سنایی و حافظ بیشتر از دیگر شاعران علاقه داشته و برخی از اشعار آنان را استقبال کرده ، استقبالهایی که انصافاً جملگی از اشعار آن شاعران قوی تر بوده و در اینجا بنده با هدف جلوگیری از اطالة کلام به یک غزل از خداوند غزل حافظ ، بسنده می کنم :

 

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده ام که مپرس

آنچنان در هوای خاک درش

می رود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه می گزی که مگوی

لب لعلی گزیده ام که مپرس

بی تو در کلبة گدایی خویش

رنجهایی کشیده ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده ام که مپرس

 

و اما ، استقبال استاد اوستا از این غزل :

 

بار رنجی کشیده ام که مپرس

دُرد دردی چشیده ام که مپرس

زآن دو جادوی مست خواب افشان

عشوه هایی خریده ام که مپرس

زآن لب دلنواز شکر خند

رازهایی شنیده ام که مپرس

تا فراتر ز مُلک و ز ملکوت

خلوتی برگزیده ام که مپرس

عالمی ، صد هزار عالم را

با همین دیده ، دیده ام که مپرس

تا سراپردة قِدم ز حدوث

عرصه هایی بریده ام که مپرس

از کف ساقیان عالم غیب

ساغری در کشیده ام که مپرس

با پر و بال عشق در یک دم

تا به جایی پریده ام که مپرس

با همه عیب از کرامت دوست

« به مقامی رسیده ام که مپرس »

 

قضاوت در این زمینه را به صاحبنظران سخن سنج وا می گذارم.

 

دکتر علی شریعتی در صفحة 60 کتاب « در نقد و ادب » دکتر محمد مندور با اشاره به مطلع یکی از معروفترین غزلهای استاد اوستا به توانمندی این استاد تأکید می ورزد : « در این شعرِ اوستا شاعر استاد معاصر به روشنی بازی عجیب موسیقی سخن را می بینیم که بی آنکه هیچ سخن تازه ای بگوید ، به کمک تنها موسیقی تا چه حد زیبایی و گیرایی آفریده است :

 

وفا نکردی و کردم ، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم ، بریدی و نبریدم

 

جالب است بدانید دکتر شریعتی در سالهایی کــــــه در دانشکدة ادبیات دانشگاه مشهد به تدریس ادبیات فارسی می پرداخت ، کتاب « حماسة آرش » استاد اوستا را – که به دلیل حجم کم، بیشتر به کتابچه شباهت دارد و داستان آرش کمانگیر را نه به روال معمول اشعار رزمی و حماسی در قالب مثنوی ، بلکه در قالب دو بیتی پیوسته یا چار پاره به تصویر کشیده – طی یک ترم تحصیلی در آن دانشکده مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار داده و آن را به دانشجویان خود تدریس کرده است.

 

جا دارد در اینجا از آقــــــای اصغرزاده ( احسان ) شاعر توانمند شهرمان که مورد عنایت استاد اوستا نیز بود با درود به روح بلندش یادی کرده باشم. این موضوع را سالها پیش ، آن عزیز از دست رفته برایم تعریف کرد و گفت : « جـــزوة تدریس « حماسة آرش » را خواهرزاده ام که از دانشجویان دکتر شریعتی بوده در اختیار من گذاشته است.» و قرار شد آن را به بنده بدهد که متأسفانه موفق به پیدا کردنش نشد.

 

بنده نیز ، چند بار تلاش کردم از طریق دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران با دختر دکتر شریعتی یعنی دکتر سارا شریعتی که در آن دانشکده جامعه شناسی تدریس می کند تماس بگیرم تا شاید سرنخی از آن جزوه به دست آورم ولی متأسفانه تا به امروز موفق به این تماس نشده ام.

 

افزون بر همة اینها ، استاد اوستا قصیدة سبک خراسانی را از حالت زمخت و خشن خود رهانید و به آن حالتی کاملاً تغزلی بخشید که شاعران راستین متوجه می شوند این کار تا چه حد دشوار است. برای مثال به ابیاتی از این قصیده که آقای مختاباد آن را به زیبایی خوانده و از هر غزلی لطیف تر است ، نگاه کنید که در وهلة نخست ، هیچ کس باور نخواهد کرد ، قصیده است :

 

نگارین بت سرو بالای من

کند جلوه در خواب و رؤیای من

گشاید چو مهتاب آغوش ناز

رود همچو می در سراپای من

جدا از لبانش حرامم اگر

گل خنده روید به لبهای من

چه داند که بنشسته با یاد او

به خون چشم افسانه پالای من

به پای بتی جز تو یک دم نسود

زمانه سر آسمان سای من

بیاید که روزی ندامت بری

ز بی مهری ای دوست بر جای من

بجویی و دیگر نیابی مرا

بگویی دریغا ! اوستای من

 

چند سال پیش از این شاعری از استاد اوستا – آنهم پس از درگذشتش – ایراد گرفته بود که ایشان از چارچوب قراردادی قصیده خارج شده است ! بنده پاسخ آن شاعر را دادم. اما ، آقای میرشکاک که پاسخم را خوانده بود ، گفت: « اگر من به جای شما بودم به ایشان می گفتم : چه کسی گفته که استاد مهرداد اوستا قصیده سراست ؛ ایشان غزلسراست ، اما تو در تمام طول تاریخ ادبیات فارسی غزلسرایی را نشان بده که غزلهای هفتاد هشتاد بینی و بیشتر داشته باشد ؟

 

« و این سخن به راستی بجاست. چرا که غزلسرایان غالباً بعد از بیتهای هفتم و هشتم به سختی سر و ته غزل – در صورت وجود قافیة کافی – در نهایت 14 بیتی خود را به هم می آورند. و این ، به این دلیل است که ماهیت کار تغزلی امکان جولان بیشتر از این حد را نمی دهد.

 

 از اینجاست که به کار سُتُرگ استاد اوستا در این زمینه پی می بریم. علامه محمدرضا حکیمی که در حال حاضر افزون بر اسلام شناسی در ادبیات فارسی و عرب ، حرف اول را می زند ، بر این باورست که در طول 11 قرن تاریخ شعر فارسی ؛ ناصر خسرو ، مسعود سعد سلمان و مهرداد اوستا همچنان در قلة قصیده ایستاده اند و دیگران در جایگاهی پائین تر از آنان قرار دارند.

 

ضمن آنکه غزل های استاد اوستا با بهترین غزلهای غزلسرایان بزرگ پهلو می زند. » علامة حکیمی افزون بر دانش حیرت آور به دلیل ایمان مثالزدنی خود ، در هر قضاوت مبتنی بر پژوهش خویش همواره خداوند بزرگ را در نظر می گیرد. بنده که افتخار آشنایی و شاگردی این استاد گرانقدر را دارم روزی در محضرشان بحث ملک الشعرای بهار و مقایسة ایشان با استاد اوستا به میان آمد. این استاد بزرگ در نهایت جوانمردی اظهار داشت : « ملک الشعرای بهار همشهری من است ولی قدرت شاعری استاد اوستا برتر از ایشان بوده و شاعر بزرگتری ست و ادامه داد : باید در قضاوت های مان همواره خداوند را در نظر گرفت و حق را گفت. »

 

دکتر علی شریعتی : « در این شعرِ اوستا شاعر استاد معاصر به روشنی بازی عجیب موسیقی سخن را می بینیم که بی آنکه هیچ سخن تازه ای بگوید ، به کمک تنها موسیقی تا چه حد زیبایی و گیرایی آفریده است !

وفا نکردی و کردم ، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم ، بریدی و نبریدم

 

شاید برخی بــــه سخنان بنده که جملگی مستدل و قابل بررسی و غالباً از قول صاحبنظران بوده ، خُرده بگیرند که « مگر می شود از نامدارانی همچون فردوسی ، سعدی ، مولوی ، حافظ و دیگر بزرگان شعر پارسی ایراد گرفت ؟ »

 

در پاسخ به آنان باید گفت « بله ، می شود ! » شما در شاهنامة فردوسی به ویژه در جاهایی که این شاعر حکیم به خاطر نگاهبانی از زبان پارسی از واژگان دارای حروف « پ » ، « چ » ، « ژ » و « گ » استفاده کــــرده ؛ با انبوه و اوج مضامین تکراری مواجه می شوید. در اثبات بیشتر این سخن ، بهتر است مثال دیگری بزنم : هر کس داستان زندگی حضرت موسی (ع) را در دو مثنوی « مولوی » و « پروین اعتصامی » با یکدیگر مقایسه کند ، متوجه قوّت پیام ، شیرینی کلام و برتریهای بی چون و چرای شعر « پروین اعتصامی » نسبت به شعر مولوی خواهد شد.

 

 و حال آنکه ، نام و آوازة جهانی مولوی ، شهرت شاعره ای هر چند توانا چون پروین اعتصامی را محو می کند.

 

س : از آنجایی که استاد اوستا شخصیت فرهنگی جامع الاطرافی بوده ، به نظر می رسد توضیحاتی پیرامون نثر معروف ایشان که به « نثر اوستایی » شهرت دارد ، از زبان شما ، خالی از لطف نباشد ؟

 

ج : دکتر زرین کوب باز هم در ماهنامة راهنمای کتاب شمارة شهریور و مهر سال 42 در نقد اولین مجموعة نثر استاد با عنوان « پالیزبان » چنین می گوید :

« این مجموعه شامل هشت قطعه است ؛ از اندیشه و داستان ، که در نثر متین و محکم آن ، غالباً

طنین یک شعر بدیع به گوش می رسد. اوستا ، با نثری که گرانبار از میراث سنن ادبی ست ، اندیشه ها و احساس هایی تازه ، لطیف و بسیار شاعرانه را بیان می کند.

 

از مختصات بیان او ، آوردن تشبیهات و استعارات تازه است. مخصوصاً سعی وی در آنکه چیزهای محسوس و مرئی را به چیزهای نامحسوس تشبیه کند ، یا از مناسبتهایی که بین دنیای نامرئی و دنیای حس هست ، استعاره و مجاز پدید آورد ، سخن او را تازگی می بخشد ... به هر حال ، اثر تازة مهرداد اوستا ، در عین آنکه از حیث لفظ ، رنــــگ ادب کلاسیک فارسی را و از حیث مضمون غالباً نفوذ رمانتیک اروپائی را عرضه می دارد ، در ادب ما تازگی دارد و به هیچ وجه چیزی معمولی ، مبتذل و سطحی نیست.

 

و از ورای آن ، ذوق و قریحه ای سرشار و قوی تجلی دارد. »

جواهری وجدی دبیر وقت انجمن ادبی حافظ در تذکره الشعرای « گلهای جاویدان » چاپ سوم ، سال 42 نیز ، در مورد کتاب پالیزبان این گونه داوری می کند :

 

« اوستا با نوشتن کتاب پالیزبان و پدید آوردن این شاهکار در نویسندگی قدرت خود را نمودار ساخت ؛ چنانکه کتاب پالیزبان او را در ردیف آثار رمبو و بودلر دو شاعر و نویسندة پرآوازة فرانسوی – گذارده اند. »

 

همچنین دکتر غلامحسین عمرانی غزلسرای معاصر در صفحة 292 کتاب فیلسوف عدالت ، پیرامون نثر کتاب تیرانای استاد اوستا این گونه به قضاوت می نشیند :

 

« تیرانا در نثر نویسی معجزه است. نثر تیرانا با آهنگِ شعر چنان بر جان می نشیند که گویی

بزرگترین مجموعة شعر نو است. »

 

« جواهری وجدی : « اوستا با نوشتن کتاب پالیزبان و پدید آوردن این شاهکار در نویسندگی قدرت خود را نمودار ساخت ؛ چنانکه کتاب پالیزبان او را در ردیف آثار رمبو و بودلر – دو شاعر و نویسندة پر آوازة فرانسوی – گذارده اند. »

 

خود استاد در تیرانا پیرامون نثر خویش چنین می گوید :

 

اگر چه سخنان من چه در ترکیب هندی الفاظ و چه در تألیف موسیقی کلمات ، دارای شکوه و جلال فاخر هستند ، مرصع به زیباترین هنرها و بدایع ، ولیکن به ظاهر همان کلماتند ؛ که مردمی بـــــا آن سخن می گویند و زبان ملتی ست با تبار والا .

 

 با این همه می توانم گفت که من در همین زبان ، همین پارسی دری بــا زبانی دیگر سخن می گویم که از آن هیچ کس به جز من نخواهد بود. نه همین از نظرگاه شیوه ای بدین مایه شیوا ، که از نظر مفهوم و احساس ! احساسی که تنها از آن من است نه هیچ کس .

 

 چرا که ، هر کلمه از هر عبارت سخن من ، ترکیبی ست از خون ، احساس و روح من . » و در همین زمینه می افزاید !

 

« بسا کسا که به عمری همه عمر ، مردمان را به نیرنگ الفاظ و افسون کلمات فریفته اند و من اگر چنان می خواستم ، بی هیچ تردیدی بدان مایه استیلایم که در این افسونگری ست ؛ از هر دیگری چیره دست تر بودم و نخواستم. چرا که ، مرا آن مایه شکیبایی نبود تا سرزنش آزادگی خود را بردبار توانم بود و چون فریب خوردن را خوش نداشتم ، از فریب دادن هماره بر خویشتن هراسان بوده ام. »

 

دکتر غلامحسین عمرانی : « تیرانا در نثرنویسی معجزه است. نثر تیرانا با آهنگ شعر چنان بر جان می نشیند که گویی بزرگترین مجموعة شعر نو است. »

 

س : اگر ممکن است در زمینه ویژگی آثار پژوهشی استاد اوستا و اصولاً نحوة پژوهش استاد نیز ، توضیحاتی بدهید؟

 

ج : همان گونه که اطلاع دارید استاد اوستا دارای مدرک فوق لیسانس در رشتة فلسفه بود. بر همین اساس ، آثار پژوهشی ایشان ، همگی رنگی فلسفی دارد ؛ یعنی با دیدی فلسفی به نقد آثار ادبی می پرداخت.

 

انتشارات سورة مهر چند سال پیش ، از ایشان اثری پژوهشی با عنوان « مهر و آتش » منتشر کرد که در آن کتاب ، استاد به نقد و تحلیل تقابل آئین میترائیسم و مزدیسنا در شاهنامه پرداخته بود. چیزی که بسیاری از شاهنامه پژوهان حتی تصورشان را نمی کنند.

 

و یا در کتاب دیگری با عنوان « دیباچه ای بر منطق زیبایی و انسان » که باز هم از تولیدات انتشاراتی سورة مهر است به تجزیه و تحلیل دو داستان « طوطی و بازرگان » مولوی و « سیمرغ » عطار باز هم از دیدگاهی فلسفی پرداخته که به راستی حیرت آور است.

 

هر چند درک نقد فلسفی برای برخی کار دشواری ست. اما ایکاش کسی پیدا می شد و نقد این دو داستان را با همة نقدهای پیشین مقایسه می کرد و به قضاوتی بی طرفانه می نشست.

 

س : گفته می شود ژان پل سارتر فیلسوف بزرگ فرانسوی از دوستان استاد اوستا بوده و استاد مورد عنایت خاص ایشان بوده ، این دوستی چگونه شکل گرفته است ؟

 

ج : همان گونه که قبلاً در پاسخ به یکی از سؤالات تان اشاره کردم ، استاد اوستا به دو زبان فرانسوی و عربی احاطة تام داشت و در مقدمة کتاب « اشک و سرنوشت » که مجموعه ای از زیباترین اشعار و قطعات ادبی جهان در آن گرد آمده ، به این نکته اشاره می کند که به جز آثاری که نام مترجمین آنها ذکر شده ، ترجمة بقیة آثار بر عهدة خود ایشان بوده است.

 

و اما ، ماجرای دوستی استاد بـــــا ژان پل سارتر : چند سال قبل از انقلاب ترجمة فارسی کتاب « عذاب روح » ژان پل سارتر که مقدمة وزین و مفصل آن بر عهده استاد اوستا بود ، در ایران منتشر شد. یکی از دوستان اهل فضل استاد که در فرانسه به سر می برد ، در سفری به کشورمان ، پس از مطالعة این کتاب ، نحت تأثیر مقدمة آن که در برگیرنده تحلیلی منحصر به فرد از مکتب اگزیستانسیالیزم و تفکر فلسفی ژان پل سارتر نیز بود، قرار گرفته و از استاد اوستا می خواهد آنرا به زبان فرانسوی ترجمه کند تا آن را در بازگشت به فرانسه ، به ژان پل سارتر برساند.

 

پیشنهاد آن دوست پذیرفته و عملی می شود و ژان پل سارتر نیز از مقدمة بی نظیر کتاب خــود – آنهم توسط نویسنده ای در یک کشور آسیایی – به وجد می آید و از آن دوست می خواهد که امکان ارتباط ایشان با استاد اوستا را فراهم کند. و این دوستی و آشنائی در ابتدا با مکاتبه آغاز شد و تا آنجا پیش رفت که استاد اوستا در سفرهایی که تقریباً در تابستان هرسال آن روزگار به فرانسه داشت ، به دیدن ژان پل سارتر می رفت.

 

و در یکی از این سفرها ، ژان پل سارتر در ضیافت شامی که در دانشگاه سوربن به افتخار استاد اوستا ترتیب داده بود ، طی سخنرانی یکساعته ای ، به معرفی شخصیت ادبی استاد پرداخته و از ایشان بــــه عنوان « متفکری بزرگ از مشرق زمین » تمجید می کند.

 

ژان پل سارتر در ضیافت شامی که در دانشگاه سوربن به افتخار استاد اوستا ترتیب داده بود ، طی سخنرانی یکساعته ای به معرفی شخصیت ادبی استاد پرداخته و از ایشان به عنوان « متفکری بزرگ در مشرق زمین » تمجید می کند.

 

س : چرا استاد اوستا که از دوستان قدیم رهبر معظم انقلاب و سالهای بعد از انقلاب عمر 61 سالة خود را در اجابت تقاضای ایشان ، به عنوان نامدارترین چهرة فرهنگی ، در خدمت انقلاب بود ، پست و مقامی نگرفت ؟

 

ج : اصولاً جان شاعر یا هر چهرة فرهنگی راستین دیگری با پست و مقام خو نمی گیرد. بد نیست بدانید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، پست وزارت فرهنگ و آموزش عالی آن روزگار و نیز ریاست دانشگاه تهران به استاد اوستا پیشنهاد شد. ولی ایشان هیچ کدام را نپذیرفت و تنها در عصر آقایان معادیخواه و خاتمی ؛ وزرای وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، مشاور هنری آن دو وزیر بود.

 

س : شنیده ایم که بسیاری از دستنوشته های ارزشمند استاد اوستا پس از درگذشت ایشان ، از بین رفته ، ممکن است در این زمینه نیز ، توضیحی بفرمایید ؟

 

ج : با کمال میل ، متأسفانه این موضوع عین حقیقت است ؛ حقیقت تلخی که تا به امروز همچنان روح مرا می­آزارد. استاد اوستا تا 40 سالگی به همة افتخارات ادبی دست یافته بود و می توان گفت 21 سال آخر عمرش را به پژوهش در زمینه های متعدد ادبی اختصاص داده بود. یکی از دست اندرکاران ماهنامة سوره می گفت : « روزی برای مصاحبه با استاد اوستا به منزل ایشان رفته بودیم و برحسب تصادف متوجه شدیم که ایشان فصل دهم کتابی با نام « منطق حماسی شاهنامه » با عنوان « میترائیسم در شاهنامه » را در دست نگارش دارد. » از آن کتاب صدها صفحه ای ، سالها بعد ، تنها کتاب « مهر و آتش » که قبلاً بــه آن اشاره شد ، منتشر گردید.

 

«حجت الاسلام خسروی» - پس از درگذشت استاد و عطف به دورانی که سرپرست واحد فرهنگی بنیاد 15 خرداد بود ، روزی می گفت : « حجم انبوهی از یادداشتهای استاد را کــــه موضوع کتابی با عنوان « جنایات خلفا » بوده و بخشهایی از آن را ایشان برایم قرائت کرده ، در اتاقش دیده ام. » ؛ - به راستی که هر کسی از چنین تنوع پژوهشی شگفت زده می شود – از این کتاب نیز تا به امروز نشانی یافت نشده است.

 

 همسر استاد در روزهای نخستین درگـــــذشت ایشان می گفت : « فردی سیاه چرده با نام فامیلی « رزمی پور » از سوی یکی از انتشاراتی ها ، نسخه های تایپ شده ای را بـــرای استاد می آورده و ایشان پس از اصلاح شان ، مجدداً آنها را بــــــه آن فرد باز می­گردانده است . »

 

مشخص است آن نسخه های تایپ شده هیچ چیز جز کتابی در دست انتشار نبوده است. بعد از درگذشت استاد ، آن رابط انتشاراتی یکباره غیب شد و معلوم نیست آن کتاب به نام کــدام سارق فرومایه ای انتشار یافته است.

 

بر طبق گفتة استاد اوستا و تأیید شادروان « سپیدة کاشانی » ، مسؤولیت چاپ 2 کتاب ایشان به « کمال حج سید جوادی » سپرده شده بود. و بنا به شهادت « خانم کاشانی » ، استاد اوستا سه چهار سال قبل از درگذشتش ، در محوطة تالار وحدت در مواجهه با « حاج سید جوادی » به او می گوید : « آقای حاج سید جوادی ، این دو جلد کتاب من بالاخره کی منتشر خواهد شد ؟ » و او در پاسخ می گوید ! « هفتة آینده زیر چاپ می روند ! »

 

 این فرد در زمان درگذشت استاد ، رایزن فرهنگی ایران در پاکستان بود. و در مدتی که در آن کشور به سر می برد به 2 نامة پی در پی و مستدل بنده پاسخی نداد و خانم کاشانی را نیز ، که در آن عصر در قید حیات بود به دلیل آن شهادت ، تلفنی مؤاخذه کرده بود !

 

به این ترتیب این 2 جلد کتاب را نیز ، این حضرت آقا بالا کشید و پیغام ها و حتی تهدیدهای بنده به جایی نرسید. حیرت آورتر اینکه ، همین فرد بعدها « رئیس انجمن مفاخــــر ! » و گویا در حال حاضر « رئیس پژوهشگاه فرهنگستان هنر ! » است.

 

 استاد اوستا بنیانگذار درسهایی همچون روش تحقیق در تاریخ هنر ، زیبایی شناسی ، اسطوره شناسی و اصول و فلسفة ادیان و مذاهب در دانشگاههای ایران بود و سالها در زمینه اسطوره های ملل تحقیق می کرد.

 

در دورانی که ایشان در محل تالار وحدت رئیس شورای شعر وزارت فرهنگ و در شهر اسلامی بـــــــــود ، طُرفه معجونی به نام « میرطاووسی » نیز ، در همان محل ، سرپرست واحد موسیقی همین وزارتخانه و ضمناً یکی از سهامداران « انتشارات رجا » بود. این فرد با جلب اعتماد استاد اوستا ، افزون بر پذیرفتن مسؤولیت چاپ آخرین مجموعه شعر استاد یعنی « راما » ، بخش قابل ملاحظه ای از دستنوشته های سلسله کتابهای « تحلیل فلسفی اساطیر ملل » ایشان را بــه منظور چاپ آنها در آن انتشاراتی ، در اختیار می گیرد.

 

 اما ، پس از درگذشت استاد اوستا ، وقتی بنده پس از هفته ها تلاش موفق به تماس تلفنی با این فرد شدم ، در نهایت خونسردی گفت : « این دستنوشته ها در کشوهای میز کارم در واحد موسیقی بودند و وقتی چند روز پس از کنار رفتنم از این مسؤولیت ، برای برداشتن آنها مراجعه کردم ، اثری از آنها نیافتم !!! »

 

 نکتة عجیب تر اینکه در نخستین روزهای درگذشت استاد – که بنده مصاحبه های مطبوعاتی متعددی داشتم – شخصی از همین انتشاراتی رجـــا با نام فامیلی « روزی طلب » با بنده تماس تلفنی گرفت و گفت : « در مصاحبه های آیندة تان بگویید که علاوه بر مجموعه شعر « راما » ی اســتاد ، انتشار 3 کتاب دیگر ایشان یعنی « تصحیح کلیات سعدی » ، « مقدمه ای بر دیوان حافظ » و « منطق کلام حافظ » بر عهدة ماست. »

 

و وقتی چند هفته بعد ، برای پیگیری سرنوشت انتشار آن کتابها به این انتشاراتی مراجعه کردم ، فردی به نام « مقدسی » که گویا یکی دیگر از سهامداران انتشارات رجا بود ، گفت : « دستنوشته های آن کتابها در اختیار ما بود ، ولی بعد گفتیم شاید در نوبت چاپ گم شوند و آنها را به استاد بازگرداندیم ! » به همین راحتی 3 کتاب ارزشمند دیگر استاد اوستا را این بار ، این انتشاراتی بالا کشید.

 

و با اینکه بنده هنوز هم نسخة دوم قراردادهای آن کتابها را دارم ، اما متأسفانه در کشور ما قانونی برای سرقت های فرهنگی پیش بینی نشده است ؟! فرد دیگری به نام « مصطفی رخصفت » که همچون « کمال حاج سید جوادی » از بانیان کیهان فرهنگی بود ، در همان سالهای آغازین انتشار این نشریه ، بسیاری از مقالات و دستنوشته های تحقیقی استاد را برای چاپ و انتشار از ایشان می گیرد که او نیز ، پس از درگذشت استاد ، « جن شد » و بنده « بسم الله » . پس از مدتی به بنده گفته شد که او ضمن آنکه، صاحب امتیاز نشریة « کیان » بوده ، برای ادامة تحصیل به کانادا عزیمت کرده و سالی 20 روز به ایران می آید و به تبع آن ، در این نشریه حضور می یابد.

 

و بنده در یکی از همان 20 روزها ، تقریباً هر روز با نشریه « کیان » تماس تلفنی می گرفتم و برای او پیغام می گذاشتم. و هر بار که زنگ می زدم ، خانمی که به عنوان منشی در نشریة مزبور کار می کرد می گفت : « من پیغام های شما را همه روزه به آقای رخصفت می رسانم و او می گوید خودم با شماره تلفنی که در اختیارتان قرار داده ، با ایشان تماس خواهم گرفت. » و در آخرین تماس تلفنی بنده ، همان خانم منشی گفت : « ایشان دیروز به کانادا بازگشتند ! »

 

پاسخ ندادن به نامه های من از سوی « حاج سید جوادی » و تن ندادن « رخصفت » به تماس تلفنی با بنده ، دلایل محکمی ست برای این سارقان ادبی .» گفتنی ست که استاد در دوران حیاتش به بنده گفت : « افزون بر 2 کتابی که نـــزد « حاج سید جوادی » دارد ، مقالات تحقیقی دیگری را نیز ، به او سپرده که سوای مقالاتی ست که در اختیار « رخصفت » می باشد.

 

 آقای مشفق کاشانی که از دوستان دیرینة استاد اوستاست روزی می گفت : « دستنوشته های پژوهشی 2 کتاب آماده چاپ استاد اوستا ؛ یکی با عنوان « تأثیر ادبیات ایران بر ادبیات جهان » در 3 هزار صفحه – که استاد سالهای سال برای نگارش این اثر ، در داخل و خارج از کشور تلاش نموده – و دیگری با عنوان « تاریخ هنر » در 2 هزار صفحه را در اتاق استاد دیــــده ام. »

 

بـــا کمال تأسف ، اثری از این 2 کتاب ارزشمند نیز ، یافت نشد. بنا بـه گفتة « شادروان « محمود شاهرخی » دفتر « اخوانیات » استاد اوستا در کیهان فرهنگی آمادة چاپ بوده که از آن مجموعه نیز ، نشانی در دست نیست. بر طبق گفتة آقای « عباس براتی پور » ایشان در سال 64 با همکاری مرحوم « محمد علی مردانی » مجموعه ای از مقالات منتشر نشدة استاد اوستا را – که حدود 500 صفحه بوده – در حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی به منظور چاپ و انتشار تنظیم نموده اند. اما ، بدبختانه از این مجموعه نیز ، اثری به دست نیامده است.

 

همچنین بخش دیگری از یادداشتهای استاد ، به هنگام تغییر سرپرستی واحد ادبیات این حوزه در همان سالها ، مفقود گردیده است. افزون بر همة اینها ، پس از درگذشت استاد ، بنده خودم در اتاق ایشان ، دستنوشته های انبوه کتابی با عنوان « نقد و بررسی فلسفی آثار سنایی » را دیدم که از آن دستنوشته ها نیز ، اثری بر جای نیست.

 

و سرانجام ، دستنوشتة کتاب ارزشمند دیگری از استاد با عنوان « منطق حماسی مهابهارات » در اختیار بنده بود که آن نیز ، در محل کارم توسط همکاری – که درست 10 سال پس از درگذشت استاد به نحو دردناکی مرد – به سرقت رفت و پروندة این سرقت تا روزی که او زنده بود ، در « اداره آگاهی تهران » همچنان مفتوح بود. و بنده از بابت این بی احتیاطی هرگز خودم را نخواهم بخشید و با تمام وجود از خداوند بزرگ می خواهم ، سایر سارقان دستنوشته های استاد به سرنوشتی مشابه سرنوشت آن همکار دچار شوند.

 

جملگی این آثار، آنهایی بوده که بنده اطلاعات شان را در اختیار دارم. و چه بسا ، آثار بیشتری از استاد اوستا به تارج رفته باشد.

 

س : راستی کسانی که در بروجرد نام فامیلی « اوستا » داشته ، با شما نسبتی دارند ؟ اگر چنین است چرا خودتان با توجه به اینکه از سابقة فرهنگی طولانی برخوردارید و از آن مهمتر برادر استاد هستید ، نام فامیلی تان را به اوستا تغییر نداده اید ؟

 

ج : بر طبق اسناد موجود در ادارة ثبت احوال بروجرد هیچ کس در این شهر نام فامیلی « اوستا » ندارد. و اما ، حقیقت امر این است که در سالهای پیش از انقلاب ، دوستی صمیمی به نام «محمد» و با نام فامیلی « محمد زکی » داشتم که در همسایگی ما به سر می برد و انصافاً عشق و علاقه اش به بنده و خانواده ام حیرت آور بود تا جایی که خواهرانم را « آبجی » و برادر دومم را « داداش » صدا می زد.

 

 ارتباط آن دوست در آن روزگار با بنده به نوعی همزاد پنداری از سوی ایشان شباهت داشت. بـــه این معنی که اگر خواسته ای داشتم ، خواستة او نیز به شمار می آمد و اگر تصمیمی می گرفتم وی همان تصمیم را می گرفت.

 

روزی از آن روزها از سر سهو به او گفتم : «می خواهم نام فامیلی ام را به اوستا تغییر دهم.» و شکی نداشتم که او در این زمینه اقدام خواهد کرد. از همین روی ، روزی به اتفاق هم به رئیس ادارة ثبت احوال که در آن روزگار آن اداره در خیابان شهناز – سید مصطفای کنونی – بود ، مراجعه کردیم و بنده به ایشان گفتم :

 

 « من برادر استاد مهرداد اوستا هستم و می خواهم نام فامیلی ام را از رحمانی به اوستا تغییر دهم. » و ایشان در جـــواب گفت : « نمی دانم استاد مهرداد اوستا چند برادر دارد ؟ » و سپس با اشاره به محمد گفت : « این آقا پیش از شما با معرفی خود به عنوان برادر استاد مهرداد اوستا برای تغییر نام فامیلی اش به اوستا به من مراجعه کرده و به او گفته ام : بر طبق قانون هیچ کس نمی تواند نام فامیلی خود را به نام فامیلی یکی از مشاهیر ایران تغییر دهد و حتی اگر برادر یکی از این مشاهیر باشد باید موافقت و رضایت محضری ایشان را ارائه دهد ! »

 

 

ایــــن دوست ، در مراجعات بعدی به ادارة ثبت احوال ، نام فامیلی خود را از « محمد زکی » به « اوستائیان » که منع قانونی نداشت ، تغییر داد. و به تبع نام فامیلی جدید خودش ، فرزندان او نیز، شامل این تغییر در شناسنامه های خود شدند که یکی از آنها « آرش اوستائیان » بوده که در عرصة موسیقی فعالیت داشته و دف می نوازد. اما ، این گونه که از قراین و شواهد بر می آید ، به دلیل همان عشق و علاقه ای که پیش از این ، از آن سخن به میان آمد ؛ این دوست و فرزندانش – برخلاف شناسنامه – در ارتباطات اجتماعی و به صورت افواهی ، پسوند « ئیان » آن را حذف کرده و ترجیح می دهند به جای « اوستائیان » خود را « اوستا » معرفی کنند.

 

و لابد ، باز هم به خاطر آن دلبستگی ست که همین دوست – که بازنشسته آموزش و پرورش بوده و تنها یک بار قبل از انقلاب ؛ آنهم بـرای دقایقی در منزل مان موفق به دیدار استاد اوستا شـــد – عنوان تابلوی « آش فروشی » خود را در انتهای خیابان دکتر فاطمی که بخشی از منزلش می باشد « آشکدة اوستا » انتخاب کرده است.

 

البته ، متأسفانه این تغییر نام فامیلی و مسائل و حرف و حدیث هائی که به ویژه پس از درگذشت استاد اوستا – پیرامون آن با عناوین جعلی پسر استاد ! ، برادر استاد ! ، برادرزادة استاد ! و حتی خود استاد !! به وجود آمد از یک سو و سکونت بنده در تهران از سوی دیگر ، سبب گردید آن صمیمیتی که می توانست جاودانه شود ، در وجود بنده به سردی گراید.

 

به هر تقدیر ، همان گونه که قبلاً نیز اعلام نموده ام ؛ به جز « نستوه اوستا » که تنها پسر استاد اوستا بوده و در کانادا استاد دانشگاه است. و همچنین تنها دختر استاد یعنی « فروغ اوستا » که در تهران بـــه سر می برد ؛ هیچ کس از خانواده ، فامیل و اطرافیان استاد اوستا و به تبع آن رحمانی که کوچکترین نسبت خویشاوندی با استاد داشته باشند ، نام فامیلی « اوستا » یا مشتقاتی از « اوستا » ندارد.

 

جالب است بدانید یکی از دوستان و مریدان استاد اوستا که به دلیل بعد زمان به کلی نام ایشان را از یاد برده ام و تنها به خاطر دارم افزون بر فعالیت فرهنگی در زمینة صادرات لباس به خارج از کشور نیز فعال بود ، به منظور برگزاری مراسم ترحیم استاد به همراه ما از تهران به بروجرد آمد و در آن مراسم به سخنرانی در زمینة شخصیت فرهنگی و انسانی استاد پرداخت و یادم هست در همان تاریخ مبلغ قابل ملاحظه ای را برای ساختن بنای یادبود استاد در بروجرد اختصاص داده بود.

 

این انسان بزرگوار در بروجرد بـــــا اصرار از بنده تقاضا کرد به منظور تداعی بخشیدن نام پر افتخار « استاد اوستا » نام فامیلی ام را به « اوستا » تغییر دهم. ولی بنده به ایشان گفتم : « نام فامیلی اوستا تنها زیبندة شخصیت « استاد مهرداد اوستا » ست. و اصولاً این شخصیت ها هستند که به نام ها اعتبار می بخشند ؛ نه نام ها به شخصیت ها . »

 

س : شنیده ایم که شما به محتوای ویژه برنامه ای که صدا و سیمای مرکز لرستان در بزرگداشت استاد اوستا با عنوان « مفاخر سرزمین ما » تهیه کرده ، اعتراض داشته اید ، اگر ممکن است در این زمینه هم توضیح دهید ؟

 

ج : حدود 2 سال بود که فردی به نام حسینی که بعدها معلوم شد گزارشگر تلویزیون خرم آباد است با بنده تماس می گرفت و اصرار به همکاری در زمینه ساخت این ویژه برنامه می کرد و پی در پی می گفت : « ببینید آذری ها چقدر نسبت به شهریار تعصب دارند. » و بنده به او می گفتم : « چون قدر برادرم پاس داشته نشده به عنوان اعتراض هرگز در هیچ برنامه و محفل و مجلسی که به بزرگداشت ایشان اختصاص یابد ، شرکت نخواهم کرد.

 

تا اینکه آخرین بار بازهم اصرار کرد و گفت این برنامه با مشارکت شبکة چهارسیما تهیه می شود و از آن شبکه پخش خواهد شد. و همسر و فرزندم این بار بنده را متقاعد به همکاری کردند. پس از آن مشخص شد قبلاً با آقایان موسوی گرمارودی ، معلم ، مشفق کاشانی ، سبزواری مصاحبه هایی برای آن برنامه بـــرگزار کرده اند که بنده آقای میرشکاک را نیز ، به عنوان منتقدی غیر قابل انکار به او معرفی کردم.

 

بنده طی مصاحبه ای که در منزلم برگزار شد و دو سه ساعتی به درازا انجامید نظر کارشناسانة خود را در زمینة شخصیت و جایگاه فرهنگی استاد اوستا ابراز داشتم. سپس با هماهنگی قبلی با اکیپ فیلمبرداری 2 نفره ای با سرپرستی این فرد که خود را کارگردان معرفی کرده بود ، راهی منزل آقای میرشکاک شدیم. آقای میرشکاک با پشتوانة اندوخته های ذهنی و حافظة حیرت انگیزش دقیقاً 45 دقیقه آنهم بدون کوچکترین تپقی در مورد ویژگی های ادبی استاد اوستا و برتری شعر ایشان به همة شاعران تاریخ شعر فارسی با مثال و شاهد صحبت کرد و به اثبات رساند که استاد اوستا تنها شاعری ست که در اشعارش حتی یک مصراع درجة 2 دیده نمی شود و باز ، تنها شاعری ست یک مضمون تکراری ندارد – نکته ای که بنده نیز ، قبلاً به آن اشاره کردم – و در پایان این تجزیه و تحلیل طولانی گفت :

 

« او همچون عقاب در اوج باقی ماند. » می توان گفت که از این 45 دقیقه حداقل 30 دقیقه به ویژگیهای شعری و به طور کلی ادبی استاد اوستا اختصاص داشت و بقیة زمان به موارد اخلاقی و کرامت انسانی ایشان. بگذریم ، استاد شهریار که بنده به ایشان ارادتی خاص دارم تنها شاعری را که به استادی قبول داشته ، استاد اوستا بوده و چند باری که در اشعارش یادی از ایشان کرده ، عنوان « استاد » آن را از قلم نینداخته است. مثل این بیت که در صفحة 262 کتاب خلوت انس دیده می شود :

 

مشفق و حالت و استاد اوستا و مرا

گاه در لطف سخن ، جنبة عرفانی بود

 

و اما ، در اوایل انقلاب در تبریز بزرگداشتی برای استاد شهریار برگزار شد که استاد اوستا هم در زمرة میهمانان آن بزرگداشت بود. این گونه که همراهان استاد در آن سفر ، برای بنده تعریف کردند. وقتی نوبت به استاد اوستا می رسد مجری متعصب ، استاد اوستا را به عنوان یکی از شاگردان استاد شهریار برای قرائت شعرش دعوت می کند.

 

و در همین موقع استاد شهریار عصبانی می شود و به زبان ترکی آنچه از دهنش در می آید نثار آن مجری کرده و اضافه می کند : « همه می دانند من شاگرد استاد اوستا هستم. » اما استاد اوستا که در تواضع و بزرگواری سرآمد مـــردان روزگار خویش بوده و به این صفت اشتهار داشت وقتی پشت تریبون قــرار می گیرد ، می گوید : « بنده همچنان کوچکترین شاگرد استاد شهریارم ! »

سرانجام ، ویژه برنامة مورد بحث از تلویزیون خرم آباد پخش و مشخص شد مشارکت با شبکة چهار ، تنها تشبث به دروغی برای ترغیب بنده به همکاری بوده است ! اما در نهایت حیرت ، بخش اول ماجرای شعرخوانی استاد اوستا در بزرگداشت استاد شهریار و اعتراض استاد شهریار به مجری آن بزرگداشت به کلی حذف ولی بخش دوم آن ، یعنی پشت تریبون قرار گرفتن استاد اوستا ، 2 بار پخش شد !!

 

حیرتا ! که تلویزیون خرم آباد ، بزرگداشت استاد اوستا را با استاد شهریار اشتباه گرفته بود !!! تنها پاسخ من به این تلویزیون این دو بیت مولوی ست :

 

مادح خورشید مداح خود است

که دو چشمم روشن و نامرمد است

ذم خورشید جهان ذم خود است

که دو چشمم کور و تاریک و بد است

 

کسی نیست از این آقایان بپرسد ، مگر گناه استاد اوستا چیست ؟

 

آیا تولد ایشان در بروجرد جرم است ؟

 

راستی اگر استاد اوستا با اینکه از سوی پدر بیرانوند و از سوی مادر فولادوند است 100 کیلومتر آن سوتر و در خرم آباد متولد می شد بـــاز هم تلاش در کوچک جلوه دادن ایشان می کردید ؟

 

 یا در طَرفه العینی مجسمه اش را می ساختید و چند میدان و خیابان و ... شهرتان را به نام ایشان مزین می کردید و از داشتن چنان شخصیتی به خود می بالیدید ؟ ماجرای آن به اصطلاح ویژه برنامه ! به اینجا ختم نشد. مصاحبة آقای موسوی گرمارودی و قصیدة بی همتایش در مدح استاد اوستا و همینطور مصاحبة آقای مشفق کاشانی بـه عنوان دیرینه ترین دوست استاد اوستا ، به کلی حذف شده بود !!

 

از آقای معلم هم دو جمله پخش شد : « او مظهر مهر بود و مظهر داد و در همان دوران هم چون خورشید می­درخشید. » از بنده هم یکی دو جمله که جنبة خاطره داشت نه سخنان کارشناسانه ، پخش شد !

 

شعر آقای سبزواری در رثای استاد اوستا در حالی که ایشان مشغول آب دادن باغچة منزلش بود پخش شد !!! اگر چه سخنان موشکافانة آقای میرشکاک در مورد امتیازات شعری استاد اوستا به سایر شاعران – به جز آخرین جمله یعنی « او همچون عقاب در اوج باقی ماند. » - که به غیر از بنده هیچ بیننده ای نمی تواند تشخیص بدهد که منظور از ایــن جمله چیست ! – همگی حذف شده بود ؛ اما لهجة لُری این شاعر منتقد این فرصت را به ایشان داد که اشاراتی به بزرگی های استاد اوستا داشته باشد ، خلاصه اینکه ، در آن ویژه برنامة سبک ، آشکارا تلاش شده بود که عظمت هنری استاد اوستا را کتمان نمایند !!!

 

جالب اینجاست که این شاهکار را تاکنون دو بار از تلویزیون خرم آباد و یک بار از شبکة شما – که خوشبختانه کم بیننده هستند – پخش کرده اند !

 

شاید برای دوستان تلویزیون خرم آباد جالب باشد که بدانند بنده به موسیقی لری عشق می ورزم و خوانندگانی همچون مرحومان رشیدی و سقایی و همچنین آقای میرزاوند را – که ازدوستان بسیار خوب بنده می باشد – همواره ستایش کرده ام. و چند ماه پیش از این به رادیو آوا اعتراض کردم که چرا صدای مرحوم سقائی و آقای میرزاوند را پخش نمی کنند ؟ !

 

و اخیراً صدای مرحوم سقایی پخش می شود و گویا صدای آقای میرزاوند را در اختیار ندارند ! باز هم بد نیست این دوستان بدانند چندین سال پیش از این ، آقای میرزاوند – که به حق جانشین شایسته ای برای مرحوم سقایی به شمار می آید – بر اثر حادثه ای قدرت گویایی خود را از دست داد و بنده در مقاله ای با عنوان « ستارگان آواز لری را دریابید » در روزنامة ابرار ، ضمن معرفی موسیقی لری ، بی توجهی به سلامت آقای میرزاوند و بی مهری به آقای سقایی را – که در آن زمان در قید حیات بود – فریاد زدم.

 

و حاصل آن مقاله این شد که آقای خاتمی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی به محض مطالعة آن ، دستور اعزام آقای میرزاوند به آلمان و اختصاص 5 هزار مارک برای معالجه اش را صادر کرد و خوشبختانه ایشان در آن کشور نه تنها قدرت تکلم خود را بازیافت ، بلکه مدتها نیز ، به خوانندگی ادامه داد. راستی اگر آقای میرزاوند بروجردی بــــود ، هیچ نویسندة خرم آبادیی حاضر می شد یک جمله در دفاع از ایشان بنویسد ؟ تعصب خرم آبادیها نسبت به یکدیگر سزاوار تحسین ، اما تنفر برخی از آنان از بروجردیها ، هیچ دلیل عقلائی ندارد.

 

س : در چند شماره ای از نشریة سفیر قلم از شما مطلبی با عنوان « پرنیان » به چشم می خورد که در بر گیرندة زیباترین نثرها ، اشعار و لطیفه های ادبی کلاسیک زبان فارسی بود ، چرا ارتباط تان با این نشریه قطع شد ؟

 

ج : به تقاضای دوستی بنده با آقای بروجردی نمایندة محترم شهرمان آشنا شدم ؛ دقیقاً چند ماه قبل از انتخابات دورة گذشته مجلس شورای اسلامی . ایشان توسط یکی از دوستان خود چند نسخه از آن نشریه را برای بنده به منظور نقد و بررسی ارسال نمود. یادم هست در 10 صفحة کاغذ A4 ایرادهای آن نشریه را گرفتم و پیشنهادات خود برای پربار شدنش را برای ایشان به مجلس فاکس کردم.

 

بعد به بنده پیشنهاد همکاری با آن نشریه را کرد که بنده تهیه مطالب «پرنیان» را عهده دار شدم و از آنجایی که قصد خدمت داشتم تقاضا کردم اسمی از بنده برده نشود ولی مورد قبول واقع نشد. و قرار شد مطالب پرنیان را برای فردی به نام « تابع جماعت » - که گویا به سفارش آقای بروجردی در سازمان ارتباطات اسلامی به کار مشغول شده – به نشانی آن سازمان بفرستم.

 

 اما ایشان – که خودش را سردبیر نشریه مزبور معرفی کرده بود ؛ البته بی آنکه در شناسنامه آن نشریه ، نامی از او دیده شود ! – ساده لوحانه گمان می کرد که من هیچ کار و فعالیت فرهنگیی ندارم و می خواهم جای او را بگیرم ! بگذریم ، اولین مطلب پرنیان با چند غلط تایپی – که به کلی معنی و مفهوم را عوض می کرد – چاپ شد !

 

با هدف جلوگیری از این مشکل ، مقرر شد تلفنی و قبل از چاپ ، مطلب تایپ شده را با یکدیگر چک کنیم تا پس از تأیید بنده به چاپ برسد. تا اینکه در یکی از این هماهنگی های تلفنی ، غلط های چاپی به قدری زیاد بود که منجر به عصبانیت بنده شد.

 

 و او در واکنش ، به آقای بروجردی گفته بود مطالب ایشان تمام شده و حال آنکه بنده مطالب دهها شمارة آینده را نیز ، آماده کرده بودم و هنوز هم آنها را دارم. و به این ترتیب ، ارتباط من با آن نشریه و بعدها با خود آقای بروجردی قطع شد. گفتنی ست وقتی در بازی های سیاسی و در جریان اختلاس 3 هزارمیلیارد تومانی به ناحق توپ را در زمین آقای بروجردی انداختند.

 

بنده آرام ننشستم و به عنوان یک همشهری با نام مستعار « علی ایروانی » - که اغلب مقاله های سیاسی خود را با این نام مستعار منتشر می کنم – مقاله ای با عنوان « در جامعة ایران چه کسی مسؤول ترور شخصیت است ؟ » در دفاع از حیثیت ایشان نوشتم و در تماس تلفنی به وی گفتم : « همة آنهائی که از قِبَل شما بــه نان و آبی رسیده ، چـــرا سکوت کرده اند ؟ » و ادامه دادم : « البته آنها در حدی نیستند که قادر به دفاع از شما باشند ؛ بنده مقاله ای در دفاع از شما تهیه کرده ام. » و آن را به روال همیشگی برای ایشان به مجلس فاکس کردم.

 

 و آن مقاله با تغییر عنوان « در ذم ترور شخصیت » در تاریخ 14 آبانماه سال 90 در سایت خبرگزاری جهان نیوز منعکس شد و هنوز هم در آن سایت و چند سایت دیگر به چشم می خورد. و همة این اقدام ها به خاطر همشهریگری و به پاس آن بود که آقای بروجردی بنده را به بزرگی معرفی کرده بود. بنده همواره اتحاد خـــــرم آبادیها را ستوده ام و البته در مقابل ، از افتراق بروجردیها – به عنوان یک واقعیت تلخ تاریخی – رنج برده ام. همه می دانند که آقای خاوری به دلیل چپاول میلیون ها دلار بیت المال ، تحت تعقیب اینترپُل است.

 

 اما ، نمایندگان خرم آباد در مجلس از او دفاع کــــرده و گفته بودند : « پدر همسرش یکی از متمولین خرم آباد بوده و آن دلارها متعلق به خود اوست ! و حال آنکه ، اگر آقای خاوری از اهالی بروجرد بود ، خدا می داند همشهریهای مان چند داستان برای نه تنها خود او بلکه اجدادش به عنوان سارقان بالفطره درست می کردند !

 

سالهاست یکی از مدیران هنری که از دوستان قدیمی بنده است اصرار می ورزد که بگذارم مجسمة استاد اوستا ساخته و در محل مناسبی از بروجرد نصب شود. ولی بیم آنرا دارم که برخی از سر حسادت به آن مجسمه هتک حرمت کرده و روح استاد را بیازارند. از همین روی ، تا به امروز این پیشنهاد را رد کرده ام.

 

س : در جایی از پاسخ به سؤال پیشین به این نکته اشاره کردید که قدر استاد را پاس نداشته اند. به عنوان آخرین سؤال این مصاحبة طولانی ، توضیحی نیز در این زمینه ایراد نمایید ؟

 

ج : ببینید ، کسانی که استاد مهرداد اوستا را از دیرباز می شناسند می دانند که ایشان در سالهای قبل از انقلاب از شهرت و اعتبار درخور ملاحظه ای برخوردار بود و همان گونه که از قول آقای معلم گفته شد « در همان دوران هم چون خورشید می درخشید. » و به قــــول آقای میرشکاک : « شاتوبریان ایران لقب گرفته بود. » ایشان در روزگاری که یک ایرانی با درآمد ماهی هزار تومان – منظورم قبل از سال 50 است – می توانست زندگی خوبی داشته باشد بابت تدریس یک جلسة درسهایی همچون روش تحقیق در زیبایی شناسی و اسطوره شناسی هزار و 500 تومان دریافت می کرد و به گران ترین استاد دانشگاه معروف شده بود.

 

چرا که ، در آن عصر دستمزد سایر استادان برای تدریس یک جلسه بین 500 تا 800 و نهایتاً هزار تومان بود. ایشان در آن دوران یکی از فعال ترین استادان دانشگاه به شمار می رفت و تقریباً تمام وقت در دانشگاههای تهران ، ملی و مدارس عالی ترجمه ، هنرهای تزئینی ، پارس و ... به تدریس درسهایی همچون ادبیات فارسی ، ادبیات عرب ، ادبیات جهان ، ادبیات دراماتیک ، تاریخ هنر ، فلسفة هنر ، تاریخ موسیقی و روش تحقیق در زیبایی شناسی ، اسطوره شناسی ، اصول و فلسفة ادیان و مذاهب و ... می پرداخت و در کنار شهرت و آوازه از درآمد قابل ملاحظه و به تبع آن ، زندگی خوبی بهره مند بود.

 

سفرهای اروپایی هر سالة ایشان که البته جنبة تحقیقی نیز ، داشت ، دلیل محکمی بر این مدعاست. ضمن آنکه ، شاعر و نویسنده ای بود که فی نفسه نمی توانست در مقابل ظلمی که در اقصی نقاط جهان اِعمال می گردد ، بی تفاوت بماند. به همین لحاظ ، در کتاب تیرانای خود مظلومیت ملل در بند ستمگران روزگار خود را از فلسطین گرفته تا هند و چین و ... بارها فریاد زده و از رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) با عنوان « سید بزرگوار خمینی » یاد کرده است.

 

و البته هزینة این تفکر را در همان دوران با 2 سال ممنوع القلم و ممنوع التدریس شدن و توقیف و جمع آوری کتاب تیرانا پرداخت.

 

در دوره ای که بسیاری از روشنفکران کشورمان بی اعتنا از کنار ستم صهیونیست ها در فلسطین اشغالی و جنگ ویتنام می گذشتند ، استاد اوستا درشعری آزاد با عنوان « ای هر کجا آواره ای آه » و در مسمطی با عنوان « حماسة رزم » به تمجید از مبارزان ویتنامی پرداخته و در مسمط دیگری با عنوان « حماسة آسیا » برتری های آسیا را به رخ غربیان کشیده کــــــه همة این اشعار در کتاب « شراب خانگی ترس محبت خورده » درج گردیده است.

 

 گفتنی ست ، مسمط « حماسة آسیا » در دوران انتشارش در آمریکا به زبانهای مختلف ترجمه و در اختیار دانشجویان آسیایی قرار گرفته است. و اما ، استاد در دوران جوانی با شاعران خراسانی حشر و نشر داشته و غالباً به مشهد دعوت می شده و در محافل ادبی آن شهر شرکت می کرده است ؛ یعنی در دورانی که رهبر کنونی انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای در مشهد زندگی می کرده و در آن محافل حضور می یافته اند ، بنیان دوستی استاد و مقام معظم رهبری گذاشته می شود. بعد از انقلاب ، آن گونه که در سایت رهبر معظم انقلاب دیده می شود ، ایشان از طریق تلفن ، از دو شاعر دوست و پر آوازة خود دعوت به همکاری فرهنگی با نظام جمهوری اسلامی را می نمایند.

 

اولی یعنی مرحـــوم اخـــوان ثالث نمی پذیرد و دومی یعنی استاد اوستا ایــن تقاضا را اجابت می کند. و همان گونه که آیت الله خامنه ای اشاره کرده اند الحق و الانصاف مردانه به میدان می آید و تا آخرین لحظات عمر خود در خدمت فرهنگ ایران اسلامی بوده است.

 

همه می دانند که ایشان ، به پشتوانة شهرت خویش به عنوان شاعری بزرگ و نویسنده ای برجسته ، به فرهنگ انقلاب هویت و اعتبار بخشید. اما ، در سالهای پس از درگذشتش ، متولیان فرهنگی و هنری و حتی رسانه های گروهی ، آن گونه که شایستة نام ایشان بوده ، اقدامی نکرده اند. خدا رحمت کند آقای نصرالله مردانی را ، ایشان شاعری بوده که در توانمندی شعری به پای برخی از شاعران بروجرد که هم اینک در این شهر در گمنامی به سر می برند ، نمی رسد تا چه رسد به اینکه در مقام مقایسه با استاد اوستا به عنوان قطبی از ادبیات معاصر ایران برآید.

 

ولی تا سال گذشته 6 کنگرة سراسری در بزرگداشت این شاعر در شیراز برگزار شده است ! به جز دو سه بزرگداشتی که در هفته های آغازین درگذشت استاد اوستا در تهران برای ایشان برگزار شد و صرف­نظر از کنگرة سه روزه ای که در سال 73 به همت مدیر کل روحانی وقت ارشاد لرستان – که گویا خراسانی و اگر اشتباه نکنم آقای حسن زاده بود و از سالهای پیش از انقلاب استاد اوستا را می شناخت ، هیچ بزرگداشتی قابل توجهی برای استاد اوستا برگزار نشده است.

 

دو سه سال پیش مقدمات برگزاری کنگره ای به همت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فراهم شد و بودجة آن تأمین و حتی چک آن نیز ، صادر شد. ولی مسؤولی که بویی از فرهنگ و هنر نبرده بود و شگفتا عنوان قائم مقام شعر وزیر وقت آن وزارتخانه یعنی آقای حسینی را یدک می کشید ، اراده فرمود که کنگره برگزار نشود !

 

 البته در برخی از سالها محافلی در بزرگداشت استاد اوستا برگزار که به یکی دو سه سخنرانی و چند شعرخوانی ختم می شوند و غالباً از بنده برای شرکت در آن محافل دعوت می گردد. اخیراً نیز از سوی « خانة شاعران ایران » بزرگداشتی با عنوان « شب شعر مهرداد » برگزار شد و با آنکه برخی از متولیان آن بزرگداشت شمارة تلفن منزل و تلفن همراهم را داشتند ، از بیم آنکه مبادا سخن اعتراض آمیزی بر زبانم رانده شود از بنده دعوت به عمل نیاوردند ؟!

 

شاید هم اصولاً حضورم را در آن مجلس با مصالح خود در تضاد می دیدند. چرا که، به بنده گفته شد دو سه سخنران و کسانی که بـــرای استاد شعر خوانده اند، جملگی شاعرانی هستند که سالها در کنار یکدیگر به سر برده اند !

 

حدود سه سال پیش فردی از شبکة چهار سیما با بنده تماس گرفت و گفت : در حال تهیة مجموعه ای تلویزیونی به نام « هفت اختر » یا « هفت آسمان » هستیم که طی آن ، یک برنامة 45 دقیقه ای به هر یک از شاعران درگذشته یعنی استاد مهرداد اوستا ، سپیدة کاشانی ، حسن حسینی ، قیصر امین پور ، طاهرة صفارزاده ، گویا سلمان هراتی و ... اختصاص خواهد یافت و قرار بود در دهة فجر همان سال ، آن مجموعه پخش شود. برای تهیة برنامة استاد اوستا تا جایی که به یاد دارم، علاوه بر بنده ، مصاحبه هایی با آقایان مشفق کاشانی ، معلم و میرشکاک برگزار کردند.

آقایان موسوی گرمارودی و حسین آهی نیز به دلیل قهر با سیمای جمهوری اسلامی با همة عشق و ارادتی که به استاد داشتند ، از همکاری با این مجموعه امتناع ورزیدند. کارگردان این مجموعه فردی به نام فرودگاهی ست که مدیر تأمین برنامة شبکه یک سیما می باشد. اما به قول بروجردیها، نام به این نشان کـــه تا به امروز آن مجموعه ، آمادة پخش نشده است !

 

و حـــال آنکه تهیة فیلم « کتاب آفرینش » به عنوان با عظمت ترین فیلم تاریخ سینمای جهان بیش از 40 سال پیش و با امکانات کم آن روزگار 5 سال به طول انجامید. وقتی شبکة چهار سیما چنین عملکرد ضعیفی دارد به تلویزیون خرم آباد حرجی نیست.

 

یکی دو سال پیش از این ، طی مقاله ای با عنوان « حقیقت ماجرای نامزد مهرداد اوستا ... » در سایت خبرگزاری فارس ، از استاد اوستا به عنوان سومین شاعر مظلوم ایرانی پس از مسعود سعد سلمان و فرخی یزدی یاد کردم. آن مقاله ، هنوز هم در آن سایت و چند سایت دیگر و نیز ، در وبلاگ شما( وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی) دیده می شود. تصور می کنم ، در پایان این مصاحبة به راستی طولانی ، بیشتر از گذشته در زمینة این مظلومیت ، حق را به بنده خواهید داد.

 

و پایان سخن اینکه ، استاد مهرداد اوستا تمامی عظمت فرهنگی و اعتبار هنری خود را به خاطر نظام جمهوری اسلامی به تاراج گذاشت و بار توانفرسای تهمت و سرزنشهای رسانه های استکباری و روشنفکران داخلی و نیز رفتار آزاردهندة برخی تازه به دوران رسیده های فرهنگی را – که اگر انقلابی در کشور رخ نمی داد تا آخر عمرشان کسی آنها را به عنوان شاعر نمی شناخت – بردبارانه به دوش کشید.

 

اما این نظام برای ایشان چه کرد ؟ نه تنها هیچ ! بلکه آنگونه که در برنامة روزشمار تاریخ شبکة خبر شنیدم ؛ کل سابقة فرهنگی ایشان را که در برگیرندة دهها جلد کتاب ارزشمند بوده ، در حد نگارش کتاب « امام حماسه ای دیگر » به منظور استفادة تبلیغاتی برای خود ، متنزل ساختند !!!

همه به خاطر دارند که درگذشت استاد اوستا از سوی روشنفکران داخلی با توطئة سکوت برگزار شد تا آنجایی که خشم آقای افشین سرافراز – هر چند با نام مستعار – را در مقاله ای بـــا عنوان « توطئة سکوت » در روزنامة کیهان و آقای مصطفی موسوی گرمارودی را در کتاب « بگویید به عالم » خود ، برانگیخت. هرگز فراموش نمی کنم آقای هوشنگ ابتهاج ( هـ . سایه ) به خاطر حضور جوانمردانه و به پاس دوستی خود در مراسم بزرگداشت استاد اوستا در حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی ؛ نه تنها مورد اعتراض دوستان روشنفکر خویش قرار گرفت ، بلکه ایشان را از نگارش مقاله ای در بزرگداشت استاد ، منصرف کردند.

 

بسیاری به یاد دارند که کاست «بیداد» آقای شجریان و ماجرای غزل حافظ با مطلع :

 

یاری اندر کسی نمی بینم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

 

اگر چه با جنجال سیاسی و واکنش منفی نظام مواجه شد ، اما شهرت و موفقیتی بی سابقه را برای آقای شجریان به ارمغان آورد. مسؤولیت انتشار آن غزل و دیگر اشعار آن کاست را استاد اوستا به عنوان رئیس شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر عهده گرفت و در مجلس شورای اسلامی از آن دفاع کرد.

 

در همان تاریخ ، آقای شجریان به پاس قدردانی از استاد اوستا ، چندین کاست خود را با القاب و عناوینی همچون خداوندگار سخن ، ادیب بی مانند ، شاعر توانمند و ... با خط خوش پشت نویسی و به استاد اوستا هدیه داد.

 

 روزی در منزل آقای شجریان در شهرک غرب صحبت کاست « بیداد » را به میان آوردم و ایشان در این زمینه چنین اظهار داشت : « اگر چه 48 ساعت در بازداشت بودم ؛ تا آخر عمر شجاعت و بزرگواری استاد اوستا را در دفاع از اشعار این کاست فراموش نخواهم کرد و از این بابت خودم را مرهون ابدی ایشان می دانم » .

 

 اما ، جالب است بدانید آقای شجریان سه چهار سال پیش از این طی دو مصاحبه با برنامه های تلویزیونی فارسی « BBC » و « صدای آمریکا » ، وقتی بحث کاست « بیداد » و جنجال های پیرامونی آن به میان آمد ، از سر محافظه کاری و از بیم سرزنش احتمالی روشنفکران ، پاس حقشناسی را رعایت ننمود و کوچکترین اشاره ای به نقش استاد اوستا در انتشار آن کاست نکرد !!

 

 

چند سال پیش از این ، خانم سیمین بهبهانی کتابی با عنوان « یاد بعضی نفرات » منتشر کرد که در واقع دربرگیرندة خاطرات ادبی این شاعرة نامدار معاصر می­باشد. و از آنجایی که چه بخواهیم و چه نخواهیم استاد مهرداد اوستا بخشی از ادبیات معاصر است ، از سر کنجکاوی با منزل خانم بهبهانی تلفنی تماس گرفتم و از قضا پسر ایشان گوشی را برداشت.

 

پس از آنکه خودم را معرفی کردم ایشان بنده را مورد لطف قرار داده و به بزرگی و احترام از استاد اوستا یاد کرد. بعد به ایشان گفتم : « می خواستم بدانم در کتاب « یــاد بعضی نفرات » مادرتان ، یادی هم از استاد اوستا شده ؟ » و ایشان در جواب بنده البته با نهایت ادب گفت : « وقتی استاد اوستا از دگراندیشان راه خودشان را جدا و از آنان کناره گیری کردند طبیعی ست که نمی تواند یادی از ایشان در این کتاب باشد ! »

 

ببینید استاد مهرداد اوستا چه تاوانهای سنگینی را به خاطر همسو شدن با انقلاب اسلامی پرداخته است ؟! بـــد نیست یک بار دیگر از علامة حکیمی سخنی به میان آورم. ایشان روزی می گفت : « من با همه بزرگان ادب معاصر دوست و همنشین بوده و با برخی از آنان همشهری بوده ام ؛ استاد اوستا در مجموع ، یک سر و گردن از همة آنها بلندتر بود.

 

 اما اشتباه کرد و با ما همراه شد !» ملاحظه می کنید کــه علامة حکیمی به عنوان کسی که همواره آرزوی استقرار حکومت اسلامی را در میهن خود داشته ، چگونه دریغ استاد اوستا را می خورد. آنچه در این گفتگوی طولانی بر زبان بنده رانده شد ، بخشهایی از مظلومیت تاریخی استاد مهرداد اوستا بود ؛ آنهم در سرزمینی که بعضی از خوانندگان درجة 2 موسیقی سنتی و برخی از شاعران گمنام قبل از انقلاب اسلامی ، بعد از این تحول سیاسی – اجتماعی و با خالی شدن میدان از بزرگان ، به آنچنان نام و نانی رسیدند که پیش از آن ، حتی در تصورشان نمی گنجید !

 

 

 

  • farhad davoodvandi

دعا برای شفای علیرضا شمس

farhad davoodvandi | جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۲۹ ب.ظ


خدایا دست به آسمان می بریم

 

و سلامتی کامل علیرضا شمس

 

 را فقط از تو می خواهیم

 

غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد


جز درد که دانست که این مرد چه مردی است

 

شنیده بودم که بیماری سرطان هم نتواسته خللی در اراده مردی از شهر فرزانگان وارد کند.

شنیده بودم که همیشه ورد زبانش خدا، پیغمبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است و چشمان نافذش که اینک با رنگ بیماری کم حال تر می نماید، همچنان به دست خداست تا سلامتی اش را به دست بیاورد.

شنیده بودم که مردی که روزی در دوستی سنگ تمام می گذاشت، اینک در بستر بیماری مشغول مبارزه با بیماری است.

آقای علیرضا شمس  اینک در بستر بیماری نیم نگاهی هم به دعای هموطنان و همشهریان دارد.

با آن صدای گرمی که به اطرافیانش روحیه می دهد، برای مان می گوید: زندگی دست خداست، با داشتن ده ها بیماری اگر خود خدا بخواهد زندگی ادامه خواهد داشت.

 

وقتی از وی می پرسم: در این مدت چه کسی از تو نگهداری کرده است؟ لبخندی بر لبانش می نشیند و می گوید: فرشته ای بنام همسرم.

 

و در ادامه می گوید: سال 1391 در اراک بودم که متوجه بیماری خود شدم، وقتی با همسرم به نزد پزشک رفتیم با دیدن آزمایش ها، بیماریم را سرطان تشخیص داد.

 

 وقتی از اطاق دکتر بیرون آمدم به همسرم موضوع را گفتم، اشک در چشمانش پیچید و گفت: حتی یک لحظه هم تو را تنها نخواهم گذاشت، با تمام وجود کمکت خواهم کرد تا درمان شوی.

 

مکثی می کند و می گوید: خطاب به همسرم گفتم: اما........ هنوز سخنم را شروع نکرده بودم که همسرم به من گفت: اما ندارد، اگر چنین اتفاقی برای من افتاده بود حتما تا پای جان مرا یاری می کردی؟ مگر نه؟!  خنده تلخی زدم و گفتم: بله!

 

گفت: پس من چگونه همسر وفاداری به مانند تو را در این حال رها کنم؟ با اینکه حالا می دانم بیماریت چیست، اما اگر زمان به  15 سال قبل که ازدواج کردیم  برگردد، بازهم انتخابم برای ازدواج تو خواهی بود.

 

علیرضا شمس آنگاه نگاهی به آسمان می اندازد و می گوید: همه افراد خانواده ام که شب و روز زندگی شان را وقف به دست آوردن سلامتی من کرده اند، و بخصوص همسرم و مادر همسرم فرشته اند.

 

علیرضا شمس متولد سال 1351 بروجرد است چند سال سر پرست سازمان فنی حرفه ای بروجرد بوده است و در بالاترین سطوح تدریس برای سازمان فنی حرفه ای فعالیت های بسیار مثمر ثمری داشته است. 

 

از همکارانش در سازمان فنی حرفه ای بروجرد، خرم آباد، خوزستان و تهران که همچنان جویای احوالش هستند به نیکی یاد می کند کارمند این سازمان بودن را برای خود افتخار بزرگی می داند و می افزاید: مهندس فروزش، دکتر پرند، دکتر بروجردی، مسوولین کشوری سازمان فنی حرفه ای و حتی مسوولین اداره کل فنی حرفه ای همدان و ...... هم  قدم های خوبی برای من برداشتند.

مطمئنا هزینه های طاقت فرسای بیماری سرطان هر  خانواده ای را دچار مشکل خواهد کرد. از علیرضا شمس می پرسم: هزینه های بیماریت را چگونه تامین می کنی؟

 

به فکر فرو می رود و سپس چنین می گوید: هزینه های درمان سرطان بسیار سنگین است، آن اوایل تا ماهی 9 میلیون تومان هم برایمان هزینه در پس داشت.

اما از آن سنگین تر هزینه های جانبی به مانند مثلا رفت و آمد برای شیمی درمانی است.  در ماه 4 روز باید برای شیمی درمانی به همدان بروم  که هزینه هر روزش 270 هزار تومان است! ……………………………………………

وقتی از علیرضا شمس می خواهم در خاتمه گفتگوی مان مطلبی برایمان بگوید، مکثی می کند و سپس  می گوید: وصف حال من و امثال من را شاعر بزرگ همشهری خودم  یعنی زنده یاد مهرداد اوستا که بسیار دوستش دارم، چنین گفته:

 

بازآ که چون برگ خزانم رخ زردی‌‌ست


با یاد تو دم ساز دل من دم سردی‌ست



گر رو به تو آورده‌ام از روی نیازی‌‌ست


ور دردسری می‌دهمت از سر دردی‌ست



از راهروان سفر عشق درین دشت


گلگونه سرشکىست اگر راهنوردى ست



در عرصه اندیشه من با که توان گفت


سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى ست



غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد


جز درد که دانست که این مرد چه مردی است



از درد سخن گفتن و از درد شنیدن


با مردم بی درد ندانی که چه دردی است؟



چون جام شفق موج زند خون به دل من


با این همه دور از تو مرا چهره زردی است

 

مشخصات:

علیرضاشمس   فرزند رضا   15/6/1351 بروجرد

آدرس الکترونیک:shamsali51@yahoo.com      همراه:09166653763

مدارک تحصیلی دانشگاهی:

       I.            فوق دیپلم مکانیک –جوشکاری

    II.            کارشناسی مکانیک

 III.            دانشجوی کارشناسی ارشد مکانیک-تبدیل انرژی(در حال تدوین پایان نامه)

مدارک بین المللی:

       I.            مهندسی بین الملل جوشiwe

    II.            بازرسی چشمیVT

 III.            بازرسی جوش با روش امواج ماوراء صوتUT

  IV.            بازرسی با مایع نافذPT

     V.            بازرسی با ذرات مغناطیسیMT

  VI.            آزمونگر بین الملل جوش

سوابق تدریس در سازمان:

       I.            لوله کشی گاز اماکن

    II.            جوشکاری ارگون

 III.            جوشکاری آرگون در کارخانه پارسیلون خرم آباد وزاگرس خودرو بروجرد

  IV.            جوشکاریGMAWدر کارخانه ماشین سازی لرستان

     V.            بازرسی جوش با روشUTدر کارخانه لوله ونورد اهواز

  VI.            کاربرد بازرسی جوش در تاسیسات جهت دانشجویان اهواز

VII.            جوشکاری برق در کارخانه قند

VIII.            5Sوارگونومی در کارخانه نساجی بروجرد وداروسازی

  IX.            سوابق تجربی در خارج از سازمان:

     X.            تدریس کامل دوره مربی بین الملل جوشIWPدر اراک

  XI.            تدریس کامل دوره مربی بین الملل جوشIWPدر سنندج

XII.            تدریس فصل1 دوره مربی بین الملل جوشIWPدرکرج

XIII.            تدریس فصل1 دوره مربی بین الملل جوشIWPدر اصفهان

XIV.            بازرس وتست جوشکار مرکز پژوهش ومهندسی جوش ایران

 XV.            بازرس وتست جوشکار پتروشیمی

XVI.            بازرس وتست جوشکار شرکت گاما راد

XVII.            بازرس وتست جوشکار شرکت آریاSGS

XVIII.            بازرس وتست جوشکار شرکت کیفیت گستر

XIX.            بازرس وتست جوشکار شرکت پی ریز جنوب

 XX.            تدریس جوشکاری اسکلت طبقD1.1جامعه صنعتگران کیش

مقالات،کتاب و...:

       I.            تجزیه وتحلیل طرحهای اجرا شده در کابینهای جوشکاری وارائه طرح جدید(چاپ در دفترچه سمینار)

    II.            آموزش کیفیت بهره وری

 III.            تضمین کیفیت وکنترل کیفیت در صنعت(چاپ در کتابچه وسخنرانی)

  IV.            سوختگی                                                        چاپ در مجله صنعت جوش

     V.            لیزر هیبرید                                                     چاپ در مجله صنعت جوش     

  VI.            اثر گاز NOبر کیفیت جوش آرگون                         چاپ در مجله صنعت جوش

VII.            دوره کاری دستگاه جوش                                   چاپ در مجله صنعت جوش

VIII.            MIG BRAZING                                           چاپ در مجله صنعت جوش

  IX.            ممیز کتاب بازرسی به روشMT

     X.            ممیز کتاب جوشکاری با شعله گاز

  XI.            ممیز کتاب جوشکاری آرگون

XII.            ممیز کتاب جوشکاری با گاز محافظ GMAW

XIII.            ممیز کتاب جوشکاری لوله های فشار قوی

XIV.            ممیز کتاب جوشکاری E6

 XV.            ممیز کتاب جوشکاری مخازن

 

عناوین کسب شده:

       I.            مربی نمونه مرکزشماره1خرم آباد1380

    II.            مربی نمونه اداره کل استان لرستان سال1379

 III.            کارشناس نمونه ملی جشنواره شهید رجایی

پست های اجرایی:

       I.            رئیس هیات مدیره شرکت تعاونی کارکنان فنی وحرفه ای لرستان

    II.            سرپرست مرکزآموزش فنی وحرفه ای بروجرد

 III.            سرپرست مرکزآموزش فنی وحرفه ای پادگان مهندسی بروجرد

  IV.            مسئول آموزش درصنایع وآموزش جواردانشگاه مرکزبروجرد

@@@@@@@@@

توضیح ضروری: از دوست عزیزم هنرمند گرامی جناب آقای شهاب قانعی، برادرزاده بزرگوارشان و بخصوص خواهر گرامی شان که  هماهنگی لازم برای این دیدار را با اقای علیرضا شمس و خانواده محترم شان ( خانم معصومه خسروی و خانم مهیا شمس) را فراهم نمودند سپاس ویژه ای دارم و بهترین ها را برایشان از خداوند بزرگ آرزومندم.

 


  • farhad davoodvandi

بعد از 34 سال از خط پایان گذشتم

farhad davoodvandi | شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۰۳ ب.ظ








بعد از 34 سال از خط پایان گذشتم



آخر شدم، اما لقب پدیده گرفتم


فرهاد داودوندی- بروجرد:

انگار همین دیروز بود، تابستان 1358 مسابقات دو صحرانوردی در بروجرد برگزار می شد، من هم شرکت کرده بود. بروجرد از دیر باز عرصه بزرگان دو و میدانی ایران بوده است. تقریبا هیچ زمانی نیست که بروجردی ها در عرصه بالای دو و میدانی ایران حضور نداشته باشند.

سال 1358 مسابقه شروع شد، گروه پیشتاز فاصله شان بسیار زیاد شد، برای من بعنوان یک نوجوان بسیار مهم بود که بتوانم پا به پای بزرگان دو و میدانی آن زمان بروجرد که در تیمهای ملی حضور داشتند، از خط پایان بگذرم، اما هنوز دو کیلومتر طی نکرده بودم که احساس کردم به یکباره از انرژی تخلیه شدم، پاهایم یاری نمی داد، هر چه سعی می کردم کمتر نتیجه می گرفتم، مسابقه ای را که بسیار برایم گذشتن از خط پایانش مهم بود نیمه تمام رها کردم.

34 سال گذشت، هفته قبل خبردار شدم که قرار است مسابقات صحرانوردی در بروجرد برگزار بشود، تصمیمم را گرفتم، باید مسیری را که 34 سال پیش نیمه تمام گذاشته بودم، به پایان می رساندم، دیگر برایم مقام مهم نبود، باید از خط پایان رد می شدم، حتی اگر مسیر این مسابقه را طی یک شبانه روز طی می کردم.

 34 سال بود خط پایان در ذهنم بود.

با اینکه هیچگونه تمرین دو و میدانی نداشتم، تمرکزم را روی خط پایان گذاشتم، سه شنبه گذشته ( 29 آذر 1392)، حدودا نیم ساعت در استادیوم تمرین کردم، اما پشت پایم گرفت و تمرین را نیمه کاره رها کردم که فرصت مسابقه را از دست ندهم.

امروز( 29 آذر 1392) بالاخره برای من روز موعود بود، دیشب از فرط شادی و شعف اینکه قرار است بالاخره از خط پایان رد بشوم، احساس دیگری داشتم. صبح زود بعنوان اولین نفر رفتم ثبت نام کردم.

بعد از آن، با تمامی دونده های جوان و نوجوان صحرانورد بروجردی با اتوبوس عازم بیرون شهر شدیم، هوا سردی مطبوعی داشت، خط پایان انتظار مرا می کشید، به هر قیمتی حتی به قیمت جانم باید فعالیت ورزشی ناقص 34 ساله خودم را کامل می کردم.

وقتی شروع مسابقه اعلام شد، شروع به دویدن نمودم، عجیب بود، چرا امروز اصلا خسته نمی شدم، هر قدمی که بر می داشتم انرژی عجیبی می گرفتم، از همان اول مسابقه نفر آخر بودم، اما نمی خواستم بازهم تاریخ برایم تکرار شود، این بار هدفم والاتر از کسب مقام بود، نتیجه کار برایم اصل بود.

سر پیچ آخر که دیدم همه دونده ها و مسئولین برگزاری مسابقات منتظر من هستند، شور و شوقی عجیب سراپایم را فرا گرفت. دویدم، دویدم، دویدم و از خط پایانی که 34 بود ذهنم را به خود مشغول کرده بود بالاخره گذشتم.

آخر شده بودم، اما این بار خط پایان مسابقات دو صحرانوردی پشت سرم بود. در لیستی که مسئولین مسابقات به خبرگزاری ها و نشریات دادند، نامم بعنوان پدیده مسابقه ثبت شد.
  • farhad davoodvandi

محمد لُری فوتبالیست جوان بروجردی عضو تیم صنعت نفت آبادان

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ب.ظ





محمد لُری فوتبالیست جوان بروجردی عضو تیم صنعت نفت آبادان


فرهاد داودوندی- بروجرد: محمد لری متولد سوم فروردین 1376 بروجرد است. از سال 1384 در تیم فراز زیر نظر احمد شجاعی به فوتبال رو آورده است و بعد از یکسال به عضویت تیم وحدت بروجرد در آمد و با این تیم به مربیگری مهران واقعی در لیگ دسته دوم و سوم نوجوانان استان و کشور بازی کرد.


محمد لری سپس به تیم نوجوانان گهر دورود پیوست و پس از آن به تیم نوجوانان پیوست و در حال حاضر نیز در تیم  جوانان صنعت نفت آبادان عضویت دارد.


پست تخصصی اش بازی در  دفاع آخر  است که مدتی است با نظر مربی به دفاع راست تیم تبدیل شده است.  سال گذشته نیز با اینکه پستش دفاع است اما در مقابل تیم صبا باطری  موفق به زدن دو گل شده است.


وی با اینکه در حال حاضر از شاگردان نمونه سال سوم دبیرستان شان می باشد، اما همچنان فوتبال را با جدیت پیگیری می کند. به تیم صنعت نفت آبادان عشق می ورزد و دوست دارد فوتبالش را در این باشگاه تا پایان تحصیلات دانشگاه ادامه بدهد.


اصرار فراوان دارد که از تک تک مربیانش و کسانیکه در رشد فوتبال وی یار و یاورش بوده اند به نیکی یاد کند. از آقایان حسین مولائی، سالاروند، زاده خلیفه، مهران واقعی، احمد شجاعی، پارو، یازهی، گودرزی ( مدیر عامل صنعت نفت)، رضائیان 0 معاون باشگاه) و دیگر مربیانش سپاس ویژه دارد.

  • farhad davoodvandi

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۴ ب.ظ

گزارش تصویری: بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته

بارش برف در روزهای اخیر اغلب مناطق کشور را سفید پوش کرده‎است .


بارش این نعمت الهی ،  چند روزی است در اغلب شهرهای استان و بخصوص در بروجرد  باریدن گرفته و همچنان نیز ادامه دارد.

اگر چه این بارش هم با مشکلاتی از قبیل گرفتگی معابر و کندی تردد همراه شده، لیکن لبخند شادی بر لبان مردم نشانده است. عکس‌هایی از بارش برف در شهر بروجرد را ظرف روز جاری ملاحظه نمایید:

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته

 

بارش برف، این نعمت الهی در بروجرد- یافته


فرهاد داودوندی / یافته - بروجرد

  • farhad davoodvandi

انجمن ادبی کتابخانه های عمومی بروجرد

farhad davoodvandi | پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۵۴ ب.ظ




چهار شنبه ها برگزاری

انجمن ادبی کتابخانه های عمومی بروجرد




بیست و هشتمین نشست


 انجمن ادبی کتابخانه های عمومی بروجرد

در سال 1392


طی دو هفته گذشته بخاطر گرفتاری های شخصی فرصت حضور در نشست انجمن ادبی بروجرد را نیافتم، امروز بعنوان اولین نفر در محل حاضر شدم، پس از دقایقی استاد علی حسین عزیزی نیز به محل نشست انجمن ادبی کتابخانه های بروجرد آمدند.

 دیدار تازه شد و در طی زمانی که دیگر شاعران بروجردی حضور پیدا می کردند، با استاد عزیزی همکلام شدم و از هر دری سخنی رفت، استاد عزیزی گل گفت و منهم گل شنیدم.

با شروع جلسه نیز استاد عزیزی طی سخنانی به اینجانب ابراز لطف نمودند که واقعا شرمنده محبت شان شدم.

به هر حال بیست و هشتمین نشست انجمن ادبی کتابخانه های عمومی بروجرد در سال 1392 چهارشنبه 25 دی ماه در محل  سالن کتابخانه شهید صارمی با مسئولیت استاد علی حسین عزیزی برگزار گردید.



 این نشست های ادبی که از سال گذشته در کتابخانه شهید صارمی بروجرد آغاز گردیده، همچنان به روال قبل هر چها شنبه بعد از ظهر از ساعت 16 الی 18برگزار می گردد.

لازم به ذکر است این جلسه چهل و هشتمین جلسه انجمن ادبی کتابخانه های عمومی بروجرد از بدو تشکیل تا کنون بود.

  • farhad davoodvandi

احمد معظمی متعصب ترین پرسپولیسی ایران

farhad davoodvandi | پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ


احمد معظمی

 متعصب ترین پرسپولیسی ایران در بروجرد


احمد معظمی صاحب یک خودرو کرایه خط بروجرد همدان است.

در طرفداری از تیم پرسپولیس سر آمد همه هواداران متعصب این تیم در بروجرد و من فکر می کنم در ایران باشد.

 بنا به گفته خودش و تائید اطرافیان هر وقت پرسپولیس ببازد احمد آقای ما باید فردا برای خرید تلویزیون جدید راهی بازار شود! زیرا بعد از باخت پرسپولیس بخصوص به استقلال، اینقدر ناراحت میشود که فقط و فقط برای اینکه از ناراحتی اش بکاهد، راهش این است که تلویزیون منزلش خرد و خاکشیر شود.

 احمد معظمی افتخار بازی در جلوی تیم پرسپولیس در دهه 60 را نیز دارد و اینقدر توپ از فورواردهای پرسپولیس گرفته که علی پروین آنزمان هر چی سخن ..... از دهانش در آمده نثار بازیکنان خودش کرده است .

 در لفظ محلی بروجردی به روستای قائد طاهر بروجرد می گویند کا طاهر!

 سال 1364 تیم پرسپولیس تهران با همه بزرگانش میهمان تیم روستای کا طاهر بودند!

 سرمربی وقت پرسپولیس علی پروین بود ! دروازه بان تیم  کا طاهر بروجرد نیز احمد معظمی ، متعصب ترین پرسپولیسی بروجرد و ایران!

 اگر به عکس نگاه کنید در این بازی احمد معظمی از لباس قرمز برای ایستادن جلوی پرسپولیس استفاده کرده است!

 به هر حال پرسپولیس بازی را 2 بر یک برد . اما خاطره بازی تیم زلزله ( بنا به گفته احمد معظمی) پرسپولیس آن سالها هنوز در اذهان همه هست.

 برای ایشان نیز آرزوی موفقیت دارم .


برای این هوادار متعصب و دوست داشتنی پرسپولیس آرزوی موفقیت دارم


  • farhad davoodvandi