وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

کوچی غریبانه! (به یاد سید حسین مرتضوی)

farhad davoodvandi | چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۲۹ ق.ظ

 

 

کوچی غریبانه!

 

(به یاد سید حسین مرتضوی)

 

✍️ محمد گودرزی (ا. فرهیخته)


ظریفی می¬گفت: در رساندن خبر بد به دیگران شتاب نکنید که فی¬المثل اگر در کوه قاف هم باشی، خبر بد، به سرعت برق بر سرت آوار می¬شود و زمین و زمان را پیش چشمانت تیره و تار می¬سازد و شگفتا که ما ایرانی¬ها، چه شتابی در نشر خبرِ بد و ناگوار داریم و گویی این سخن مشهور ملک¬الشعرای بهار را هرگز نشنیده¬ایم:


بیستون بر سرِ راه است، مباد از «شیرین»
خبری گفته و غمگین دلِ «فرهاد» کنیم!


در واپسین ساعات دوشنبه¬شب، دوم فروردین 1400 خبر درگذشت دوستی عزیز، «سید حسین مرتضوی» در گروه¬ها و کانال¬های مجازی بروجردی¬ها منتشر شد و داغی گران بر دل دوستان و آشنایانش گذاشت.
سید حسین مرتضوی از سرمایه¬های گرانسنگِ تشکیلات آموزش و پرورش بروجرد بود؛ از آنهایی که به تعبیر زنده¬یاد عباس زرین، قدم زدنشان در پیاده¬روهای شهر نیز مایة فخر و مباهات بود! او که با قامتی افراشته، چهره¬ای درخشنده و ظاهری بس زیبا و آراسته، نگاه هر رهگذر را به سوی خود می¬کشانید، در میان عموم همکارانش به داشتن نهایتِ دقتِ نظر و نظم و انضباطِ کاری مشهور بود. این ویژگی، مرتضوی را چنان شاخص کرده بود که تا زمان بازنشستگی، وظیفة بازبینی و تأیید دفاتر امتحانی تمام دبیرستان¬های شهر را به او سپرده بودند. اما دوستان و آشنایانِ نزدیک¬ نیک می-دانستند که ورای این چهرة با صلابت و شخصیت دقیق و منضبط، قلبی سرشار از محبت و مهربانی نهفته است؛ او از ژرفای احساسات پا ک و بی¬آلایش «انسانی» آگاه بود و حرمت «انسان¬ها» را به خوبی پاس می¬داشت. شاید بخشی از این خصوصیت اخلاقی از سرشتِ ذلالش سرچشمه می¬گرفت، بخشی دیگر، مرهون نگاهِ باورمندانه¬ای بود که به مبداء ازلی و مقصد ابدی کُل هستی داشت و کریمة شریفة «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» را سرمشق زندگی قرار داده بود! با داشتن چنان شخصیت با صلابت و چنین نگاه احساسی و انسانی -خواه ناخواه- بار سنگین بسیاری از مشکلات و گرفتاری-های ریز و دُرشت خویشان و بستگان و گاه دوستان و همکاران بر دوشش گذاشته شده بود و چه متعهدانه در ایفای این مسئولیت خطیر می¬کوشید. او ستون استواری بود که خیلی¬ها بر آن تکیه داشتند و با آن که همواره شاداب و سرزنده به نظر می¬رسید، دردهایی بزرگ در سینه داشت و داغ¬هایی سوزان بر دل که شرح آنها، روایت جانکاه و پند-آموزی است از نسلی سوخته¬ که جز تلخی از ایام ندید و جز شرنگ شوکران، ننوشید!
شرح این هجران و این خونِ جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر ...                                                                                                    یادش گرامی باد

کانال تلگرامی «ویروگرد، یادگار ماندگار»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی