" بیضاء "
نخستن روزنامه بروجرد و لرستان
از استاد محمد
گودرزی( الف. فرهیخته)، تاریخ نگار معاصر بروجردی
مقدمه
این سخن که روزنامهها از چنان اهمیتی برخوردارند که چون سرود ملی، پرچم و واحد پول نشان
هویت ملی شمرده میشوند و دکة روزنامه فروشها در نوع خود یک سازمان ملل محسوب میشوند،
شاید برای شهروندان کشورهای توسعه یافته و پیشرفته؛ آنهایی که «روزنامهخوانی» را یک
عادت روزانه میدانند، قابل فهم باشد،
احتمالاً گروهی را هم شگفتزده میکند و این
پرسش را برایشان مطرح میسازد که مگر روزنامهها چه دارند یا چه نقشی ممکن است در
زندگی اجتماعی یا فردیشان ایفا کنند که چنین تعابیری در بارة آنها به کار برده میشود؟!
آری، وقتی که «مطالعه» به صورت کلی، و «روزنامهخوانی» به شکل خاص، در زندگی
روزمرة گروههایی از مردم جایی نداشته باشد، و «خواندن» و «دانستن» یک نیاز ضروری
شمرده نشود، این «شگفتزدگی» طبیعی مینماید.
روزنامه
به شکل امروزی و از پی آن، روزنامهنگاری را ایرانیان، بسان بسیاری از دیگر مظاهر
تمدنی جدید از مردم مغرب زمین آموختند و در ایران گسترش دادند. روزنامة مشهور
میرزا صالح شیرازی موسوم به کاغذ اخبار را نخستین روزنامة فارسی زبان چاپ داخل
ایران دانستهاند که شمارة اول آن در 25 محرم 1253 ه.ق. (1215 ه.ش/ 1837 م) انتشار
یافت و در مجموع بیش از چند شماره، آن هم به شکل نامنظم و با فاصلة زمانیِ طولانی
منتشر نگردید.[i] با انتشار
اولین شماره از روزنامة دولتی وقایع اتفاقیه در پنجم ربیعالثانی1267 ه.ق. (1229 ه.ش/
1851م) روزنامهنگاری در ایران به شکل پایدار بنیان گذاشته شد. این پدیدة جدید در
ایران در شرایطی پا گرفت که از پیدایش روزنامه در اروپا در آغاز قرن هفدهم میلادی،
حدود دویست سال گذشته بود.
پیدایش روزنامه در سایر ولایات و
شهرهای کشور با تأخیر بیشتری همراه بود. این تأخیر در بروجرد و لرستان، طولانیتر
هم شد. نخستین روزنامة ولایتی در ایران با عنوان روزنامه ملّتی مملکت محروسه
آذربایجان در تبریز و در سال 1275 ه.ق/ 1237 ه.ش تأسیس گردید و پس
از آن، در شیراز، اصفهان و دیگر شهرهای ایران روزنامههای محلی به تدریج بوجود
آمد. بیضاء نخستین روزنامه در بروجرد و لرستان است. خبر انتشار بیضاء را
نخستین بار محمّد صدر هاشمی در کتاب تاریخ جراید و مجلات ایران آورده؛ روزنامهای
که در اواخر سال 1327 ه.ق./ 1288ه.ش. با روش چاپ ژلاتینی منتشر
شده است.
این خبر را صدر هاشمی از دو خبر منتشره در هفتهنامههای زاینده
رود و انجمن اصفهان نقل کرده است. صدر هاشمی بر مبنای منابع خود میافزاید
که آقا
عباسعلی تاجر روناسی اصفهانی، بازارگان
اصفهانیِ مقیم بروجرد سعی داشته است که چاپخانهای مرتب از اصفهان تهیه نموده و به
بروجرد ببرد تا بیضاء را با چاپ سربی تکثیر و منتشر نماید. او از این که سرنوشت
تأسیس چاپخانة مذکور در بروجرد چه شد و این که سرانجام بیضاء به چاپخانه برده شده
یا نه، اظهار بیاطلاعی کرده و روشن شدن این مسأله را بر عهدة آیندگان گذاشته است.
از زمان انتشار چاپ نخست کتاب صدرهاشمی در
1327 ه.ش تا سال 1370 و انتشار مقالة «تاریخچة مطبوعات لرستان» از سید فرید قاسمی
در فصلنامه رسانه، مطلبی در بارة بیضاء منتشر نشد، هرچند در این مقاله نیز نکتهای
بر مطالب پیشین صدرهاشمی افزوده نشده بود. شاید یک دلیل این سکوت و بیخبری را بتوان
در کمرونقی فعالیتهای روزنامهنگاریِ مستمر در بروجرد دانست. در واقع، از زمان
انتشار بیضاء در 1288 ه.ش تا نزدیک به صد سال بعد، تنها یک روزنامه محلی؛ ندای
لرستان، که در سال 1329 توسط ابوالمجد رازانی تأسیس شده بود توانسته بود به حیات
خود برای نزدیک به 34 سال، تا تابستان 1364 ادامه دهد. از زمان تعطیل شدن اجباری
ندای لرستان تا راهاندازی هفتهنامه پیغام بروجرد در مهر 1379 برای مدت 15 سال،
هیچ روزنامه محلی در بروجرد منتشر نشد!
از این رو آغاز نشر پیغام بروجرد را میباید
طلیعهای جدید در حیات مطبوعاتی و فعالیتهای روزنامهنگاری محلی در بروجرد دانست.
ضمن آن که احمد ترکزبان، مدیر پیغام بروجرد دُرست
از همان نخستین شمارة خود با انتشار مقالة من با عنوان «از بیضاء تا پیغام» به
بازخوانی تاریخچه فعالیتهای روزنامهنگاری بروجردیها اهتمام ورزید و علاقة خود
به این موضوع را نمایان ساخت. پس از آن نیز چند نوشتار دیگر پیرامون تاریخ مطبوعات
بروجرد منتشر شد، از جمله:
-
محمد حسن مقدس جعفری، «مروری گذرا بر نشریات محلی بروجرد»، فصلنامه صدای زاگرس،
سال اول، شماره 2، تابستان 1381
-
غلامرضا عزیزی، «سخنی در خصوص فعالیتهای مطبوعاتی در بروجرد»، فصلنامه صدای
زاگرس، شماره 5 و 6، پاییز و زمستان 1383
-
محمد گودرزی (نگارنده)، «بیضاء روزنامهای که هرگز منتشر نشد» فصلنامه
راستان، شماره 7 ، بهار 1387
-
نوروزی، بهروز، «نقدی بر مقالة بیضاء روزنامهای
که هرگز منتشر نشد» فصلنامه راستان، سال چهارم، شماره 9، تابستان 1388
نوشتار اخیر آقای نوروزی، همشهری مقیم اصفهان، همان است که با برخی تغییرات،
یک بار دیگر در شمارة 659 روزنامة پیغام
بروجرد به تاریخ 18 آذر 1394 منتشر گردید و در آن، مقالة مرا که در بهار سال 1387
در مجلة راستان منتشر شده بود را به نقد کشیده و به ویژه بر تمایز میان تکثیر
ژلاتینی بیضاء با روش چاپ سربی، به دُرستی تأکید نموده بود. باید اعتراف کنم که معایب
آن نوشتار من، بیشتر و مهمتر از آنچه بود که آقای نوروزی به قلم آورده بود و
اساساً با استانداردهای شناخته شدة یک مقالة علمی و پژوهشی فاصلة بسیار داشت، گو
آن که نقد آقای نوروزی نیز به لحن طعن و کنایه آمیخته بود.
واقع آن است که دور بودن از محیط علمی
دانشگاهها و مراکز پژوهشی معتبر، انجام هرگونه تحقیق و مطالعه را در معرض آسیب
جدی قرار میدهد و از ارزش و اعتبار آن میکاهد. خوشبختانه ادامة تحصیلات تکمیلی
من از سال 1387 به بعد و راهنماییهای سودمند آقای دکتر روحاله بهرامی، که
راهنمایی پایاننامة مرا با عنوان «تحولات روزنامهنگاری در بروجرد، از آغاز تا
کودتای 28 مرداد 1332» بر عهده داشتند، واکاوی دقیقتر موضوع چاپ و نشر بیضاء
و اصلاح نکات پیشین را به دنبال داشت. از طرفی، یافت شدن نسخة منحصر به فرد بیضاء،
توسط کارشناسان اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری بروجرد این فرصت را
فراهم آورد تا بار دیگر داستان این نخستین روزنامة بروجرد روایت گردد.
شاید مناسبتر آن بود که یافتههای جدید در این باره در نشریهای تخصصی و برای
اهل فن منتشر میشد، اما انتشار مجدد[ii] نقد
آقای نوروزی در پیغام بروجرد این نکته را یادآوری کرد که مردم بروجرد پیش و بیش از
دیگران در آگاهی یافتن از روایت بیضاء محق هستند. در این روایت، از نقل منابع و
مآخذ به جهت رعایت حوصلة خوانندگان خودداری کردهام. همچنین، بر خود فرض میدانم
که از لطف و محبت جناب آقای حجتاله یارمحمدی، رئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع
دستی و گردشگری بروجرد و نادر ارجمندی، رئیس سابق اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی
بروجرد و همکاران پرتلاش ایشان که اسباب دسترسی من به نسخة منحصر به فرد بیضاء را
فراهم کردند، صمیمانه تشکر کنم.
نسخة تازهیاب بیضاء
در اواخر زمستان سال 1393 کارشناسان سازمان
میراث فرهنگی بروجرد، زمانی که به بررسی بخشی از اسناد و مدارک باقیمانده در خانة
تاریخی مغیثالاسلام طباطبایی، واقع در کوی صوفیان مشغول بودند به دو نسخه از
روزنامة بیضاء دست یافتند. یکی از آن دو، تنها یک برگ است که بخش بالای آن، شامل عنوان
و مشخصات روزنامه از بین رفته و جوهر بخش باقی مانده نیز کم رنگتر از آن است که
مورد استفاده قرار گیرد، و نسخة دوم تقریباً سالم است. به صلاحدید آقای یارمحمدی،
رئیس میراث فرهنگی بروجرد موضوع یافت شدن نسخهای از بیضاء به آقای ارجمندی، رئیس
وقت اداره ارشاد اسلامی اطلاع داده شد و با کمک کارشناسان هر دو اداره، تصاویری
زیبا و با کیفیت از آن نسخة سالم تهیه گردید. نسخهای از تصاویر مذکور در مرداد
ماه سال جاری در اختیار من گذاشته شد. با آن که تصاویر تهیه شده از کیفیتی بالا
برخوردارند، پاک شدن یا کم رنگ شدن جوهر برخی از عبارات روزنامه، مانع از خواندن
تمامی متن میشد. از این رو دوست عزیزم، آقای مهندس عبدالرضا برقدهنده با استفاده
از نرمافزار photoshop تغییراتی در کیفیت تصاویر ایجاد کرد تا بهتر خوانده شوند. به رغم این،
برخی از کلمات و عبارات متن روزنامه همچنان قابل خواندن نیست.
نسخة تازهیاب بیضاء ششمین شمارة آن است که در
روز دوشنبه 29 ذیقعده 1327 ه.ق (22 آذر 1327) در دو برگِ به هم پیوسته (چهار صفحة پشت و رو) به
روش ژلاتینی با جوهر آبی رنگِ مایل به بنفش، چاپ و منتشر شده است. قطع روزنامه کمی بزرگتر از ورق A4 در اندازههای
22× 33 سانتیمتر است. لوگو (عنوان) و مشخصات اصلی روزنامه در کادری مستطیل شکل در
بالای صفحة اول طراحی شده است. عنوان روزنامه، بیضاء است که با خطِ نسخی زیبا و
دُرشت بر قسمت میانی نقش بسته است. بالای عنوان، جملة «بسمالله الرّحمن الرّحیم»
به خط نسخ و ریزتر از عنوان نوشته شده است. زیر عنوان، عبارت «تاریخ یوم دوشنبه 29
شهر ذی قعده الحرام 1327» به خط شکسته به چشم میخورد. در طرف راست عنوان، مشخصات
اصلی روزنامه در چهار ستون به شرح زیر درج شده است:
-
عنوان مراسلات (اداره بیضاء)
-
مؤسس (شاهزاده مؤیدخان رئیس عدلیه)
-
مدیر [ناخوانا] (میرزا محمدحسن)
-
عجالتاً هفتهای دو نمره توزیع میشود
قیمت اشتراک
سالانه در بروجرد 15 قران و سایر ولایات 20 قران بوده که در ستونهای سمت چپ
عنوان، نوشته شده است. در آخرین ستون این قسمت آمده است: «لوایح مفیده با امضاء
راقم درج میشود». در پایین کادرِ عنوان، این جمله دیده میشود: «روزنامه آزاد عامالمنفعه
از اخبار و اطلاع و مذاکرات انجمن محترم سخن میراند و مقصودی جز اطلاع عموم
ندارد». با آن که کادر لوگوی روزنامه از متن اصلی جدا شده، در بالای این کادر و
نیز طرفین عنوان بیضاء جملاتی به خطی شکسته و نامنظم نوشته شده که زیبایی لوگوی
روزنامه را تحت تأثیر قرار داده است. این جملات، توضیحات مدیرروزنامه در بارة
وجود نقص فنی در تکثیر و نشر شمارة پنجم است: «چقدر در نبودن اسباب [چاپ] باید
تأسف خورد که در نمرة قبلی بکلی عبارات متغیر گشته [ناخوانا] برای ترتیب نمرات،
مدیر متعهد است نمره (5) را مجدداً طبع نموده تقدیم دارد [امضاء] میرزا محمد حسن».
صفحات بیضاء دو
ستونی است و بالای هر صفحه، شمارة آن و شماره روزنامه درج شده است. روزنامه، مانند بیشتر جراید آن عصر فاقد تیتربندی
است، موضوعی که آشکارا از غیر حرفهای بودن گردانندگانش خبر میدهد. اندازة عنوان
مطالب، همسان عبارات متن است با این تفاوت که میان علامت (( )) و وسط ستون نوشته
شدهاند. عنوانها به خط نسخ و متن، با خط شکستة تحریریِ کاملاً خوانا نوشته شده
است. بر اثر تاخوردگی صفحات و نیز گذشت زمان، جوهر بسیاری از کلمهها و حتی جملهها،
کمرنگ یا کاملاً پاک شده و خواندن قسمتهایی از متن، دشوار یا غیرممکن شده است. متن روزنامه، بسان دیگر متون آن زمان، نشانههایی چون (،) ویرگول،
(:) دونقطه، (؟) علامت پرسش و (.) نقطة پایانی جمله ندارد و جملات با کمی فاصله از
یکدیگر مشخص شدهاند. روزنامه، فاقد هرگونه تصویر و طرح گرافیکی است.
زمان نشر بیضاء
سال 1327 ه.ق./ 1288 ه.ش. سالی پر حادثه در تاریخ
ایران است. این سال با اوجگیری دوبارة موج آزادیخواهی و مشروطهطلبی هم زمان
است. محمدعلی شاه، که پیش از این در 23 جمادیالاولی 1326 ه.ق./ 2 تیر 1287 مجلس
شورای ملّی را به توپ بست و بساط مشروطیت نوپا را برچید در برابر صفوف به هم فشردة
مجاهدانِ مشروطهطلب که از آذربایجان و دیگر نقاط ایران عازم تهران شده بودند، تاب
ایستادگی نیاورد و با سقوط شهر، در 27 جمادیالثانی 1327 ه.ق./ 25 تیر 1288 به باغ
سفارت روسیه در محلة زرگنده تهران پناهنده شد. فاتحان تهران او را از سلطنت برکنار
کردند و فرزند خردسالش، احمد میرزا را به پادشاهی برگزیدند. دگرباره نظام حکومتی
سلطنت مشروطه بر کشور حاکم شد. با فروپاشی حکومت استبدادی محمدعلی شاه، آن گروه از
مدیران روزنامهها و جراید که به دلیل اختناق حاکم از شهرهای خود گریخته بودند
بازگشتند و به نشر روزنامه پرداختند. حاکمیت دوبارة مشروطیت، زمینه را برای پیدایش
حزبها و گروههای سیاسی به گونهای رسمی فراهم آورد. این حزبها و گروهها میکوشیدند
تا با راه اندازی یک یا چند روزنامه، اندیشهها و آرمانهای سیاسی خود را منتشر
سازند. از طرفی، انتخابات دومین دورة مجلس شورای ملّی در پیش بود و روزنامههای مشروطهطلب،
به عنوان مهمترین ابزار رسانهای آن دوران وظیفة خود میدیدند که در طرفداری از
مجلس و نظام مشروطیت، دانشِ سیاسی مردم را افزایش دهند و آنها را به مشارکت در
سرنوشت سیاسیشان ترغیب نمایند. همچنین، افشاگری در بارة جنایات حکومت محمدعلی
شاه، به ویژه خبر شکنجه و قتل روزنامهنگاران مشهوری چون میرزا جهانگیرخان
شیرازی، مدیر روزنامه صور اسرافیل و سلطانالعلمای خراسانی، مدیر روزنامه روحالقدوس
احساسات مردمی را در حمایت از روزنامهنگاران مشروطهخواه برانگیخته و بازار
فعالیتهای مطبوعاتی گرمی و رونق خاصی داده بود. در این میان، رقابت حزبها و گروههای
سیاسی، پدیدهای که برای نخستین بار در تاریخ سیاسی اجتماعی ایران رخ مینمود، به این
گرمیِ بازار میافزود. این دوره، که تا حدود سه سال بعد، یعنی پایان عمر مجلس دوم
ادامه داشت از مهمترین و درخشانترین دورههای فعالیتهای مطبوعاتی در ایران است.
در این دوره دهها نشریه در تهران و دیگر شهرها به راه افتاد. دُرست در چنین فضایی،
روزنامه بیضاء در بروجرد بنیاد نهاده شد.
تاجر روناسی و بیضاء
تا پیش از این چنین مینمود که حاج عباسعلی
تاجر روناسی مؤسس بیضاء بوده است. روناسی از بازارگانان اصفهانی بود که از جوانی
با بازارگانان بروجردی داد و ستد داشت. گسترش تجارت و ارتباط کاری با بروجردیها
او را به این شهر و سکونت در آن علاقهمند ساخت. تاجر در طول سالهای متمادی اقامت
در بروجرد و به موازات کار تجارت، املاک زراعی گستردهای در روستاهای تابعه و اطراف
شهر خریداری کرد و بزودی، به یکی از بانفوذترین چهرههای شهر تبدیل شد. هنوز هم،
با گذشت بیش از نیم قرن از فوت او، نام حاج عباسعلی اصفهانی زبانزد پیران شهر است.
آنچه از او به خاطرها مانده است، از اقتدار، شهامت، سخنوری، روشنبینی و شخصیت
برجستة اجتماعی او نشانی میدهد. مشهور است که پیشهوران، کاسبان و بازرگانان،
خواستهای خود از مسئولین شهر را توسط حاج عباسعلی بیان میکردند و غالباً به نتیجة
دلخواه میرسیدند. با این همه، ظاهراً بیشترین شهرت حاجی در مواضعی بود که به گاه
لزوم، به جانبداری از تودة مردم در برابر جریانهای قدرتمند و حاکم بر شهر اتخاذ
میکرد. همین روحیة ستم ستیزی، سبب شد که در سالهای دهة بیست به عضویت در انجمن
شهر و ریاست آن انتخاب شود و غالباً، نقش سخنگو و راهبر فعالان اجتماعی را بر عهده
گیرد.
نیّت و تلاش تاجر روناسی برای آوردن چاپخانة سربی
به بروجرد این تصور را ایجاد کرده بود که او مؤسس بیضاء است. حتی بهروز نوروزی خبری
از روزنامة زایندهرود نقل کرده که در آن از روناسی به عنوان مؤسس بیضاء نام برده
شده است. اما به استناد تنها نسخة موجود از بیضاء، مؤسس آن شاهزاده مؤیدخان
رئیس عدلیه و مدیر آن میرزا محمدحسن بودهاند، هرچند در حال حاضر اطلاع
دیگری از این دو نفر به دست نداریم. با این وصف میتوان احتمال داد که نقش تاجر
روناسی در انتشار بیضاء بیش از یک پشتیبان ثروتمند و بانفوذ نبوده است. به نظر میرسد
که این حامیِ آزادیخواه، که مانند گردانندگان و خوانندگان بیضاء از تکثیر ژلاتینیِ
تنها روزنامة شهر ناراضی بوده، سعی داشته است تا با تهیه کردن و آوردن دستگاه چاپ
سربی از اصفهان به بروجرد رونقی به نشر بیضاء دهد، اقدامی که ظاهراً به انجام
نرسید.[iii]
نشر
بیضاء
با توجه
به تاریخ انتشار شمارة ششم بیضاء در 29 ذیقعده
1327 ه.ق (22 آذر 1288) و به استناد عبارت «عجالتاً هفتهای دو نمره توزیع میشود» میتوان گفت که اگر نشر بیضاء تا
شمارة ششم مرتب و منظم بوده باشد نخستین شمارة آن در اوایل آذر 1288 منتشر شده است.
از طرفی، خبر تأسیس و نشر بیضاء در دو روزنامه زایندهرود و انجمن اصفهان به ترتیب
در 18 و 22 ذیالحجه 1327 ه.ق یعنی نزدیک به یک ماه بعد از نشر شمارة ششم بیضاء منتشر
شده است. از این رو احتمال انتشار بیضاء قبل از
فتح تهران و سقوط حکومت محمدعلیشاه در 25 تیر 1288 تقریباً منتفی بوده است. همچنین،
روشن نیست که نشر بیضاء تا چه زمانی ادامه داشته و یا چه تعداد شماره و با چه
شمارگان (تیراژ) از آن منتشر شده است. هرچند نبودن دستگاه چاپ سربی و نیز وجود برخی
مشکلات فنی که در راه تکثیر بیضاء قرار داشته و مدیر روزنامه نیز در شمارة ششم به
آن اشاره کرده است، احتمال ادامة نشر این روزنامه برای زمانی طولانی، مثلاً چند
سال را بعید مینمایاند.
بیضاء به روش چاپ ژلاتینی تکثیر و منتشر میشد.
این روش ساده بود و با وسایل اولیة چاپ، یعنی مقدار کمی حروف و یک نورد کوچک
ژلاتینی انجام میشد. در این روش تکههای ژلاتینی را که از سر ماهی، گلیسیرین،
قند، آب و آمونیاک دُرست میکردند، در دیگهای مخصوص حرارت میدادند. این ژلاتینها
پس از آن که آب میشد در قالبهای مخصوص نورد که میلههای نورد در آن تعبیه شده
بود، ریخته میشد. آنگاه زمانی که ژلاتین سرد و محکم میشد، آن را از قالب در میآوردند
و برای چاپ استفاده میکردند. این نوردها را نوردهای ژلاتینی مینامیدند. در دو سه
سال آخر سلطنت مظفرالدین شاه و در آغاز مشروطیت، که هنوز روزنامه در ایران گسترش نیافته
بود، یکی از وسایل نشر افکار آزادیخواهان و مخالفت با حکومت استبدادی و رجال درباری،
نشر شبنامههای خطی با چاپ ژلاتینی بود. این کار به خصوص در سالهای 1323 و 1324 ه.ق/
1284 و 1285 ه.ش، یعنی سالهای اوج نهضت مشروطهخواهی در ایران به اندازهای در
تهران و شهرستانها رواج داشت که هر کس با شخص دیگری دشمنی داشت، علیه او شبنامة ژلاتینی
منتشر میکرد. استفاده از روش چاپ ژلاتینی در سالهای بعد به تدریج منسوخ شد و
بیشترِ روزنامهها با چاپ سربی و بعضاً چاپ سنگی، که قدیمیتر بود منتشر میشدند. هرچند
استفاده از روش چاپ ژلاتینی برای بسیاری فراهم بود و سرمایه و وسایل زیادی نمیخواست،
این اشکال را داشت که اثر جوهر بر روی کاغذ در مقایسه با چاپ سربی ماندگاری زیادی
نداشت.
مشی
بیضاء
فضای سیاسی حاکم بر ایران در سال
1327 ه.ق/ 1288 ش. از گرایش غالب روزنامهها و جراید منتشرة آن زمان به نظام
سیاسی مشروطه حکایت میکند و ظاهراً بیضاء هم با درج عبارت «روزنامه آزاد عامالمنفعه
از اخبار و اطلاع و مذاکرات انجمن محترم سخن میراند و مقصودی جز اطلاع عموم
ندارد» در جهت اهداف کلی مشروطهخواهان حرکت میکرده است. با این حال به نظر میرسد
که بیضاء بیشتر رویکردی محلی داشته و به طرح گرفتاریها و مشکلات ولایت بروجرد[iv] میپرداخته
است. اگر چه شماری از این گرفتاریها به ویژه ناامنی، معضلی فراگیر بود، در بروجرد
نمود بیشتری داشت و تقریباً تمامی امور شهر را تحت تأثیر خود قرار داده و زندگی را
بر تودة مردم سخت کرده بود. ناامنیهای بروجرد در آن سالها را شماری از سران
خودسر ایلات و عشایر لرستان ایجاد کرده بودند. آنها رکود شدید اقتصادی و شیوع
قحطیِ مضمن را بهانه ساخته و با سود جستن از ضعف حکومت مرکزی، گروهایی از عشایر را
متشکل کرده، به غارت و چپاول روستاهای پیرامون و شهر بروجرد مشغول شده بودند. گوشهای
از اوضاع پریشان بروجرد این دوره، در برخی جراید انعکاس یافته است، از آن میان، درج
گزارشی خواندنی در روزنامه انجمن اصفهان جلب توجه میکند:
اخبارات بروجرد - چنانکه خبر به اداره [روزنامه] رسیده،
وضع بدبختی بروجرد با حکومتی[v] که در
اینجا آمده است این است که به ملاحظة خیالات واهیة خودِ حکومت جلیله، رئیس فوج
سیلاخوری [را] که از همه [نوع] خدمات و خسارات و نهب اموال و قتل نفوس در طهران
نموده[vi] در
بروجرد نائبالحکومه قرار داده است. با وجود آن که در دولت مشروطه نائبالحکومه
صحیح نیست، نمیدانم به چه ملاحظه این کار کردهاند و حال آن که الوار با این نائبالحکومه
همدست میباشند، [از] آنچه غارت میشود
سهمی [هم] برای ایشان میآورند.
چند روز قبل شیخ علی خان رئیس اشرار مال سبزعلی[vii]
که اقلاً یک کرور مال مردم [را غارت کرده] و چهار صد، پانصد نفر از مسلمانان شهری
و دهاتی را مقتول نموده، به شهر آوردند و این شخص محترم [!] به نوعی دسیسه و وسیله
در میان آورد که حکومت او را مخلّع و مرخص فرمود [و] از شهر بیرون آمد و مشغول
غارت گردید. به عبارت اخری این دفعه اذنِ صریح گرفت و تا کنون به قتل و غارتِ دهات
مشغول است. چنانچه روز قبل [روستاهای] زارم و قرآسو در یک فرسخی شهر
[را] بکلی غارت کردند. چند نفر مجاهد - حال آنکه نباید به این اسم خود را مصدر این
حرکات نمایند - وارد بروجرد شده کمیته به اسم ستارخان تشکیل داده، خیال
داشتهاند که شبانه [!] به اسم اعانه از مردم پول بگیرند. روز قبل با چند نفر از
اجزای حکومت به انجمن محترم ولایتی بروجرد آمدند. یکی از آنها صمصامالسلطان
که سال قبل در شیراز بود میباشد، تمام مسلح با قطارهای فشنگ. چند نفر تجار در
آنجا بوده بنای تندی با آنها گذارده و صورتی نوشته بودند از چهل، پنجاه نفر تجار و
غیره که بالغ بر چهار هزار تومان میشد به اسم این که به حکومت قرض بدهند تا در
صدد علاج الوار برآیند و اِلّا کار از پیش نمیرود. اعضای انجمن هم به ملاحظة ظهور
فساد ساکت بودند، [هر چه] مادة 91 ، 93 ، 94 نظامنامه[viii] را
قرائت کردند که بدون اجازة مجلس [شورای ملی] مقتدر این کار صحیح نیست، مفید نیفتاد.
لذا برای رفع فتنه، تصویب نمودند، مشغول گرفتن هستند تا بعد چه شود.
امروز صبح حکومت، عدهای سوار برای جلوگیری [از شرارتهای] طایفة مال سبزعلی
فرستادند. خودِ حکومت هم بعد از ظهر با سوار رفتند، عصر مراجعت نموده، معلوم شد دو
نفر از طرف حکومت و چهار نفر از الوار با دو رأس اسب کشته شده. فردا باز هم خیال
جنگ دارند، خداوند انشاءالله اصلاح فرماید.[ix]
جالب آن است که خبر نوید بخشِ
انتشار بیضاء در روزنامه انجمن اصفهان، از پیِ این گزارش نسبتاً تلخ و نگران کننده
درج شده است:
الحمدلله در این هفته از معارف پروری اهالی بروجرد امیدواری
حاصل [شد] که با عدم تهیة اسباب، جریده به اسم (بیضاء) به چاپ (جلاتین) منطبع
گردیده و ملاحظه شد. تبریک میگوییم و از اولیای امور استدعا داریم که عطف توجهی
به طرف بروجرد نمایند و پریشانیهای آن حدود را به سامان رسانند و خیلی به موقع
است در هر بلدی کلیتاً به اسم اعانه، ولی به طریق صحیح وجوهی فراهم آورده برای دفع
و رفع دشمن [استفاده کنند] که بزودی اصلاح مفاسد بشود و اهالی مرفّهالحال شوند
[...] و از بیداری اهالی بروجرد خیلی امیدواری حاصل شد. معلوم است هرجا در اول
امر، آن محذورات و مشکلات پیش میآید نباید ملول شد، امورات عالم تدریجیالحصول
است و عن قریب بیضاءِ تمدن در تمام آن حدود بتابد و مفاسد بزودی اصلاح شود.[x]
بخش اصلی مطالب تنها نسخة در دسترس
بیضاء به اخبار محلی بروجرد اختصاص دارد. در صفحة نخست و ستون اول از صفحة دوم، مشروح
مذاکرات جلسة مورخ یکشنبه 28 ذیقعده 1327 ه.ق/ 21 آذر 1288 انجمن ولایتی بروجرد[xi]درج
شده که در آن، موضوعات مهمی چون وضعیت اشرارِ غارتگر و ناتوانی حاکم شهر در برخورد
با آنها، تعیین مکانی مناسب برای استقرار انجمن ولایتی و انتخاب نمایندگان بروجرد
در دومین دورة مجلس شورای ملی مورد گفتگو قرارگرفته است. گزارشی پیرامون گران شدن
گوشت دام، نامة یکی از اهالی به روزنامه با عنوان «مکتوب شهری» و دو نوشتار دیگر
در بارة صنعت و علم، دیگر مطالب این شماره از بیضاء را شامل میشوند. با این وصف
میتوان گفت که بیضاء، ارگان آن گروه از فعالان سیاسی اجتماعی بوده است که بیش از
هر چیز، به اصلاح امور بروجرد، دفع ناامنیهای رایج و چگونگی بُرون رفت از گرفتاریهای
متعدد اجتماعی شهر و اهالی آن میاندیشدهاند. از نگاه آنها، بیضاء رسانهای بود
که میکوشید حدیث درد و رنج بروجردیها را به گوش «اولیای امور» یا دولتمردان
مرکزنشین برساند و به تعبیر نویسندة روزنامه انجمن اصفهان بلکه «عطف توجهی به طرف
بروجرد نمایند و پریشانیهای این حدود را به سامان رسانند». طرفه آن که اوضاع حکومت
مرکزی، بسیار آشفته و بدحالتر از آن بود که بتواند نیمنگاهی به دیگر ولایات
داشته باشد و اوضاع آنها را سامان دهد!
بازخوانی نسخة یافت شدة بیضاء
[مشروح مذاکرات انجمن ولایتی][xii] دو
ساعت [و] نیم به غروب مانده روز یکشنبه 28 [ذیقعده] انجمن رسمی شد. در باب وضع
ولایت و محل انجمن مذاکره در میان آمد.
آقای حاجی افتخارالاسلام:[xiii] انجمن نباید بدون هیچ باشد. باید امروز سه مطلب،
مطرح [و] مذاکره شود. یکی محل صحیحی برای انجمن [مشخص شود] که مرکزی معین داشته
باشد و مُبل و اساسیه[xiv] آن
را هم میبایست تهیه کرد.
(ثانیاً) ناگزیریم که زودتر وکیل خود را روانة مجلس
مقدس نماییم، که [نکند] بواسطة نرفتن وکیل سرشکسته گردیم.
(ثالثاً) ایالت جلیله[xv] که
عصر یوم جمعه هیئت وکلای[xvi]عظام
را احضار و دعوت به دیوانخانه نموده بودند، مقصودشان این بود که از من به هیچ وجه
کار[ی] ساخته نیست و استعفا دادهام، خود شماها که مبعوثین ملت بروجرد هستید، فکری
نمایید.
حاجی اسدالله: غرضِ ایالت جلیله از این فرمایش استعفا نیست بلکه
از عدم پول است. اگر وجهی برایشان تهیه شود، پیشرفت دارند. خوب است از تهران، برای
پارهای تنظیمات معاونی بخواهند.
صارمالممالک: پریشب به ایالت جلیله عرض شد که میفرمایید کارها
پیشرفت ندارد، پس تاکنون اقدامی که شده معاون و مشاوری داشتهاند؟ از زمان انعقاد
انجمن ولایتی، مشاوره به انجمن میفرمایند، این مشاوره قانونی نیست؟ ماها ملت بروجرد
امید [ناخوانا] حکومت است، میخواهیم بعد از خرابی [ناخوانا] از انجمن رأی میخواهند
که انجمن بنویسد فلان طایفه [ناخوانا] آن نوشته را سند قرار دهند شاید از پیش
نبرند تقصیر به انجمن دارد و [ناخوانا]
حاجی افتخارالاسلام: ایالت[xvii]صراحتاً
میگوید «کلیتاً قدرت در من نیست که از عهده برآیم، هرچه صلاح خودتان و مملکت است
بکنید» پس باید به طهران اطلاع داد و کسب تکلیف بکنیم.
شیخالاسلام: خوب است حکومت چیزی در این باب بنویسند.
حاجی اسدالله: ابداً همچو نوشته[ای] نخواهند داد خودشان میگویند
استعفا دادهام.
صارمالممالک: ماها که از مخابرات ایشان اطلاع نداریم [ناخوانا] میفرمایند
استعفا دادهام.
حاجی افتخارالاسلام: در باب تلگراف طهران چه باید کرد و باید نوشت؟ بدون
استعلام از این که استعفا کردهاند، صحیح نیست چیزی نوشته شود. پس به خود ایشان
لایحه نوشته شود و جداً جواب بخواهیم. (رأی دادند)
لایحه به این مضمون نوشته شد: خدمت ذیملاطفت
حضرت اشرف اسعد امجد والا ایالت حکومت [ناخوانا] امروز از قرار اطلاع از سیلاخور،
الوار مالسبزعلی به دهات مالیات [وضع] میکنند. دو روز قبل که وکلا شرفیاب بودند
صراحت فرمودید که من کاری از پیشم نمیرود و شماها را برای این مطلب خواسته بودم
که بگویم آنچه را صلاح حال خودتان و ممملکت و ملت میدانید رفتار نمایید. بنا بود
که لایحه در این باب امروز به انجمن مرقوم فرمایید لذا مزاحمت میشود و ملت امروز
هجوم آوردهاند و علاج میخواهند. مسئول امنیت هم شخص حضرت والا هستید. وظیفة
انجمن هم غیر از خواستن امنیت چیز دیگر [خط خوردگی] بر حضرت والا ندارد. آنچه
تکلیف است مرقوم فرموده که جواب ملت داده شود ز چه [ناخوانا] است. ایام [ناخوانا]
(انجمن ولایتی)
در باب وکیل طهران مذاکره شد
حاجی افتخارالاسلام: اگر رأی بدهید آقای سید حسین مدیرالاسلام بروجردی[xviii] که
از هر جهت سزاوار است به وکالت منتخب شود.
[ناخوانا][xix] ایشان
بسیار خوب هستند و جناب عنایتالملک هم به ایشان متفق باشند بهتر است.
در باب آقای سید حسین [ناخوانا] و جناب عنایتالملک
قرار بر این شد که رئیس [ناخوانا] ایشان را ملاقات نمایند. ولی محض اطمینان از
مجلس مقدس که سنه ماضیه مدیرالاسلام و [ناخوانا] اتهامی نسبت به ایشان داده بودند،
قرار شد که تلگرافی [از] حضرت اجل آقای مستشارالدوله رئیس مجلس [استعلام] نمایند
که اگر آقا سیدحسین مدیرالاسلام پذیرفته است، اعتبارنامه برای ایشان [ناخوانا] و
عنایتالملک هم متفق به ایشان به وکالت از طرف عموم ملت بروجرد منتخب شوند.
[ناخوانا] مسئلة محل انجمن، متفقالرأی منزل خواجه
محمد باقر، معین [و] صیغه خوانده شد.[ناخوانا] انشاءالله تعالی مرکز انجمن در آنجا
قرار خواهد گرفت.
چند ورقه عکس سوار و سرباز ساخلو[xx]بروجرد
که از 22 [ذیقعده] مشغول سان[xxi]
بودند آوردند، ملاحظه شد.
آقای حاجی مغیثالاسلام:[xxii] تمام این زحمات برای این است که قشون[xxiii]
مرتب شود و قشون مرتب نمیشود مگر به دادن حقوق آنها. اگر حقوق نرسد مثمر فائده و
منتج به نتیجه نخواهد بود. پس اول میباید تدارک وجه برای آنها نمود، بعد از آنها خدمت
خواست.
[عنوان]
درد بالای درد
از آنجایی که دو سال است ملت بدبخت بروجرد در فشار
الوار و مبتلای به غارت و صدمات فوق طاقه بودند، بالاتر از این خسارت و صدمه متصور
نیست که کار همة ملت بروجرد درهم [است] بدبختانه اهالی اینجا نه کسبی نه زندگی،
همه مفلوک و پریشان حال، ویلان و سرگردان، [تنها] دلخوشی که داشتند فراوانی نان و [ناخوانا]
ارزانی گوشت، با [وجود] این صدمات، بیچاره کاسب به عسرت تهیه نان و گوشتی مینمود
و از [ناخوانا] حالا چشم ما روشن [ناخوانا] به چوبدارها وجه داده، میروند به
مسلخ، گوسفندی که روزیِ ملت فلکزدة بیچارة بروجرد است [را] به اضعاف[xxiv]متصاعد[xxv] میخرند.
سابقاً مرسوم بود [که] چوبدار از بختیاری و اطراف، گوسفند خریده و میآوردند بعضی
را بروجرد میفروختند و برخی را به طهران میبردند. حالا بدبختی به اینجا ما را
کشانده که تجار مملکت ما برعکس سایر ولایات در صدد خرابی مملکت و بدتر از این، در
هلاکت ملت میکوشند. شماها که از قصابخانه گوسفند میفرستید میخرند، با این وضع
مملکت، قصاب هم این روز را از خدا میخواهد که بهانه [ناخوانا] عذر موجه برای او
فراهم شود، اگر گوشت را از سیصد دیناری که حالا [ناخوانا] یک دفعه ده شاهی[xxvi]
بگوید، کی جواب آنها را میدهند. ای تجاری که حرص جلوی چشم شما را گرفته، به احوال
فقرای مملکت بنگرید، کاسب فقیر بدبختی که از صبح تا غروب ده شاهی به زحمتِ زیاد فراهم
میتواند بیاورد، چه طور عندالله جواب میدهید. که برای گوسفندی سه عباسی[xxvii]
حقالعمل را حتی به هزار گونه نفرین [ناخوانا] شماها در ناز و نعمت مستغرق، چه باک
که فقرا چه میگذرانند. فردای قیامت جواب این مسلمانان را چه خواهید داد. باز هم
چشم ما روشن، شنیدهایم که برای گندم و نان هم [ناخوانا] پیدا شده که نان را میخرند
و میآورند بازار به مسلمانان میفروشند. زنده باشیم بالاتر و بهتر از اینها
خواهیم دید[!] تمام اینها نیست مگر بدبختی ما.
انجمن محترم تازه منعقد [شده است] این مطالب هم
قانوناً وظیفة انجمن نیست. نظمیه[xxviii] و
بلدیه[xxix]
نداریم، به خلاف قانون اگر رفتاری شود- و اینطورکارها پیش میآید- به که ملتجی و
به کدام اداره پناهنده شویم؟ تعجب در این است که ملت بروجرد را به نظر [مردم] سایر
بُلدان[xxx] طور
دیگری و وحشی قلمداد کردهاند. به دقت و تعمق نظر که ملحوظ گردد، ملت بروجرد دوچار
بعضی محذورات و پارهای اشکالات است. روزی به یک نوع [گرفتاری] مبتلا [هستند]. قسمی به بروجرد بدبختی احاطه کرده مثل [ناخوانا]
ایالت جلیله را با این حسّ فطرت و صفای عقیدت، فریب میدهند و به نظر کار را سخت
نشان میدهند. الوار به پای خود میآیند[ناخوانا] به نظر چنان جلوه میدهند که اگر
نگاه کج به آنها بشود زمین و زمان متزلزل و کوهها متدکدک[xxxi] خواهد
شد. خداوند را قسم میدهم به حرمت صدیقه طاهره علیهمالسلام که قلوب بزرگان ما را
به فقرای ما مهربان و درصدد اصلاح اموراتمان برآیند. (بقیه دارد)
[عنوان] قابل توجه وکلای محترم دامت تأییداتهم،
مکتوب شهری
خدمت جناب ...[xxxii]
مدیر دامت تأییداته، این مختصر عریضة صادقانه را که زبان حال ملت بروجرد است
چنانچه مقتضی بدانید برای تذکر خاطر مودت مظاهر آقایان وکلای محترم انجمن مقدس
ولایتی دامت تأییداتهم، در جریدة فریدة (بیضاء) درج فرمایید ...
حضور مبارک آقایان وکلای محترم انجمن مقدس دامت
تأییداتهم و توفیقاتهمالعالی. با کمال احترام به عرض تهنیت و تبریک انعقاد انجمن
مقدس دامت بقاه، که مایة فوز و سعادت ملت است مبادرت نموده و دوام عمر و ازدیاد شوکت
آن بزرگواران را از درگاه حضرت ذوالجلال مسئلت مینماید. امیدواریم هرچه زودتر با
کمال اتحاد و یکجهتی تشکیل ادارات ایالتی و ولایتی را از بندگان ... ایالت جلیله،
که خودشان یکی از رجال مجرب وطنپرست قانوندوست هستند بخواهند، که در موقع معیّنی
با حضور آقایان علمای اعلام و اعیان و تجار و اشراف و غیرهُم بطور رسمی به انجمن
مقدس معرفی فرمایند، که افراد ملت ملجاء تظلمات عمومی خود را که به هر ادارهای
راجع است، دانسته و بعدها اسباب مزاحمت و تضییع اوقات شریف انجمن محترم را فراهم
نیاورند. ادارات هم تکالیف و وظایف خود را دانسته، مداخله به امور سایر ادارات
نکنند و هر یک خود را مسئول کار و خدمات راجعه به خود بدانند، که هرگاه رئیس یا
یکی از اجزاء برحسب ضرورت تغییرکند، تفاوتی به حال اداره نداشته باشد و دفاتر هر
اداره که محل امانت و اسرار ملت است، همیشه محفوظ باشد. مثلاً اگر یکی از اجزاء به
موجب قانون تغییر کند، عوض او را شخص حاکم که رئیس کل است، به انجمن مقدس معرفی میکند
و اگر رئیس تغییر کند از طرف وزارت جلیلة داخله[xxxiii] معرفی
میشود. یعنی همان حکم او معرف اوست. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل) خادم
وطن، میرزا هادی کرمانشاهی مستخدم پُست خرمآباد
[عنوان] بیضاء
خدا را هزار هزار بار شکر مینماییم که از این
لوایح بیغرض [ناخوانا] به اداره بیضاء میرسد که درج شود و عموم ملت تکلیف کنونی خود
را به کمال آزادی و جد و جهد از انجمن مقدس درخواست نمایند. ولی چه عرض کنم بعضی
از ما ملت از اسم روزنامه بدمان میآید و متنفر میشویم. دیگر نمیدانند به قول
ابوالفضل بیهقی «هیچ نوشتهای نیست که به
خواندن نیرزد» تقصیر هم ندارند. تاجر یا کاسب یک ساعت وقت را از شغل خود منفک نمیشود
که روزنامه بخواند و فیالجمله به حال مملکت بصیر و خبیرگردد و ببیند وکلای مقدس
ما چه قِسم من باب پیشرفت مقاصد ملت در سئوال و جوابند. ملاحظه نماید که در ولایت
چطور در صدد بعضی خیالها هستند. به خیالات واهیه میگویند [که] شخص، خود را به
این کارها نباید مشغول نماید و و و و و
[عنوان]
بقیه از مقالة قبل صنعت از [ناخوانا]
عرض شد که طفل اگر تا حد رشد و بلوغ تحصیل روزه [ناخوانا]
قرآن و فارسی و خط و مسائل تقلیدیه و حِرفت و صنعت ننماید در ریعان جوانی، که هزارگونه
خیالات او را دوچار میشود چطور [ناخوانا] تحصیل نموده خود را در زمره دانشمندان و
عقلا قلمداد نماید و به مدارج عالیه تمدن و ترقی برساند؟ مشهور است «العلم فی
الصغر کالنقش فی الحجر»[xxxiv]
پس خوب است که اطفال خود را به تحصیل علم وادار نموده چون علانیه و آشکار است [که]
مردم عوام چه قدر افسوس میخورند از این که سواد و خط ندارند. ملاحظة حالِ بعدِ
اطفال خود را فرموده، آنها را تشویق به درس و تحصیل و اتحاد، که مایة بسی ترقیات است
نمایند. به دقت نظر به حال حالیه وطن [ناخوانا] و خود را بنماییم که [ناخوانا]
ترین احوال در زیر فشار دول متحابّه هستیم، زندگی ما و مردن ما محتاج به آنها باشد
[ناخوانا] تا وقت است دست به دست داده بلکه خود را از این مهلکه نجات دهیم. مگر نه
ازمنة سابق، متاع ما به ولایات میرفته، مگر نه همین چیت کارخانجات بروجرد بود که شنیدهایم
در ولایات بعیده به [ناخوانا] به غالب نقاط ایران و خارجه میرفته. از بس از بیعلمی
هوای نفسانیه تقلب کردیم و به عوض کتیرا، آرد گندم به کار بردیم، به کلی واخورده و
استادان آنها [ناخوانا] و عاقبت به بدترین احوال رسیدیم. از
بیدانشی و بیعلمی اینطور شد [ناخوانا] صنعتهای حالیه را هم مشغول تقلب شدهاند.
کمکم این [ناخوانا] که به چهل پنجاه منزل راه باید برود، یکشبه و [ناخوانا]
[عنوان] بقیه از [ناخوانا] به قول عوام و [ناخوانا]
در شمارة دو عرض کردیم که به نظر عوام همچو متصور است که ثروت فقط داشتن مال
اندوخته از زر و سیم و عقار و خانه و مایحتاج است. چه بسا در همین شهر اشخاصی
متمول صاحب مکنت بودند که اولاد آنها بواسطة نداشتن علم و هنر، چنان محتاج و فقیر
شدهاند که به گدایی افتادهاند. پس علم ثروت است و ثروت علم. چه، بواسطة علم و
دانش [است که] گنجهای مخزونة مکنونه از شکم زمین ظاهر میشود و طلا و نقره بر سطح
زمین جاری میگردد. با تعلیم تجزیة مرکبات و ترکیب بسایط و ترتیب منسوجات و خواص
معدنیات، ثروتی بینهایت حاصل و پیدا و ظاهر و هویدا خواهد شد. و از برای علم [ناخوانا]
متصور نیست. به ثمرة علم آهن از سنگ [ناخوانا]
مینماید (بقیه دارد)
پی نویس ها
[i]- یادآوری مینماید که نسخة منحصر به فرد این روزنامه در کتابخانه
موزه بریتانیا در لندن نگهداری میشود.
[ii]- تا آنجا که میدانم، نقد آقای نوروزی، پیش از این دست کم سه بار
دیگر در روزنامه بهار بروجرد، فصلنامه راستان و وبلاگ دارالسرور
در طول سالهای گذشته منتشر
شده است.
[iii]- من برای اول بار در دوران دانشجویی در مقطع کارشناسی به نام
روزنامة بیضاء برخورد کردم. همان زمان، تابستان 1365 موضوع را با دوست
دانشمند و فاضلم، زنده یاد حاج
آقاعلی حجتی در میان گذاشتم. ایشان بلافاصله ماجرا را از آقای محمدعلی اصفهانیان، که با
یکدیگر باجناق بودند جویا شد. مرحوم اصفهانیان، که از نزدیکان تاجر روناسی بود با
وجود بهرهمندی از حافظة بسیار خوب، گفت که تصمیم تاجر برای تهیة اسباب چاپ از
اصفهان و انتشار روزنامه بیضاء تحت شرایط خاص سیاسی آن زمان گرفته شد و
حاجی به آوردن دستگاه چاپ موصوف به بروجرد موفق نشد و پس از آن نیز موضوع را پی
گیری نکرد.
[iv]- ولایت بروجرد در آن زمان شامل شهر بروجرد و بلوکهای سیلاخورعلیا
به مرکزیت اشترینان، سیلاخور سفلی به مرکزیت چالانچولان، جاپلق (ازنا) و بُربُرود
(الیگودرز) میشد.
[v]- در این گزارش واژه «حکومت» به معنای حاکم و فرماندار شهر به کار
رفته است.
[vi]- در ماجرای به توپ بستن مجلس شورای ملّی، فوج سیلاخوری که به
همین منظور از بروجرد به تهران اعزام شده بودند در آزار و اذیت عموم مردم و حتی
غارت و چپاول خانههای مشروطهخواهان شدت عمل نشان دادند و خاطرهای بسیار بد در
اذهان ساکنان تهران برجا گذاشتند.
[vii]- «در نظام قبیلهای لرها مال مفهومی فراتر از
طایفه داشت و دیگر گروهها و تیرههای مرتبط و متحد با یک طایفه را هم در بر میگرفت.
به عنوان مثال، طایفة سبزعلی،
شامل تیرههایی چون زارعلی، الله مراد، مُؤمَه، صادق
و عبدالرضا بود و مال سبزعلی، افزون بر تیرههای یاد شده، تیرههای
دیگری مانند بلور، سیاهپوش و سبزیوند را هم شامل میشد که
به رغم نداشتن پیوند نسبی، در شمار متحدان طایفة سبزعلی قرار داشتند. مال سبزعلی
زیر مجموعة ایل بزرگ بیرانوند بود اما با شیخ علی خان، مشهور به شیخه از خوانین اصلی و بنام ایل
بیرانوند میانة خوبی نداشتند. ظاهراً نسبت دادن ریاست اشرار مال سبزعلی به شیخ علیخان
از عدم آگاهی مخبر روزنامه انجمن اصفهان نسبت به روابط طایفهای لرها ناشی
شده است.» به نقل از دوست عزیزم دکتر فیروز آزادی، پژوهشگر تاریخ
لرستان
[viii]- اصول91 تا 93 متمم قانون اساسی مشروطیت به چگونگی انتخاب و
وظایف اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی مربوط بود. برابر اصول 94 تا 96 هیچ گونه
مالیاتی بر شهروندان برقرار نمیشد مگر آن که توسط اکثریت نمایندگان مجلس شورای
ملی تصویب میشد و در قالب «قانون» از سوی دولت به حاکمان ایالات و ولایات ابلاغ
میگردید.
[ix]- انجمن
اصفهان، سال سوم، شماره 36 ، شنبه 18 ذی الحجه 1327 ه.ق. ص 3
[xi]- برابر اصول 90 تا 93 قانون اساسی مشروطه، در سراسر کشور ایران
انجمنهای ایالتی و ولایتی تأسیس میشد که اعضای آن به صورت مستقیم توسط اهالی هر
ایالت یا ولایت انتخاب میگردید. این انجمنها اختیار و نظارت تامه در
اصلاحات و منافع عامه را داشتند از جمله، صورت خرج و دخل ایالات و ولایات به نوعی
باید به تصویب آنها میرسید و توسط آنها طبع و نشر میشد. در واقع باید گفت که انجمنهای ایالتی و ولاتی سلف شوراهای اسلامی
روستا، شهر و استان در زمان ما شمرده میشوند.
[xii]- توضیحات درون دو قلاب [ ] از من است. همچنین، نشانههای (،) ویرگول، (:) دونقطه، (؟) علامت پرسش و (.)
نقطة پایانی برای بهتر خواندن متن افزوده شده و در متن اصلی نیست.
[xiii]- سید محمدتقی نبوی طباطبایی ملقب به افتخارالاسلام و مشهور به
حاجی افتخار از ملاکین معروف و شخصیتهای بنام سلسله طباطبایی بروجرد و از چهرههای
متنفذ و فعال در امور سیاسی و اجتماعی شهر بروجرد در اواخر دورة قاجار و اوایل عصر
پهلوی بود.
[xiv]- اثاث، اسباب و وسایل خانه
[xv]- منظور حاکم یا فرماندار شهر است.
[xvi]- «وکیل» در این متن به نمایندة عضو انجمن شهر اشاره دارد.
[xviii]- سید حسین بروجردی، نماینده تهران در اولین دورة مجلس شورای ملی
[xix]- نام یکی دیگر از اعضای انجمن است که سخن حاجی افتخارالاسلام را
تأیید کرده است.
[xxi]- بازدید کردن صفوف سربازان
[xxii]- سید ابوالفضل مغیثی طباطبایی ملقب به مغیثالاسلام و مشهور به
حاج آقا مغیث. او نیز از ملاکین معروف و شخصیتهای بنام سلسله طباطبایی بروجرد
بود. بخش بیرونی خانه مسکونی حاج آقا مغیث هم اکنون محل اداره میراث فرهنگی
شهرستان بروجرد هست و بخش اندرونی آن به عنوان خانه تاریخی مورد بازدید گردشگران
قرار دارد.
[xxvi]- واحد پول ایران در آن زمان قران بود، هر یک قران برابر بیست شاهی
و هر شاهی برابر 50 دینار ارزش داشت.
[xxvii]- هر عباسی برابر چهار شاهی یا 200 دینار ارزش داشت. ظاهراً قیمت
گوسفند از سیصد دینار به حدود 600 دینار افزایش یافته بود.
[xxx]- سرزمینهای دیگر، شهرهای دیگر
[xxxii]- نقطهچین مربوط به اصل متن است.
[xxxiv]- برگرفته از حدیث منسوب به پیامبر (ص): «مثل الّذی یتعلّم
العلم فی صغره کالنّقش على الحجر و مثل الّذی یتعلّم العلم فی کبره کالّذی یکتب
على الماء» حکایت کسى که در کوچکى علم آموزد چون نقش بر سنگ است، حکایت کسى که در
بزرگى علم آموزد چون کسى است که بر آب نویسد.»