وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد عبدالرضا فریدزاده» ثبت شده است

استاد عبدالرضا فریدزاده ستاره درخشان بروجردی هنر و ادبیات ایران

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ق.ظ





استاد عبدالرضا فریدزاده و استاد محمد رضا روزبه دو ستاره درخشان بروجردی هنر و  ادبیات ایران


اینجا بروجرد است سرزمین ادیبان و فرزانگان

استاد عبدالرضا فریدزاده

ستاره درخشان بروجردی هنر و ادبیات ایران



هیچگاه آسمان نورانی و مملو از ستاره های درخشان هنر و علم و ادبیات بروجرد در ایران زمین، کم سو نخواهد شد. 

پرچم همیشه بالای بروجرد بعنوان یک شهر کاملا فرهنگی همیشه بزرگانی در دامان خود دارد.

اگر روزی روزگاری حضرت استاد عبدالحسین زرینکوب، حضرت استاد علامه شهیدی، حضرت استاد آیتی، حضرت استاد مهرداد اوستا، حضرت استاد صامت بروجردی و هزاران ادیب و فرزانه دیگر تنور علم در این شهر را روشن نگه می داشتند، خوشبختانه اینک نیز این وظیفه بر عهده دیگرانی گذاشته شده است که هیچگاه نخواهند گذاشت حتی یک نور از ستاره ای از آسمان علم و ادب بروجرد کم شود.

استاد عبدالرضا فرید زاده نیز ستاره درخشان دیگری از این بزرگان بروجرد است که نام بروجرد و بروجردی ها را زنده نگه خواهد داشت.



استاد فریدزاده با یاد آوری گذشته  به آقای عبدالرضا قاسمی دبیر تحریریه پایگاه خبری یافته می گوید:  در خانه‌ای به دنیا آمدم که 6 خانوار دیگر در آن هم‌زیست‌مان بودند. نمونه‌هایی زنده از مردم واقعی جامعه، از فقیرترین اقشار. پدرم پلیس بود و با آن‌که راه پول‌دار شدنش مهیا بود، اما اهل زورخانه بود و معرفت. مردم‌دوست بود و عاشق مردم. با خواندن نشریاتی که پدر به خانه می‌آورد حس نوشتن و سرودن در من پا گرفت.

در ادامه وی با اشاره به فقر و نداری مردم در آن دوران ادامه داد: از 4 سالگی مکتب خوانده بودم و قرآن خواندن را می‌دانستم. در مدرسه بوستان و گلستان می‌خواندم؛ در 8 سالگی هر کتابی را قادر بودم بخوانم و در مدرسه روزنامه دیواری می‌نوشتم. پدرم در همه شرایط یاری‌ام می‌داد و مشوقم بود. برادربزرگم "‌رضا" که انشاء نویس کلاسش بود سرمشقم بود در نوشتن.

استاد فریدزاده  سپس اضافه کرد: در 8 سالگی اولین شعرهایم را به سبک باباطاهر گفتم و به‌یاد دارم شبی پدر سروده‌هایم را از زیر بالشم درآورد و یک آفرین بزرگ برایم نوشته بود با این جمله: "بیش‌تر و بیش‌تر بخوان و در نوشتن دلیر باش"

در 12 سالگی در اولین شعر چاپ شده‌ام از اندوه یتمی گفتم: "‌دیشب نشسته بود در کنج کوچه‌ای/ از دیده‌اش که درد بر شیب گونه‌هایش عجولانه می‌دوید"...

پاسگاه خبری یافته در معرفی استاد عبدالرضا فریدزاده می نویسد:

عبدالرضا فریدزاده متولّد 1331 در بروجرد، فارغ التحصیل کارشناسی بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای دراماتیک، دبیر بازنشسته آموزش و پرورش

شاعر، نمایشنامه‌نویس، بازیگر و کارگردان تأتر، منتقد ادبی و هنری.

انتشار سه مجموعه شعر "خنجر همیشه قدیمی است"، "لیلا به خواب من می‌آیی"‌، "مربّع‌ها"‌، "این‌جا ضمیر ناخودآگاه است" (زیر چاپ. گزیده 10 مجموعه منتشر نشده).

انتشار کتاب "فنّ بیان" نخستین، و تنها خودآموز فنّ بیان در تأتر کشور

انتشار مجموعه نمایشنامه‌های: "اهل کوفه" ، "ایکس و افسانه داد"‌، "پروانه در جیب غول و آل"‌، "سفر به جنون"‌، "سحرگاه با شیطان" (مجموعاً 34 اثر) و 8 نمایش‌نامه دیگر در کتاب‌های مجموعه نمایشنامه با دیگر نویسندگان.

چاپ ده‌ها شعر در مطبوعات و نشریات تخصصی ادبی، از 13 سالگی.

چاپ شماری قصه در مطبوعات و نشریات ادبی و کتب مجموعه قصه مشترک با دیگر نویسندگان.

چاپ ده‌ها مقاله و نقد و پژوهش ادبی و هنری در مطبوعات و نشریات و کتاب‌های تخصصی ادبی و هنری (شعر، نمایش، سینما و تأتر)

نویسندگی، بازی، یا کارگردانی نمایش‌های بسیار در جشنواره‌های متعدد ملی و بین‌المللی، شماری آثار تلویزیونی و تله‌تئأتر

داور و منتقد در جشنواره‌های متعدد شعر و نمایش در سطوح منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی.

دارای دو عنوان سراسری و چندین عنوان منطقه‌ای در شعر.

دارای عناوین متعدد در تأتر (بازیگری، کارگردانی، نمایشنامه‌نویسی) در سطوح منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی، در جشنواره‌ها و مسابقات، منجمله کتاب فصل، کتاب سال مقاومت، جشنواره بین‌المللی رشد، جشنواره بین‌المللی فجر.

دارای چند بیوگرافی در فرهنگنامه‌ها، نشریات، مطبوعات، کتب ادبی و هنری.

فعالیت در زمینه طنز (شعر و نثر)، از جمله دوره 5 ساله همکاری با نشریه "توفیق" در دهه 50؛ نوشتن و اجرای چندین نمایش طنز.


شرمنده‌ام قربان


---------------------* استاد عبدالرضا فریدزاده


شرمنده‌ام قربان! کمی باران ندارید؟

در خود پلاسیدم، شما گلدان ندارید؟

این قدر بد اخمید! پس لبخندتان کو؟؟

جز این نگاه سرد یخبندان ندارید؟؟

قربان چرا وقتی که می بینید ما را

در ذهنتان تصویری از انسان ندارید؟

گیرم که ما زشتیم، این آغازمان نیست

باشد، شما زیبا! ولی پایان ندارید؟؟

آه این تکبر... این تکبر، شرک محض است

در خود مگر، یا نوح، یا طوفان ندارید؟

البته می بخشید، اما مطمئنید

مخلوط با ایمانتان، شیطان ندارید؟



  • farhad davoodvandi