وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

اسامی و تصاویر کامل 27 کاندیدای محترم دوره دهم مجلس در بروجرد

farhad davoodvandi | جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ق.ظ

اختصاصی سایت فرهاد 90

اسامی و تصاویر کامل 27 کاندیدای

 محترم دوره دهم مجلس در بروجرد

فقط در سایت شخصی فرهاد داودوندی



آقایان: علاءالدین بروجردی و بهرام بیرانوند



آقای محسن روح بخشان



آقای محمد ابوالفتحی




خانم فاطمه مقصودی



خانم نسیم درویش زاده




آقای ولی پاک منش




آقای سعید جابر انصاری


آقای جواد گودرزی




آقای علیرضا چگنی



آقای رضا الیاسی



آقای علی آرش رناسی



آقای فرج اله شاهوردی زاده



خانم لیلا عالی منش


آقای حسین فرمانبردار



آقای حسن کره رودی



آقای محمد رافع




آقای عبدالامیر محیسنی



آقای مرتضی نقدی




آقای مسعود گودرزی




آقای هادی مقدسی



آقای محسن یحیوی




آقای عباس گودرزی




آقای مجید گودرزی



آقای عبدالرحیم بیرانوند



آقای علی عباس نصرالهی




خانم راضیه فرخ فال


  • farhad davoodvandi

" بیضاء " نخستن روزنامه بروجرد و لرستان

farhad davoodvandi | جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ


" بیضاء "

نخستن روزنامه بروجرد و لرستان


از استاد محمد گودرزی( الف. فرهیخته)، تاریخ نگار معاصر بروجردی

 

مقدمه

 

    این سخن که روزنامه­ها از چنان اهمیتی برخوردارند که چون سرود ملی، پرچم و واحد پول نشان هویت ملی شمرده می­شوند و دکة روزنامه فروش­ها در نوع خود یک سازمان ملل محسوب می­شوند، شاید برای شهروندان کشورهای توسعه یافته و پیشرفته؛ آنهایی که «روزنامه­خوانی» را یک عادت روزانه می­دانند، قابل فهم باشد،

 

 احتمالاً گروهی را هم شگفت­زده می­کند و این پرسش را برایشان مطرح می­سازد که مگر روزنامه­ها چه دارند یا چه نقشی ممکن است در زندگی اجتماعی یا فردی­شان ایفا کنند که چنین تعابیری در بارة آنها به کار برده می­شود؟! آری، وقتی که «مطالعه» به صورت کلی، و «روزنامه­خوانی» به شکل خاص، در زندگی روزمرة گروه­هایی از مردم جایی نداشته باشد، و «خواندن» و «دانستن» یک نیاز ضروری شمرده نشود، این «شگفت­زدگی» طبیعی می­نماید.

 

         روزنامه به شکل امروزی و از پی آن، روزنامه­نگاری را ایرانیان، بسان بسیاری از دیگر مظاهر تمدنی جدید از مردم مغرب زمین آموختند و در ایران گسترش دادند. روزنامة مشهور میرزا صالح شیرازی موسوم به کاغذ اخبار را نخستین روزنامة فارسی زبان چاپ داخل ایران دانسته­اند که شمارة اول آن در 25 محرم 1253 ه.ق. (1215 ه.ش/ 1837 م) انتشار یافت و در مجموع بیش از چند شماره، آن هم به شکل نامنظم و با فاصلة زمانیِ طولانی منتشر نگردید.[i] با انتشار اولین شماره از روزنامة دولتی وقایع اتفاقیه در پنجم ربیع­الثانی1267 ه.ق. (1229 ه.ش/ 1851م) روزنامه­نگاری در ایران به شکل پایدار بنیان گذاشته شد. این پدیدة جدید در ایران در شرایطی پا گرفت که از پیدایش روزنامه در اروپا در آغاز قرن هفدهم میلادی، حدود دویست سال گذشته بود.

 

 پیدایش روزنامه در سایر ولایات و شهرهای کشور با تأخیر بیشتری همراه بود. این تأخیر در بروجرد و لرستان، طولانی­تر هم شد. نخستین روزنامة ولایتی در ایران با عنوان روزنامه ملّتی مملکت محروسه آذربایجان در تبریز و در سال 1275 ه.ق/ 1237 ه.ش تأسیس گردید و پس از آن، در شیراز، اصفهان و دیگر شهرهای ایران روزنامه­های محلی به تدریج بوجود آمد. بیضاء نخستین روزنامه در بروجرد و لرستان است. خبر انتشار بیضاء را نخستین بار محمّد صدر هاشمی در کتاب تاریخ جراید و مجلات ایران آورده؛ روزنامه­ای که در اواخر سال 1327 ه.ق./ 1288ه.ش. با روش چاپ ژلاتینی منتشر شده است. این خبر را صدر هاشمی از دو خبر منتشره در هفته­­نامه­های زاینده رود و انجمن اصفهان نقل کرده است. صدر هاشمی بر مبنای منابع خود می­افزاید که آقا عباسعلی تاجر روناسی اصفهانی، بازارگان اصفهانیِ مقیم بروجرد سعی داشته است که چاپخانه­ای مرتب از اصفهان تهیه نموده و به بروجرد ببرد تا بیضاء را با چاپ سربی تکثیر و منتشر نماید. او از این که سرنوشت تأسیس چاپخانة مذکور در بروجرد چه شد و این که سرانجام بیضاء به چاپخانه برده شده یا نه، اظهار بی­اطلاعی کرده و روشن شدن این مسأله را بر عهدة آیندگان گذاشته است.

 

    از زمان انتشار چاپ نخست کتاب صدرهاشمی در 1327 ه.ش تا سال­ 1370 و انتشار مقالة «تاریخچة مطبوعات لرستان» از سید فرید قاسمی در فصلنامه رسانه، مطلبی در بارة بیضاء منتشر نشد، هرچند در این مقاله نیز نکته­ای بر مطالب پیشین صدرهاشمی افزوده نشده بود. شاید یک دلیل این سکوت و بی­خبری را بتوان در کم­رونقی فعالیت­های روزنامه­نگاریِ مستمر در بروجرد دانست. در واقع، از زمان انتشار بیضاء در 1288 ه.ش تا نزدیک به صد سال بعد، تنها یک روزنامه محلی؛ ندای لرستان، که در سال 1329 توسط ابوالمجد رازانی تأسیس شده بود توانسته بود به حیات خود برای نزدیک به 34 سال، تا تابستان 1364 ادامه دهد. از زمان تعطیل شدن اجباری ندای لرستان تا راه­اندازی هفته­نامه پیغام بروجرد در مهر 1379 برای مدت 15 سال، هیچ روزنامه محلی در بروجرد منتشر نشد!

 

 از این رو آغاز نشر پیغام بروجرد را می­باید طلیعه­ای جدید در حیات مطبوعاتی و فعالیت­های روزنامه­نگاری محلی در بروجرد دانست. ضمن آن که احمد ترک­زبان، مدیر پیغام بروجرد دُرست از همان نخستین شمارة خود با انتشار مقالة من با عنوان «از بیضاء تا پیغام» به بازخوانی تاریخچه فعالیت­های روزنامه­نگاری بروجردی­ها اهتمام ورزید و علاقة خود به این موضوع را نمایان ساخت. پس از آن نیز چند نوشتار دیگر پیرامون تاریخ مطبوعات بروجرد منتشر شد، از جمله:

 

-   محمد حسن مقدس جعفری، «مروری گذرا بر نشریات محلی بروجرد»، فصلنامه صدای زاگرس، سال اول، شماره 2، تابستان 1381

-   غلامرضا عزیزی، «سخنی در خصوص فعالیت­های مطبوعاتی در بروجرد»، فصلنامه صدای زاگرس، شماره 5 و 6، پاییز و زمستان 1383

-        محمد گودرزی (نگارنده)، «بیضاء روزنامه­ای که هرگز منتشر نشد» فصلنامه راستان، شماره 7 ، بهار 1387

-    نوروزی، بهروز، «نقدی بر مقالة بیضاء روزنامه­ای که هرگز منتشر نشد» فصلنامه راستان، سال چهارم، شماره 9، تابستان 1388

    نوشتار اخیر آقای نوروزی، همشهری مقیم اصفهان، همان است که با برخی تغییرات، یک بار دیگر در شمارة 659 روزنامة پیغام بروجرد به تاریخ 18 آذر 1394 منتشر گردید و در آن، مقالة مرا که در بهار سال 1387 در مجلة راستان منتشر شده بود را به نقد کشیده و به ویژه بر تمایز میان تکثیر ژلاتینی بیضاء با روش چاپ سربی، به دُرستی تأکید نموده بود. باید اعتراف کنم که معایب آن نوشتار من، بیش­تر و مهم­تر از آنچه بود که آقای نوروزی به قلم آورده بود و اساساً با استانداردهای شناخته شدة یک مقالة علمی و پژوهشی فاصلة بسیار داشت، گو آن که نقد آقای نوروزی نیز به لحن طعن و کنایه آمیخته بود.

 

 واقع آن است که دور بودن از محیط علمی دانشگاه­­ها و مراکز پژوهشی معتبر، انجام هرگونه تحقیق و مطالعه را در معرض آسیب جدی قرار می­دهد و از ارزش و اعتبار آن می­کاهد. خوشبختانه ادامة تحصیلات تکمیلی من از سال 1387 به بعد و راهنمایی­های سودمند آقای دکتر روح­اله بهرامی،‌ که راهنمایی پایان­نامة مرا با عنوان «تحولات روزنامه­نگاری در بروجرد، از آغاز تا کودتای 28 مرداد 1332» بر عهده داشتند، واکاوی دقیق­تر موضوع چاپ و نشر بیضاء و اصلاح نکات پیشین را به دنبال داشت. از طرفی، یافت شدن نسخة منحصر به فرد بیضاء، توسط کارشناسان اداره میراث فرهنگی، ‌صنایع دستی و گردشگری بروجرد این فرصت را فراهم آورد تا بار دیگر داستان این نخستین روزنامة بروجرد روایت گردد.

 

شاید مناسب­تر آن بود که یافته­های جدید در این باره در نشریه­ای تخصصی و برای اهل فن منتشر می­شد، اما انتشار مجدد[ii] نقد آقای نوروزی در پیغام بروجرد این نکته را یادآوری کرد که مردم بروجرد پیش و بیش از دیگران در آگاهی یافتن از روایت بیضاء محق­ هستند. در این روایت، از نقل منابع و مآخذ به جهت رعایت حوصلة خوانندگان خودداری کرده­ام. همچنین، بر خود فرض می­دانم که از لطف و محبت جناب آقای حجت­اله یارمحمدی، رئیس اداره میراث فرهنگی، ‌صنایع دستی و گردشگری بروجرد و نادر ارجمندی، رئیس سابق اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بروجرد و همکاران پرتلاش­ ایشان که اسباب دسترسی من به نسخة منحصر به فرد بیضاء را فراهم کردند، صمیمانه تشکر کنم.

 

نسخة تازه­یاب بیضاء

    در اواخر زمستان سال 1393 کارشناسان سازمان میراث فرهنگی بروجرد، زمانی که به بررسی بخشی از اسناد و مدارک باقی­مانده در خانة تاریخی مغیث­الاسلام طباطبایی، واقع در کوی صوفیان مشغول بودند به دو نسخه از روزنامة بیضاء دست یافتند. یکی از آن دو، تنها یک برگ است که بخش بالای آن، شامل عنوان و مشخصات روزنامه از بین رفته و جوهر بخش باقی­ مانده نیز کم رنگ­تر از آن است که مورد استفاده قرار گیرد، و نسخة دوم تقریباً سالم است. به صلاحدید آقای یارمحمدی، رئیس میراث فرهنگی بروجرد موضوع یافت شدن نسخه­ای از بیضاء به آقای ارجمندی، رئیس وقت اداره ارشاد اسلامی اطلاع داده شد و با کمک کارشناسان هر دو اداره، تصاویری زیبا و با کیفیت از آن نسخة سالم تهیه گردید. نسخه­ای از تصاویر مذکور در مرداد ماه سال جاری در اختیار من گذاشته شد. با آن که تصاویر تهیه شده از کیفیتی بالا برخوردارند، پاک شدن یا کم رنگ شدن جوهر برخی از عبارات روزنامه، مانع از خواندن تمامی متن می­شد. از این رو دوست عزیزم، آقای مهندس عبدالرضا برق­دهنده با استفاده از نرم­افزار photoshop تغییراتی در کیفیت تصاویر ایجاد کرد تا بهتر خوانده شوند. به رغم این، برخی از کلمات و عبارات متن روزنامه همچنان قابل خواندن نیست.

   نسخة تازه­یاب بیضاء ششمین شمارة آن است که در روز دوشنبه 29 ذیقعده 1327 ه.ق (22 آذر 1327) در دو برگِ به هم پیوسته (چهار صفحة پشت و رو) به روش ژلاتینی با جوهر آبی رنگِ مایل به بنفش، چاپ و منتشر شده است. قطع روزنامه کمی بزرگتر از ورق A4 در اندازه­های 22× 33 سانتی­متر است. لوگو (عنوان) و مشخصات اصلی روزنامه در کادری مستطیل شکل در بالای صفحة اول طراحی شده است. عنوان روزنامه، بیضاء است که با خطِ نسخی زیبا و دُرشت بر قسمت میانی نقش بسته است. بالای عنوان، جملة «بسم­الله الرّحمن الرّحیم» به خط نسخ و ریزتر از عنوان نوشته شده است. زیر عنوان، عبارت «تاریخ یوم دوشنبه 29 شهر ذی قعده الحرام 1327» به خط شکسته به چشم می­خورد. در طرف راست عنوان، مشخصات اصلی روزنامه در چهار ستون به شرح زیر درج شده است:

-        عنوان مراسلات (اداره بیضاء)

-        مؤسس (شاهزاده مؤیدخان رئیس عدلیه)

-        مدیر [ناخوانا] (میرزا محمدحسن)

-        عجالتاً هفته­ای دو نمره توزیع می­شود

    قیمت اشتراک سالانه در بروجرد 15 قران و سایر ولایات 20 قران بوده که در ستون­های سمت چپ عنوان، نوشته شده است. در آخرین ستون این قسمت آمده است: «لوایح مفیده با امضاء راقم درج می­شود». در پایین کادرِ عنوان، این جمله دیده می­شود: «روزنامه آزاد عام­المنفعه از اخبار و اطلاع و مذاکرات انجمن محترم سخن می­راند و مقصودی جز اطلاع عموم ندارد». با آن که کادر لوگوی روزنامه از متن اصلی جدا شده، در بالای این کادر و نیز طرفین عنوان بیضاء جملاتی به خطی شکسته و نامنظم نوشته شده که زیبایی لوگوی روزنامه را تحت تأثیر قرار داده­ است. این جملات، توضیحات مدیرروزنامه در بارة وجود نقص فنی در تکثیر و نشر شمارة پنجم است: «چقدر در نبودن اسباب [چاپ] باید تأسف خورد که در نمرة قبلی بکلی عبارات متغیر گشته [ناخوانا] برای ترتیب نمرات، مدیر متعهد است نمره (5) را مجدداً طبع نموده تقدیم دارد [امضاء] میرزا محمد حسن».

    صفحات بیضاء دو ستونی است و بالای هر صفحه، شمارة آن و شماره روزنامه درج شده است. روزنامه، مانند بیشتر جراید آن عصر فاقد تیتربندی است، موضوعی که آشکارا از غیر حرفه­ای بودن گردانندگانش خبر می­دهد. اندازة عنوان مطالب، همسان عبارات متن است با این تفاوت که میان علامت (( )) و وسط ستون نوشته شده­­اند. عنوان­ها به خط نسخ و متن، با خط شکستة تحریریِ کاملاً خوانا نوشته شده است. بر اثر تاخوردگی صفحات و نیز گذشت زمان، جوهر بسیاری از کلمه­ها و حتی جمله­ها، کم­رنگ یا کاملاً پاک شده و خواندن قسمت­هایی از متن، دشوار یا غیرممکن شده است. متن روزنامه، بسان دیگر متون آن زمان، نشانه­هایی چون (،) ویرگول، (:) دونقطه، (؟) علامت پرسش و (.) نقطة پایانی جمله ندارد و جملات با کمی فاصله از یکدیگر مشخص­ شده­اند. روزنامه، فاقد هرگونه تصویر و طرح گرافیکی است.

 

 زمان نشر بیضاء

      سال 1327 ه.ق./ 1288 ه.ش. سالی پر حادثه در تاریخ ایران است. این سال با اوج­گیری دوبارة موج آزادی­خواهی و مشروطه­طلبی هم زمان است. محمدعلی شاه، که پیش از این در 23 جمادی­الاولی 1326 ه.ق./ 2 تیر 1287 مجلس شورای ملّی را به توپ بست و بساط مشروطیت نوپا را برچید در برابر صفوف به هم فشردة مجاهدانِ مشروطه­طلب که از آذربایجان و دیگر نقاط ایران عازم تهران شده بودند، تاب ایستادگی نیاورد و با سقوط شهر، در 27 جمادی­الثانی 1327 ه.ق./ 25 تیر 1288 به باغ سفارت روسیه در محلة زرگنده تهران پناهنده شد. فاتحان تهران او را از سلطنت برکنار کردند و فرزند خردسالش، احمد میرزا را به پادشاهی برگزیدند. دگرباره نظام حکومتی سلطنت مشروطه بر کشور حاکم شد. با فروپاشی حکومت استبدادی محمدعلی شاه، آن گروه از مدیران روزنامه­ها و جراید که به دلیل اختناق حاکم از شهرهای خود گریخته بودند بازگشتند و به نشر روزنامه پرداختند. حاکمیت دوبارة مشروطیت، زمینه را برای پیدایش حزب­ها و گروه­های سیاسی به گونه­ای رسمی فراهم آورد. این حزب­ها و گروه­ها می­کوشیدند تا با راه اندازی یک یا چند روزنامه، اندیشه­ها و آرمان­های سیاسی خود را منتشر سازند. از طرفی، انتخابات دومین دورة مجلس شورای ملّی در پیش بود و روزنامه­های مشروطه­طلب، به عنوان مهم­ترین ابزار رسانه­ای آن دوران وظیفة خود می­دیدند که در طرفداری از مجلس و نظام مشروطیت، دانشِ سیاسی مردم را افزایش دهند و آنها را به مشارکت در سرنوشت سیاسی­شان ترغیب نمایند. همچنین، افشاگری در بارة جنایات حکومت محمد­علی شاه، به ویژه خبر شکنجه و قتل روزنامه­نگاران مشهوری چون میرزا جهانگیرخان شیرازی، مدیر روزنامه صور اسرافیل و سلطان­العلمای خراسانی، مدیر روزنامه روح­القدوس احساسات مردمی را در حمایت از روزنامه­نگاران مشروطه­خواه برانگیخته و بازار فعالیت­های مطبوعاتی گرمی و رونق خاصی داده بود. در این میان، رقابت حزب­ها و گروه­های سیاسی، پدیده­ای که برای نخستین بار در تاریخ سیاسی اجتماعی ایران رخ می­نمود، به این گرمیِ بازار می­افزود. این دوره، که تا حدود سه سال بعد، یعنی پایان عمر مجلس دوم ادامه داشت از مهم­ترین و درخشان­ترین دوره­های فعالیت­های مطبوعاتی در ایران است. در این دوره ده­ها نشریه در تهران و دیگر شهرها به راه افتاد. دُرست در چنین فضایی، روزنامه بیضاء در بروجرد بنیاد نهاده شد.

 

 

تاجر روناسی و  بیضاء

   تا پیش از این چنین می­نمود که حاج عباسعلی تاجر روناسی مؤسس بیضاء بوده است. روناسی از بازارگانان اصفهانی بود که از جوانی با بازارگانان بروجردی داد و ستد داشت. گسترش تجارت و ارتباط کاری با بروجردی­ها او را به این شهر و سکونت در آن علاقه­مند ساخت. تاجر در طول سال­های متمادی اقامت در بروجرد و به موازات کار تجارت، املاک زراعی گسترده­ای در روستاهای تابعه و اطراف شهر خریداری کرد و بزودی، به یکی از بانفوذترین چهره­های شهر تبدیل شد. هنوز هم، با گذشت بیش از نیم قرن از فوت او، نام حاج عباسعلی اصفهانی زبانزد پیران شهر است. آنچه از او به خاطرها مانده است، از اقتدار، شهامت، سخنوری، روشن­بینی و شخصیت برجستة اجتماعی او نشانی می­دهد. مشهور است که پیشه­وران، کاسبان و بازرگانان، خواست­های خود از مسئولین شهر را توسط حاج عباسعلی بیان می­کردند و غالباً به نتیجة دلخواه می­رسیدند. با این همه، ظاهراً بیشترین شهرت حاجی در مواضعی بود که به گاه لزوم، به جانبداری از تودة مردم در برابر جریان­های قدرتمند و حاکم بر شهر اتخاذ می­کرد. همین روحیة ستم ستیزی، سبب شد که در سال­های دهة بیست به عضویت در انجمن شهر و ریاست آن انتخاب شود و غالباً، نقش سخنگو و راهبر فعالان اجتماعی را بر عهده گیرد.

     نیّت و تلاش تاجر روناسی برای آوردن چاپخانة سربی به بروجرد این تصور را ایجاد کرده بود که او مؤسس بیضاء است. حتی بهروز نوروزی خبری از روزنامة زاینده­رود نقل کرده که در آن از روناسی به عنوان مؤسس بیضاء نام برده شده است. اما به استناد تنها نسخة موجود از بیضاء، مؤسس آن شاهزاده مؤیدخان رئیس عدلیه و مدیر آن میرزا محمدحسن بوده­اند، هرچند در حال حاضر اطلاع دیگری از این دو نفر به دست نداریم. با این وصف می­توان احتمال داد که نقش تاجر روناسی در انتشار بیضاء بیش از یک پشتیبان ثروتمند و بانفوذ نبوده است. به نظر می­رسد که این حامیِ آزادی­خواه، که مانند گردانندگان و خوانندگان بیضاء از تکثیر ژلاتینیِ تنها روزنامة شهر ناراضی بوده، سعی داشته است تا با تهیه کردن و آوردن دستگاه چاپ سربی از اصفهان به بروجرد رونقی به نشر بیضاء دهد، اقدامی که ظاهراً به انجام نرسید.[iii]

 

نشر  بیضاء

    با توجه به تاریخ انتشار شمارة ششم بیضاء در 29 ذیقعده 1327 ه.ق (22 آذر 1288) و به استناد عبارت «عجالتاً هفته­ای دو نمره توزیع می­شود» می­توان گفت که اگر نشر بیضاء تا شمارة ششم مرتب و منظم بوده باشد نخستین شمارة آن در اوایل آذر 1288 منتشر شده است. از طرفی، خبر تأسیس و نشر بیضاء در دو روزنامه زاینده­رود و انجمن اصفهان به ترتیب در 18 و 22 ذی­الحجه 1327 ه.ق یعنی نزدیک به یک ماه بعد از نشر شمارة ششم بیضاء منتشر شده است. از این رو احتمال انتشار بیضاء قبل از فتح تهران و سقوط حکومت محمدعلی­شاه در 25 تیر 1288 تقریباً منتفی بوده است. همچنین، روشن نیست که نشر بیضاء تا چه زمانی ادامه داشته و یا چه تعداد شماره و با چه شمارگان (تیرا‍ژ) از آن منتشر شده است. هرچند نبودن دستگاه چاپ سربی و نیز وجود برخی مشکلات فنی که در راه تکثیر بیضاء قرار داشته و مدیر روزنامه نیز در شمارة ششم به آن اشاره کرده است، احتمال ادامة نشر این روزنامه برای زمانی طولانی، مثلاً چند سال را بعید می­نمایاند.

    بیضاء به روش چاپ ژلاتینی تکثیر و منتشر می­شد. این روش ساده بود و با وسایل اولیة چاپ، یعنی مقدار کمی حروف و یک نورد کوچک ژلاتینی انجام می­شد. در این روش تکه­های ژلاتینی را که از سر ماهی، گلیسیرین، قند، آب و آمونیاک دُرست می­کردند، در دیگ­های مخصوص حرارت می­دادند. این ژلاتین­ها پس از آن که آب می­شد در قالب­های مخصوص نورد که میله­های نورد در آن تعبیه شده بود، ریخته می­شد. آنگاه زمانی که ژلاتین سرد و محکم می­شد، آن را از قالب در می­آوردند و برای چاپ استفاده می­کردند. این نوردها را نوردهای ژلاتینی می­نامیدند. در دو سه سال آخر سلطنت مظفر­الدین شاه و در آغاز مشروطیت، که هنوز روزنامه در ایران گسترش نیافته بود، یکی از وسایل نشر افکار آزادی­خواهان و مخالفت با حکومت استبدادی و رجال درباری، نشر شبنامه­های خطی با چاپ ژلاتینی بود. این کار به خصوص در سال­های 1323 و 1324 ه.ق/ 1284 و 1285 ه.ش، یعنی سال­های اوج نهضت مشروطه­خواهی در ایران به اندازه­ای در تهران و شهرستان­ها رواج داشت که هر کس با شخص دیگری دشمنی داشت، علیه او شبنامة ژلاتینی منتشر می­کرد. استفاده از روش چاپ ژلاتینی در سال­های بعد به تدریج منسوخ شد و بیشترِ روزنامه­ها با چاپ سربی و بعضاً چاپ سنگی، که قدیمی­تر بود منتشر می­شدند. هرچند استفاده از روش چاپ ژلاتینی برای بسیاری فراهم بود و سرمایه و وسایل زیادی نمی­خواست، این اشکال را داشت که اثر جوهر بر روی کاغذ در مقایسه با چاپ سربی ماندگاری زیادی نداشت.

 

مشی  بیضاء

    فضای سیاسی حاکم بر ایران در سال 1327 ه.ق/ 1288 ش. از گرایش­ غالب روزنامه­ها و جراید منتشرة آن زمان به نظام سیاسی مشروطه حکایت می­کند و ظاهراً بیضاء هم با درج عبارت «روزنامه آزاد عام­المنفعه از اخبار و اطلاع و مذاکرات انجمن محترم سخن می­راند و مقصودی جز اطلاع عموم ندارد» در جهت اهداف کلی مشروطه­خواهان حرکت می­کرده است. با این حال به نظر می­رسد که بیضاء بیشتر رویکردی محلی داشته و به طرح گرفتاری­ها و مشکلات ولایت بروجرد[iv] می­پرداخته است. اگر چه شماری از این گرفتاری­ها به ویژه ناامنی، معضلی فراگیر بود، در بروجرد نمود بیشتری داشت و تقریباً تمامی امور شهر را تحت تأثیر خود قرار داده و زندگی را بر تودة مردم سخت کرده بود. ناامنی­های بروجرد در آن سال­ها را شماری از سران خودسر ایلات و عشایر لرستان ایجاد کرده بودند. آنها رکود شدید اقتصادی و شیوع قحطیِ مضمن را بهانه ساخته و با سود جستن از ضعف حکومت مرکزی، گروهایی از عشایر را متشکل کرده، به غارت و چپاول روستاهای پیرامون و شهر بروجرد مشغول شده بودند.­ گوشه­ای از اوضاع پریشان بروجرد این دوره، در برخی جراید انعکاس یافته است، از آن میان، درج گزارشی خواندنی در روزنامه انجمن اصفهان جلب توجه می­­کند:    

اخبارات بروجرد - چنانکه خبر به اداره [روزنامه] رسیده، وضع بدبختی بروجرد با حکومتی[v] که در اینجا آمده است این است که به ملاحظة خیالات واهیة خودِ حکومت جلیله، رئیس فوج سیلاخوری [را] که از همه [نوع] خدمات و خسارات و نهب اموال و قتل نفوس در طهران نموده[vi] در بروجرد نائب­الحکومه قرار داده است. با وجود آن که در دولت مشروطه نائب­الحکومه صحیح نیست، نمی­دانم به چه ملاحظه این کار کرده­اند و حال آن که الوار با این نائب­الحکومه همدست می­باشند، [از]  آنچه غارت می­شود سهمی [هم] برای ایشان می­آورند.

چند روز قبل شیخ علی خان رئیس اشرار مال­ سبز­علی[vii] که اقلاً یک کرور مال مردم [را غارت کرده] و چهار صد، پانصد نفر از مسلمانان شهری و دهاتی را مقتول نموده، به شهر آوردند و این شخص محترم [!] به نوعی دسیسه و وسیله در میان آورد که حکومت او را مخلّع و مرخص فرمود [و] از شهر بیرون آمد و مشغول غارت گردید. به عبارت اخری این دفعه اذنِ صریح گرفت و تا کنون به قتل و غارتِ دهات مشغول است. چنانچه روز قبل [روستاهای] زارم و قرآسو در یک فرسخی شهر [را] بکلی غارت کردند. چند نفر مجاهد - حال آنکه نباید به این اسم خود را مصدر این حرکات نمایند - وارد بروجرد شده کمیته به اسم ستارخان تشکیل داده، خیال داشته­اند که شبانه [!] به اسم اعانه از مردم پول بگیرند. روز قبل با چند نفر از اجزای حکومت به انجمن محترم ولایتی بروجرد آمدند. یکی از آنها صمصام­السلطان که سال قبل در شیراز بود می­باشد، تمام مسلح با قطار­های فشنگ. چند نفر تجار در آنجا بوده بنای تندی با آنها گذارده و صورتی نوشته بودند از چهل، پنجاه نفر تجار و غیره که بالغ بر چهار هزار تومان می­شد به اسم این که به حکومت قرض بدهند تا در صدد علاج الوار برآیند و اِلّا کار از پیش نمی­رود. اعضای انجمن هم به ملاحظة ظهور فساد ساکت بودند، [هر چه] مادة 91 ، 93 ، 94 نظامنامه[viii] را قرائت کردند که بدون اجازة مجلس [شورای ملی] مقتدر این کار صحیح نیست، مفید نیفتاد. لذا برای رفع فتنه، تصویب نمودند، مشغول گرفتن هستند تا بعد چه شود.

امروز صبح حکومت، عده­ای سوار برای جلوگیری [از شرارت­های] طایفة مال ­سبز­علی فرستادند. خودِ حکومت هم بعد از ظهر با سوار رفتند، عصر مراجعت نموده، معلوم شد دو نفر از طرف حکومت و چهار نفر از الوار با دو رأس اسب کشته شده. فردا باز هم خیال جنگ دارند، خداوند انشاء­الله اصلاح فرماید.[ix]

    جالب آن است که خبر نوید بخشِ انتشار بیضاء در روزنامه انجمن اصفهان، از پیِ این گزارش نسبتاً تلخ و نگران کننده درج شده است:

الحمدلله در این هفته از معارف پروری اهالی بروجرد امیدواری حاصل [شد] که با عدم تهیة اسباب، جریده به اسم (بیضاء) به چاپ (جلاتین) منطبع گردیده و ملاحظه شد. تبریک می­گوییم و از اولیای امور استدعا داریم که عطف توجهی به طرف بروجرد نمایند و پریشانی­های آن حدود را به سامان رسانند و خیلی به موقع است در هر بلدی کلیتاً به اسم اعانه، ولی به طریق صحیح وجوهی فراهم آورده برای دفع و رفع دشمن [استفاده کنند] که بزودی اصلاح مفاسد بشود و اهالی مرفّه­الحال شوند [...] و از بیداری اهالی بروجرد خیلی امیدواری حاصل شد. معلوم است هرجا در اول امر، آن محذورات و مشکلات پیش می­آید نباید ملول شد، امورات عالم تدریجی­الحصول است و عن قریب بیضاءِ تمدن در تمام آن حدود بتابد و مفاسد بزودی اصلاح شود.[x]

    بخش اصلی مطالب تنها نسخة در دسترس بیضاء به اخبار محلی بروجرد اختصاص دارد. در صفحة نخست و ستون اول از صفحة دوم، مشروح مذاکرات جلسة مورخ یکشنبه 28 ذیقعده 1327 ه.ق/ 21 آذر 1288 انجمن ولایتی بروجرد[xi]درج شده که در آن، موضوعات مهمی چون وضعیت اشرارِ غارتگر و ناتوانی حاکم شهر در برخورد با آنها، تعیین مکانی مناسب برای استقرار انجمن ولایتی و انتخاب نمایندگان بروجرد در دومین دورة مجلس شورای ملی مورد گفتگو قرارگرفته است. گزارشی پیرامون گران شدن گوشت دام، نامة یکی از اهالی به روزنامه با عنوان «مکتوب شهری» و دو نوشتار دیگر در بارة صنعت و علم، دیگر مطالب این شماره از بیضاء را شامل می­شوند. با این وصف می­توان گفت که بیضاء، ارگان آن گروه از فعالان سیاسی اجتماعی بوده است که بیش از هر چیز، به اصلاح امور بروجرد، دفع ناامنی­های رایج و چگونگی بُرون رفت از گرفتاری­های متعدد اجتماعی شهر و اهالی آن می­اندیشده­اند. از نگاه آنها، بیضاء رسانه­ای بود که می­کوشید حدیث درد و رنج بروجردی­ها را به گوش «اولیای امور» یا دولتمردان مرکزنشین برساند و به تعبیر نویسندة روزنامه انجمن اصفهان بلکه «عطف توجهی به طرف بروجرد نمایند و پریشانی­های این حدود را به سامان رسانند». طرفه آن که اوضاع حکومت مرکزی، بسیار آشفته و بدحال­تر از آن بود که بتواند نیم­نگاهی به دیگر ولایات داشته باشد و اوضاع آنها را سامان دهد!

 

 

 

بازخوانی نسخة یافت شدة بیضاء

[مشروح مذاکرات انجمن ولایتی][xii] دو ساعت [و] نیم به غروب مانده روز یکشنبه 28 [ذیقعده] انجمن رسمی شد. در باب وضع ولایت و محل انجمن مذاکره در میان آمد.

آقای حاجی افتخارالاسلام:[xiii] انجمن نباید بدون هیچ باشد. باید امروز سه مطلب، مطرح [و] مذاکره شود. یکی محل صحیحی برای انجمن [مشخص شود] که مرکزی معین داشته باشد و مُبل و اساسیه[xiv] آن را هم می­بایست تهیه کرد.

(ثانیاً) ناگزیریم که زودتر وکیل خود را روانة مجلس مقدس نماییم، که [نکند] بواسطة نرفتن وکیل سرشکسته گردیم.

(ثالثاً) ایالت جلیله[xv] که عصر یوم جمعه هیئت وکلای[xvi]عظام را احضار و دعوت به دیوانخانه نموده بودند، مقصودشان این بود که از من به هیچ وجه کار[ی] ساخته نیست و استعفا داده­ام، خود شماها که مبعوثین ملت بروجرد هستید، فکری نمایید.

حاجی اسدالله: غرضِ ایالت جلیله از این فرمایش استعفا نیست بلکه از عدم پول است. اگر وجهی برایشان تهیه شود، پیشرفت دارند. خوب است از تهران، برای پاره­ای تنظیمات معاونی بخواهند.

صارم­الممالک: پریشب به ایالت جلیله عرض شد که می­فرمایید کارها پیشرفت ندارد، پس تاکنون اقدامی که شده معاون و مشاوری داشته­اند؟ از زمان انعقاد انجمن ولایتی، مشاوره به انجمن می­فرمایند، این مشاوره قانونی نیست؟ ماها ملت بروجرد امید [ناخوانا] حکومت است، می­خواهیم بعد از خرابی [ناخوانا] از انجمن رأی می­خواهند که انجمن بنویسد فلان طایفه [ناخوانا] آن نوشته را سند قرار دهند شاید از پیش نبرند تقصیر به انجمن دارد و [ناخوانا]

حاجی افتخارالاسلام: ایالت[xvii]صراحتاً می­گوید «کلیتاً قدرت در من نیست که از عهده برآیم، هرچه صلاح خودتان و مملکت است بکنید» پس باید به طهران اطلاع داد و کسب تکلیف بکنیم.

شیخ­الاسلام: خوب است حکومت چیزی در این باب بنویسند.

حاجی اسدالله: ابداً همچو نوشته­[ای] نخواهند داد خودشان می­گویند استعفا داده­ام.

صارم­الممالک: ماها که از مخابرات ایشان اطلاع نداریم [ناخوانا] می­فرمایند استعفا داده­ام.

حاجی افتخارالاسلام: در باب تلگراف طهران چه باید کرد و باید نوشت؟ بدون استعلام از این که استعفا کرده­اند، صحیح نیست چیزی نوشته شود. پس به خود ایشان لایحه نوشته شود و جداً جواب بخواهیم. (رأی دادند)

لایحه به این مضمون نوشته شد: خدمت ذی­ملاطفت حضرت اشرف اسعد امجد والا ایالت حکومت [ناخوانا] امروز از قرار اطلاع از سیلاخور، الوار مال­سبزعلی به دهات مالیات [وضع] می­کنند. دو روز قبل که وکلا شرفیاب بودند صراحت فرمودید که من کاری از پیشم نمی­رود و شماها را برای این مطلب خواسته بودم که بگویم آنچه را صلاح حال خودتان و ممملکت و ملت می­دانید رفتار نمایید. بنا بود که لایحه در این باب امروز به انجمن مرقوم فرمایید لذا مزاحمت می­شود و ملت امروز هجوم آورده­اند و علاج می­خواهند. مسئول امنیت هم شخص حضرت والا هستید. وظیفة انجمن هم غیر از خواستن امنیت چیز دیگر [خط خوردگی] بر حضرت والا ندارد. آنچه تکلیف است مرقوم فرموده که جواب ملت داده شود ز چه [ناخوانا] است. ایام [ناخوانا] (انجمن ولایتی)

در باب وکیل طهران مذاکره شد

حاجی افتخارالاسلام: اگر رأی بدهید آقای سید حسین مدیرالاسلام بروجردی[xviii] که از هر جهت سزاوار است به وکالت منتخب شود.

[ناخوانا][xix] ایشان بسیار خوب هستند و جناب عنایت­الملک هم به ایشان متفق باشند بهتر است.

در باب آقای سید حسین [ناخوانا] و جناب عنایت­الملک قرار بر این شد که رئیس [ناخوانا] ایشان را ملاقات نمایند. ولی محض اطمینان از مجلس مقدس که سنه ماضیه مدیرالاسلام و [ناخوانا] اتهامی نسبت به ایشان داده بودند، قرار شد که تلگرافی [از] حضرت اجل آقای مستشارالدوله رئیس مجلس [استعلام] نمایند که اگر آقا سیدحسین مدیرالاسلام پذیرفته است، اعتبارنامه برای ایشان [ناخوانا] و عنایت­الملک هم متفق به ایشان به وکالت از طرف عموم ملت بروجرد منتخب شوند.

[ناخوانا] مسئلة محل انجمن، متفق­الرأی منزل خواجه محمد باقر، معین [و] صیغه خوانده شد.[ناخوانا] انشاءالله تعالی مرکز انجمن در آنجا قرار خواهد گرفت.

چند ورقه عکس سوار و سرباز ساخلو[xx]بروجرد که از 22 [ذیقعده] مشغول سان[xxi] بودند آوردند، ملاحظه شد.

آقای حاجی مغیث­الاسلام:[xxii] تمام این زحمات برای این است که قشون[xxiii] مرتب شود و قشون مرتب نمی­شود مگر به دادن حقوق آنها. اگر حقوق نرسد مثمر فائده و منتج به نتیجه نخواهد بود. پس اول می­باید تدارک وجه برای آنها نمود، بعد از آنها خدمت خواست.

 

 [عنوان] درد بالای درد

از آنجایی که دو سال است ملت بدبخت بروجرد در فشار الوار و مبتلای به غارت و صدمات فوق طاقه بودند، بالاتر از این خسارت و صدمه متصور نیست که کار همة ملت بروجرد درهم [است] بدبختانه اهالی اینجا نه کسبی نه زندگی، همه مفلوک و پریشان حال، ویلان و سرگردان، [تنها] دلخوشی که داشتند فراوانی نان و [ناخوانا] ارزانی گوشت، با [وجود] این صدمات، بیچاره کاسب به عسرت تهیه نان و گوشتی می­نمود و از [ناخوانا] حالا چشم ما روشن [ناخوانا] به چوبدارها وجه داده، می­روند به مسلخ، گوسفندی که روزیِ ملت فلکزدة بیچارة بروجرد است [را] به اضعاف[xxiv]متصاعد[xxv] می­خرند. سابقاً مرسوم بود [که] چوبدار از بختیاری و اطراف، گوسفند خریده و می­آوردند بعضی را بروجرد می­فروختند و برخی را به طهران می­بردند. حالا بدبختی به اینجا ما را کشانده که تجار مملکت ما برعکس سایر ولایات در صدد خرابی مملکت و بدتر از این، در هلاکت ملت ­می­کوشند. شماها که از قصابخانه گوسفند می­فرستید می­خرند، با این وضع مملکت، قصاب هم این روز را از خدا می­خواهد که بهانه [ناخوانا] عذر موجه برای او فراهم شود، اگر گوشت را از سیصد دیناری که حالا [ناخوانا] یک دفعه ده شاهی[xxvi] بگوید، کی جواب آنها را می­دهند. ای تجاری که حرص جلوی چشم شما را گرفته، به احوال فقرای مملکت بنگرید، کاسب فقیر بدبختی که از صبح تا غروب ده شاهی به زحمتِ زیاد فراهم می­تواند بیاورد، چه طور عندالله جواب می­دهید. که برای گوسفندی سه عباسی[xxvii] حق­العمل را حتی به هزار گونه نفرین [ناخوانا] شماها در ناز و نعمت مستغرق، چه باک که فقرا چه می­گذرانند. فردای قیامت جواب این مسلمانان را چه خواهید داد. باز هم چشم ما روشن، شنیده­ایم که برای گندم و نان هم [ناخوانا] پیدا شده که نان را می­خرند و می­آورند بازار به مسلمانان می­فروشند. زنده باشیم بالاتر و بهتر از اینها خواهیم دید[!] تمام اینها نیست مگر بدبختی ما.

انجمن محترم تازه منعقد [شده است] این مطالب هم قانوناً وظیفة انجمن نیست. نظمیه[xxviii] و بلدیه[xxix] نداریم، به خلاف قانون اگر رفتاری شود- و اینطورکارها پیش می­آید- به که ملتجی و به کدام اداره پناهنده شویم؟ تعجب در این است که ملت بروجرد را به نظر [مردم] سایر بُلدان[xxx] طور دیگری و وحشی قلمداد کرده­اند. به دقت و تعمق نظر که ملحوظ گردد، ملت بروجرد دوچار بعضی محذورات و پاره­ای اشکالات است. روزی به یک نوع [گرفتاری] مبتلا [هستند].  قسمی به بروجرد بدبختی احاطه کرده مثل [ناخوانا] ایالت جلیله را با این حسّ فطرت و صفای عقیدت، فریب می­دهند و به نظر کار را سخت نشان می­دهند. الوار به پای خود می­آیند[ناخوانا] به نظر چنان جلوه می­دهند که اگر نگاه کج به آنها بشود زمین و زمان متزلزل و کوهها متدکدک[xxxi] خواهد شد. خداوند را قسم می­دهم به حرمت صدیقه طاهره علیهمالسلام که قلوب بزرگان ما را به فقرای ما مهربان و درصدد اصلاح اموراتمان برآیند. (بقیه دارد)

 

[عنوان] قابل توجه وکلای محترم دامت تأییداتهم، مکتوب شهری

خدمت جناب ...[xxxii] مدیر دامت تأییداته، این مختصر عریضة صادقانه را که زبان حال ملت بروجرد است چنانچه مقتضی بدانید برای تذکر خاطر مودت مظاهر آقایان وکلای محترم انجمن مقدس ولایتی دامت تأییداتهم، در جریدة فریدة (بیضاء) درج فرمایید ...

حضور مبارک آقایان وکلای محترم انجمن مقدس دامت تأییداتهم و توفیقاتهم­العالی. با کمال احترام به عرض تهنیت و تبریک انعقاد انجمن مقدس دامت بقاه، که مایة فوز و سعادت ملت است مبادرت نموده و دوام عمر و ازدیاد شوکت آن بزرگواران را از درگاه حضرت ذوالجلال مسئلت می­نماید. امیدواریم هرچه زودتر با کمال اتحاد و یک­جهتی تشکیل ادارات ایالتی و ولایتی را از بندگان ... ایالت جلیله، که خودشان یکی از رجال مجرب وطن­پرست قانون­دوست هستند بخواهند، که در موقع معیّنی با حضور آقایان علمای اعلام و اعیان و تجار و اشراف و غیرهُم بطور رسمی به انجمن مقدس معرفی فرمایند، که افراد ملت ملجاء تظلمات عمومی خود را که به هر اداره­ای راجع است، دانسته و بعدها اسباب مزاحمت و تضییع اوقات شریف انجمن محترم را فراهم نیاورند. ادارات هم تکالیف و وظایف خود را دانسته، مداخله به امور سایر ادارات نکنند و هر یک خود را مسئول کار و خدمات راجعه به خود بدانند، که هرگاه رئیس یا یکی از اجزاء برحسب ضرورت تغییرکند، تفاوتی به حال اداره نداشته باشد و دفاتر هر اداره که محل امانت و اسرار ملت است، همیشه محفوظ باشد. مثلاً اگر یکی از اجزاء به موجب قانون تغییر کند، عوض او را شخص حاکم که رئیس کل است، به انجمن مقدس معرفی می­کند و اگر رئیس تغییر کند از طرف وزارت جلیلة داخله[xxxiii] معرفی می­شود. یعنی همان حکم او معرف اوست. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل) خادم وطن، میرزا هادی کرمانشاهی مستخدم پُست خرم­آباد

 [عنوان] بیضاء

خدا را هزار هزار بار شکر می­نماییم که از این لوایح بی­غرض [ناخوانا] به اداره بیضاء می­رسد که درج شود و عموم ملت تکلیف کنونی خود را به کمال آزادی و جد و جهد از انجمن مقدس درخواست نمایند. ولی چه عرض کنم بعضی از ما ملت از اسم روزنامه بدمان می­آید و متنفر می­شویم. دیگر نمی­دانند به قول ابوالفضل  بیهقی «هیچ نوشته­ای نیست که به خواندن نیرزد» تقصیر هم ندارند. تاجر یا کاسب یک ساعت وقت را از شغل خود منفک نمی­شود که روزنامه بخواند و فی­الجمله به حال مملکت بصیر و خبیرگردد و ببیند وکلای مقدس ما چه قِسم من باب پیشرفت مقاصد ملت در سئوال و جوابند. ملاحظه نماید که در ولایت چطور در صدد بعضی خیال­ها هستند. به خیالات واهیه می­گویند [که] شخص، خود را به این کارها نباید مشغول نماید و و و و و

 

 [عنوان] بقیه از مقالة قبل صنعت از [ناخوانا]

عرض شد که طفل اگر تا حد رشد و بلوغ تحصیل روزه [ناخوانا] قرآن و فارسی و خط و مسائل تقلیدیه و حِرفت و صنعت ننماید در ریعان جوانی، که هزارگونه خیالات او را دوچار می­شود چطور [ناخوانا] تحصیل نموده خود را در زمره دانشمندان و عقلا قلمداد نماید و به مدارج عالیه تمدن و ترقی برساند؟ مشهور است «العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر»[xxxiv] پس خوب است که اطفال خود را به تحصیل علم وادار نموده چون علانیه و آشکار است [که] مردم عوام چه قدر افسوس می­خورند از این که سواد و خط ندارند. ملاحظة حالِ بعدِ اطفال خود را فرموده، آنها را تشویق به درس و تحصیل و اتحاد، که مایة بسی ترقیات است نمایند. به دقت نظر به حال حالیه وطن [ناخوانا] و خود را بنماییم که [ناخوانا] ترین احوال در زیر فشار دول متحابّه هستیم، زندگی ما و مردن ما محتاج به آنها باشد [ناخوانا] تا وقت است دست به دست داده بلکه خود را از این مهلکه نجات دهیم. مگر نه ازمنة سابق، متاع ما به ولایات می­رفته، مگر نه همین چیت کارخانجات بروجرد بود که شنیده­ایم در ولایات بعیده به [ناخوانا] به غالب نقاط ایران و خارجه می­رفته. از بس از بی­علمی هوای نفسانیه تقلب کردیم و به عوض کتیرا، آرد گندم به کار بردیم، به کلی واخورده و استادان آنها [ناخوانا] و عاقبت به بدترین احوال رسیدیم. از بی­دانشی و بی­­علمی اینطور شد [ناخوانا] صنعتهای حالیه را هم مشغول تقلب شده­اند. کم­کم این [ناخوانا] که به چهل پنجاه منزل راه باید برود، یکشبه و [ناخوانا]

 

[عنوان] بقیه از [ناخوانا] به قول عوام و  [ناخوانا]

در شمارة دو عرض کردیم که به نظر عوام همچو متصور است که ثروت فقط داشتن مال اندوخته از زر و سیم و عقار و خانه و مایحتاج است. چه بسا در همین شهر اشخاصی متمول صاحب مکنت بودند که اولاد آنها بواسطة نداشتن علم و هنر، چنان محتاج و فقیر شده­اند که به گدایی افتاده­اند. پس علم ثروت است و ثروت علم. چه، بواسطة علم و دانش [است که] گنجهای مخزونة مکنونه از شکم زمین ظاهر می­شود و طلا و نقره بر سطح زمین جاری می­گردد. با تعلیم تجزیة مرکبات و ترکیب بسایط و ترتیب منسوجات و خواص معدنیات، ثروتی بی­نهایت حاصل و پیدا و ظاهر و هویدا خواهد شد. و از برای علم [ناخوانا] متصور نیست. به ثمرة علم آهن از  سنگ [ناخوانا] می­نماید (بقیه دارد)



 

پی نویس ها

 

[i]- یادآوری می­نماید که نسخة منحصر به فرد این روزنامه در کتابخانه موزه بریتانیا در لندن نگهداری می­شود.

[ii]- تا آنجا که می­دانم، نقد آقای نوروزی، پیش از این دست کم سه بار دیگر در روزنامه بهار بروجرد، فصلنامه راستان و وبلاگ دارالسرور در طول سال­های گذشته منتشر شده است.

[iii]- من برای اول بار در دوران دانشجویی در مقطع کارشناسی به نام روزنامة بیضاء برخورد کردم. همان زمان، تابستان 1365 موضوع را با دوست دانشمند و فاضلم، زنده یاد حاج­ آقاعلی حجتی در میان گذاشتم. ایشان بلافاصله ماجرا را از آقای محمدعلی اصفهانیان، که با یکدیگر باجناق بودند جویا شد. مرحوم اصفهانیان، که از نزدیکان تاجر روناسی بود با وجود بهره­مندی از حافظة بسیار خوب، گفت که تصمیم تاجر برای تهیة اسباب چاپ از اصفهان و انتشار روزنامه بیضاء تحت شرایط خاص سیاسی آن زمان گرفته شد و حاجی به آوردن دستگاه چاپ موصوف به بروجرد موفق نشد و پس از آن نیز موضوع را پی گیری نکرد.

[iv]- ولایت بروجرد در آن زمان شامل شهر بروجرد و بلوک­های سیلاخورعلیا به مرکزیت اشترینان، سیلاخور سفلی به مرکزیت چالانچولان، جاپلق (ازنا) و بُربُرود (الیگودرز) می­شد.

[v]- در این گزارش واژه «حکومت» به معنای حاکم و فرماندار شهر به کار رفته است.

[vi]- در ماجرای به توپ بستن مجلس شورای ملّی، فوج سیلاخوری که به همین منظور از بروجرد به تهران اعزام شده بودند در آزار و اذیت عموم مردم و حتی غارت و چپاول خانه­های مشروطه­خواهان شدت عمل نشان دادند و خاطره­ای بسیار بد در اذهان ساکنان تهران برجا گذاشتند.

[vii]- «در نظام قبیله­ای لرها مال مفهومی فراتر از طایفه داشت و دیگر گروه­ها و تیره­های مرتبط و متحد با یک طایفه را هم در بر می­گرفت. به عنوان مثال، طایفة سبزعلی، شامل تیره­هایی چون زارعلی، الله مراد، مُؤمَه، صادق و عبدالرضا بود و مال سبز­علی، افزون بر تیره­های یاد شده، تیره­های دیگری مانند بلور، سیاهپوش و سبزی­وند را هم شامل می­شد که به رغم نداشتن پیوند نسبی، در شمار متحدان طایفة سبزعلی قرار داشتند. مال سبز­علی زیر مجموعة ایل بزرگ بیرانوند بود اما با شیخ علی خان، مشهور به شیخه از خوانین اصلی و بنام ایل بیرانوند میانة خوبی نداشتند. ظاهراً نسبت دادن ریاست اشرار مال سبزعلی به شیخ علی­خان از عدم آگاهی مخبر روزنامه انجمن اصفهان نسبت به روابط طایفه­ای لرها ناشی شده است.» به نقل از دوست عزیزم دکتر فیروز آزادی، پژوهشگر تاریخ لرستان

[viii]- اصول91 تا 93 متمم قانون اساسی مشروطیت به چگونگی انتخاب و وظایف اعضای انجمن­های ایالتی و ولایتی مربوط بود. برابر اصول 94 تا 96 هیچ گونه مالیاتی بر شهروندان برقرار نمی­شد مگر آن که توسط اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی تصویب می­شد و در قالب «قانون» از سوی دولت به حاکمان ایالات و ولایات ابلاغ می­گردید.

[ix]-  انجمن اصفهان، سال سوم، شماره 36 ، شنبه 18 ذی الحجه 1327 ه.ق. ص 3

[x]- همان

[xi]- برابر اصول 90 تا 93 قانون اساسی مشروطه، در سراسر کشور ایران انجمنهای ایالتی و ولایتی تأسیس می­شد که اعضای آن به صورت مستقیم توسط اهالی هر ایالت یا ولایت انتخاب می­گردید. این انجمن­ها اختیار و نظارت‌ تامه در اصلاحات و منافع عامه را داشتند از جمله، صورت خرج و دخل ایالات و ولایات به نوعی باید به تصویب آنها می­رسید و توسط آنها طبع و نشر می­شد. در واقع باید گفت که انجمن­های ایالتی و ولاتی سلف شوراهای اسلامی روستا، شهر و استان در زمان ما شمرده می­شوند.

[xii]- توضیحات درون دو قلاب [ ] از من است. همچنین، نشانه­های (،) ویرگول، (:) دونقطه، (؟) علامت پرسش و (.) نقطة پایانی برای بهتر خواندن متن افزوده شده و در متن اصلی نیست.

[xiii]- سید محمدتقی نبوی طباطبایی ملقب به افتخارالاسلام و مشهور به حاجی افتخار از ملاکین معروف و شخصیت­های بنام سلسله طباطبایی بروجرد و از چهره­های متنفذ و فعال در امور سیاسی و اجتماعی شهر بروجرد در اواخر دورة قاجار و اوایل عصر پهلوی بود.  

[xiv]- اثاث، اسباب و وسایل خانه  

[xv]- منظور حاکم یا فرماندار شهر است.

[xvi]- «وکیل» در این متن به نمایندة عضو انجمن شهر اشاره دارد. 

[xvii]- منظور حاکم شهر است.

[xviii]- سید حسین بروجردی، نماینده تهران در اولین دورة مجلس شورای ملی

[xix]- نام یکی دیگر از اعضای انجمن است که سخن حاجی افتخارالاسلام را تأیید کرده است.

[xx]- پادگان، سربازخانه

[xxi]- بازدید کردن صفوف سربازان

[xxii]- سید ابوالفضل مغیثی طباطبایی ملقب به مغیث­الاسلام و مشهور به حاج آقا مغیث. او نیز از ملاکین معروف و شخصیت­های بنام سلسله طباطبایی بروجرد بود. بخش بیرونی خانه مسکونی حاج آقا مغیث هم اکنون محل اداره میراث فرهنگی شهرستان بروجرد هست و بخش اندرونی آن به عنوان خانه تاریخی مورد بازدید گردشگران قرار دارد.

[xxiii]- سپاه، نیروی نظامی

[xxiv]- دو برابر کردن

[xxv]- فزاینده

[xxvi]- واحد پول ایران در آن زمان قران بود، هر یک قران برابر بیست شاهی و هر شاهی برابر 50 دینار ارزش داشت.

[xxvii]- هر عباسی برابر چهار شاهی یا 200 دینار ارزش داشت. ظاهراً قیمت گوسفند از سیصد دینار به حدود 600 دینار افزایش یافته بود. 

[xxviii]- شهربانی، نیروی انتظامی

[xxix]- شهرداری

[xxx]- سرزمین­های دیگر، شهرهای دیگر

[xxxi]- کوه­ها فرو می­ریزند

[xxxii]- نقطه­چین مربوط به اصل متن است.

[xxxiii]- وزارت کشور

[xxxiv]- برگرفته از حدیث منسوب به پیامبر (ص): «مثل الّذی یتعلّم العلم فی صغره کالنّقش على الحجر و مثل الّذی یتعلّم العلم فی کبره کالّذی یکتب على الماء» حکایت کسى که در کوچکى علم آموزد چون نقش بر سنگ است، حکایت کسى که در بزرگى علم آموزد چون کسى است که بر آب نویسد.»


  • farhad davoodvandi