سال
1390 در بازدید از وبلاگها و سایتهای محلی توجهام به مطلب یکی از
لربلاگها جلب شد. موضوعش فراخوانی برای کمک به دکه "برای یک زوج روشندل"
بروجردی بود. مدیر این وبلاگ درخواست کرده بود تا خوانندگان، شادی را با
این زوج تقسیم کنند.
اقدام این شخص در عصر یخی کنونی، خیلی به
دلم نشست. فهمیدم مرد بزرگی است. چند روز وبلاگ او را رصد کردم. دو چیز ذهن
مرا سخت درگیر کرده بود: یکی تلاش و پشتکاری که داشت و دیگری یکرنگی و رو
راست بودن او.
برای قدردانی، به دیدنش رفتم. تنها چند
دیالوگ کافی بود تا شخصیت ارزشمنداش بیشتر نمایان شود. از آن روز دامنه
دوستی ما بیشتر شد و هر روز مطالب این سایت را میخوانم. جایی که نفاق و
دورویی در آن مأوا نداشت و یکرنگ یکرنگ بود.
بارها جسارت کردم و خواستم که او را در قسمت لر بلاگها معرفی کنم، اما هر بار با شوخی، بحث را عوض میکرد...
بالاخره او را راضی کردم تا ناگفتههای
خود را برایمان بازگو کند. شاید بهترین بهانه، رسیدن آمار وبلاگش به مرز 3
میلیون بیننده بود. افتخاری که دسترسی به آن جز در سایه تلاش و صداقت
امکانپذیر نیست.
"فرهاد داودوندی" را میگویم. مردی که
به راستی ثابت کرد: آدمها باید یکرنگ باشند؛ حتی اگر در دنیایى زندگی
میکنند که مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ عوض کنند . . .
آقای داودوندی، با تشکر از این که دعوت من را برای گفتوگو قبول کردید. لطفاً بیوگرافی خودتان را عنوان کنید.
در آغاز باید بگویم که من روزانه با چندین
نفر مصاحبه ورزشی و غیر ورزشی انجام میدهم اما امروز فهمیدم شخصی مثل
من در مقابل سوال " لطفاً بیوگرافیتان را عنوان کنید" واقعاً درمانده
میشود که چه بگوید؟! به کدام افتخار آفرینیام برای علم و یا برای پیشرفت
جامعه جهانی باید بنازم؟ کدام افتخارآفرینی را در سطح دنیا، آسیا و حتی
کشور برای زادگاه و استانم کسب کردهام که جوابگو باشم؟ جز این که به طور
کلیشهای بگویم: فرهاد داودوندی هستم، متولد 1342 در بروجرد؟ از این که
ایرانیام بر خود میبالم، از این که در گوشهای از ایران عزیز در کنار
گروهی از هموطنان و دوستان بسیار دوست داشتنیام گذران زندگی دارم، خود
را خوشبختترین بروجردی ایران میدانم.
البته شما افتخارات زیادی دارید که به
آنها خواهیم پرداخت. بفرمایید از چه تاریخ و چرا وبلاگنویسی را شروع کرده و
چه هدفی را دنبال میکردید؟
از سال 1383 شروع به وبلاگنویسی نمودم.
آن اوایل وبلاگنویسی را به عنوان یک نوع دفترچه خاطرات نوشتن میدانستم،
اما بعدها شیوه و نگرش خود را عوض کردم و شناساندن موقعیت جغرافیائی
منطقهای که در آن زندگی میکنم به هموطنانم را نیز مد نظر قرار دادم.
اما از آن مهمتر به خاطر این که مطالب ورزشی و غیر ورزشیام در نشریات
گوناگون چاپ میشد، بد ندیدم که تمامی مطالبی را که خودم تهیه میکنم روی
وبلاگ بگذارم، بنابر این در یک چرخش کلی از سال 1389 وبلاگ تازهای را
راهاندازی نمودم که تا امروز بدون وقفه مطالب متنوعی را در آن ثبت
نمودهام.
فکر میکنید در هدفتان موفق بودهاید؟
بله! موفق بودهام، زیرا از طریق همین
وبلاگنویسی هزاران هزار دوست پیدا کردهام. توانستهام شور و شوقی در
عرصه وبلاگنویسی حداقل در شهر و استانم راه بیندازم. هر کجای استانمان که
بروم دهها دوست نادیده دارم که بیننده وبلاگ شخصیام میباشند.
فرهاد داودوندی در محل کارش زمانی برای اتمام وبلاگنویسی در نظر گرفته است؟
خیر! از وبلاگنویسی لذت میبرم. با مخاطب نفس در نفس هستید! مسائل ساده پیش میرود و دنیای پیچیدهای ندارد.
اما وبلاگنویسی در عین سادگی، مشکلات خاص
خودش را دارد که برای ماندگار شدن در این فضا قواعدی را باید رعایت کرد؛
با این اوصاف وبلاگنویسی در ایران، تا چه حد توانسته جای خودش را باز کند؟
متاسفانه اکثر وبلاگنویسان ما در کشور
کار کپی کردن را بسیار خوب انجام میدهند، در صورتی که وبلاگنویس باید
خودش خبر تهیه کند. مطالبش باید با همه وبلاگهای کشور متفاوت باشد، از
آنجا که خیلیها کارشان کپی کردن مطالب دیگر سایتها و وبلاگها میباشد
نتوانستهاند آنگونه که باید و شاید روند رو به رشدی داشته باشند.
در لرستان چطور؟
در لرستان وبلاگنویسی جرقه است. به ندرت
وبلاگی در دراز مدت دوام میآورد، اکثراً میخواهند خط و خطوط فکری خود را
به بیننده تحمیل کنند. نمیگذارند که بیننده خواننده مطالب باشد و خودش
تصمیم بگیرد. متاسفانه وبلاگنویسان لرستانی در تار تنیدهای به نام
روزمرگی گرفتار میشوند و بعد از مدتی وبلاگ برای مدیر وبلاگ هم تازگی و
کاربردش را از دست میدهد، این است که به یکباره میبینیم صاحب وبلاگ یک
شبه وبلاگ خود را از صفحه دنیای مجازی غیرفعال و یا کلاً حذف میکند!
اکثر لربلاگها "عمو فرهاد" را به عنوان مرد خستگیناپذیر عالم مجازی میشناسند. دلیلش را چه میبینید؟
هیچگاه یا کاری را قبول نمیکنم و یا اگر
قبول کنم سعی میکنم به بهترین نحو انجام بدهم. در عالم مجازی هم سعی
کردهام خودم باشم، از کسی تقلید نکنم. خودم را فراتر از آنچه که در
واقعیت هستم، نشان ندهم. از دل هر موردی که در روز میبینم سوژهای پیدا می
کنم، از همه مهمتر این که برای تهیه هر موضوعی وقت میگذارم و به خوبی
پی بردهام که پشتکار داشتن رمز موفقیت است.
شما مسوولیتها و فعالیتهای جانبی زیادی در کنار شغلتان داشتهاید. لطفاً خلاصهی از آنها را ذکر کنید.
چشم. وبلاگنویس برتر سال 1383 ایران از
دیدگاه شرکت ایساکو ، دبیر هیات شطرنج بروجرد، مسوول کمیته انضباطی هیات
اسکواش بروجرد، کسب عنوان فروشگاه برتر ایساکو در عرضه لوازم یدکی خودرو در
سال 1389، نایب رئیس اتحادیه صنف لوازم بدکی اتومبیل بروجرد، مسوول انجمن
نجوم بروجرد، کسب عنوان سوم برگزار کننده روز نجوم در ایران توسط رادیو
اینترنتی نجوم در سال 1387، ورزشینویس و خبرنگار رسمی و افتخاری نشریات
پیغام بروجرد، جام جم، اقتصاد لرستان، طلوع ورزش لرستان، همشهری،
باختر زمین، شهاب آسمانی، آفتاب لرستان، سیمره، تبلور اندیشه،
ماهنامه الکترونیک بروجرد، خبر ورزشی، بامداد لرستان، تبلور اندیشه
بروجرد، روزنامه سراسری ورزشی 90، دبیر سرویس ورزشی دو هفتهنامه بیان لر،
نویسنده و کارشناس و مجری برنامه نقد ورزشی "ذرهبین" و طنز ورزشی"اشنفتیت
"رادیو بروجرد در سال 1390، 4 سال پیاپی تا سال 1390 کتابخوان و یاور نمونه
کتابخانههای بروجرد، یاور جوان نمونه بروجرد در دومین جشن خانه جوان
بروجرد 1390، خبرنگار یاور نمونه کتابخانههای عمومی بروجرد در سال 1391.
خبرنگار و نویسنده ستونهای ورزشی پایگاه خبری تحلیلی یافتهنیوز، نویسنده
ستونهای طنز و خبر ورزشی سایت خبری تحلیلی کیمیا نیوز. همکار افتخاری بخش
مطبوعات و عکسهای ورزشی برنامه تلویزیونی نگاهی به ورزش استان در سال
1391، اهدا عنوان برتر فعال فرهنگی و مروج فرهنگ کتاب و مطالعه توسط نهاد
کتابخانههای عمومی ایران به فرهاد داودوندی تیر 1392، خبرنگار روزنامه
قدس، دبیر بخش ورزش سایت خبری تحلیلی کیمیا نیوز، نویسنده و کارشناس و مجری
برنامههای عصرگاهی رادیو بروجرد از شهریور 1392 (در برنامههای، "یک شهر،
یک چهره"، " طنز یادتونه؟"، "رخصت پهلوان"،"از ماست که بر ماست") و برنامه
های صبحگاهی رادیو بروجرد( "اخبار ورزشی هفتگی"، " نقدهای بی رودربایستی" و
" گفتوگو با مسوولین ورزشی در برنامه ذرهبین" )، عضو هیات موسس، هیات
امناء و انجمن خیرین کتابخانهساز بروجرد
پس قبول کنید جواب سوال اول را با شکسته
نفسی دادید و هر کسی این هم افتخار را به یدک نمیکشد. با این همه فعالیت
قطعاً خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارید. بهترین خاطره شما در این ایام چه
بود؟
خاطرات شیرین بسیار است، برای نمونه یک
روز یک دوستی به نام عبدالرضا قاسمی با زن و بچهاش در مسیر گذشتن از
بروجرد به سمت خرمآباد آمدند فروشگاه ما، بار اول بود هم را می دیدیم، اما
شاید باورتان نشود انگار چندین سال بود با هم دوست صمیمی بودیم. از
اینگونه اتفاقات بسیار در ذهن دارم که همگی از موهبت داشتن وبلاگ شخصیام
است. دوستانی به من سر میزنند که با اینکه بار اول است همدیگر را
میبینیم، اما انگار سالهاست با هم دوست و رفیق صمیمی بودهایم.
و بدترین خاطره؟
بدترین خاطرهام این است که بعضی وقتها در
وبلاگها و سایتهای دیگر مطالب توهینآمیز قومیتی میبینم. صمیمانه متاسف
میشوم. وقتی میبینم که خیلیها بین یک مسوول کار نابلد استانی و مردم
محترم یک شهر فرق نمیگذارند و همه را با یک چشم میبینند، بسیار ناراحت
میشوم که میبینم یا میخوانم که بعضی از وبلاگنویسان به مردم با
بهانههای واهی حرفهای نامربوط میگویند. نمیدانم چرا بعضیها اصل هموطن
بودن را فراموش میکنند و بعضی وقتها در تار خود تنیدهای به دام میافتند
و بر این حقیقت که تمام ایرانیهای عزیزمان از بهترین مردم دنیا هستند،
چشمان خود را میبندند.
آقای داودوندی سوالات بعدی من بعضا" چالشی
است و شاید مایل نباشید جواب دهید. در پاسخ دادن به آنها مختار هستید. دل
شما از دست چه کسانی به درد میآید؟
کسانی که در عصر حاضر که دنیا را به دهکده کوچک تشبیه کردهاند هنوز هم که هنوز است وارد بحثهای بچهگانه قومیتی میشوند.
خانواده شما چقدر با کارتان موافق هستند؟
(باخنده) دیگر برایشان جا افتاده است و هر وقت دنبال تهیه خبر نمیروم تعجب میکنند!
چند تا کلمه میپرسم لطفاً نظرتان را به طور خیلی مختصر در مورد آنها چیزی عنوان کنید.
خانواده مجازی: دوستان دیده یا ندیدهای که از لحاظ عاطفی به آنها وابسته شدهایم.
کامنت: خوب و منطقیاش حتی اگر انتقادی باشد، تائید خواهد شد و ناسزاهایش حذف
وبلاگ: دفترچه خاطرات عمومی
پاچهخواری: کثیف ترین راه درآمد روزمره زندگی
افشین جنانی: استقلالی که قلبش سرخ است
وبلاگنویسی ناگفتههای برای هر کس دارد. برای شما چطور؟
( باخنده) گفته و ناگفتهاش را به رشته تحریر در آورده و روی وبلاگ قرار میدهم!
یادم میآید روزی برای انتشار یک پست به خودتان کارت قرمز دادید! بدترین پسهایی رو که نوشتی کدامند؟
دو بار در پستهائی که نوشتهام و روی
سایت قرار دادهام به خاطر عجله در نوشتن بدون تحقیق به خودم کارت قرمز
دادهام، در یک مورد آن تعداد بازدیدکنندگان از شب نجومی ماه گرفتگی را
چهار پنج هزار نفر اعلام نمودم، یکی دو روز تحقیق نمودم و متوجه شدم که
بیشتر از هزار نفر نبودند، به خودم در وبلاگ به خاطر انتشار این اشتباه
فاحش کارت قرمز دادم.
بهترین پست؟
اما در مورد بهترین پست باید بگویم تمامی
هفت هشت هزار پست موجود در وبلاگم را بهترین پستها میدانم و هیچ فرقی
بین آنها نمیگذارم.
گستردهی جغرافیایی دوستی شما بسیار زیاد
است. قطعاً حساسیتهای محلی نیز در این خصوص وجود دارد و تا آنجا که اطلاع
دارم مشکلاتی هم برایتان بوجود آورده است . با این مسئله چگونه کنار آمده
اید ؟
بله، متاسفانه مشکلاتی برایم پیش آمده است
و بعضی روزها تمام یا بیشتر وقتم باید صرف جوابگوئی به این موارد باشد،
البته لازم است بگویم درمقابل محاسنی که وبلاگ برایم داشته است مشکلات پیش
آمده سر سوزنی هم به حساب نمیآید.
با وجود این مشکلات شما در امر جذب مخاطب بسیار موفق بوده اید . مولفه های جذب مخاطب از نظر شما چیست؟
ای کاش میشد جواب این سوال را بینندگان
وبلاگم بدهند، اما باید بگویم فرا استانی اندیشیدن، پایبند بودن به این که
باید با صداقت به مردم احترام گذاشت، خود را بالاتر از مردم ندانستن،
افکار و اندیشههای خود را به زور به مردم تحمیل نکردن، شراکت بینندگان در
خط و خطوط وبلاگ،،ساده حرف زدن و بطور کلی مثبت دیدن جهان هستی باعث شده
که بینندگان وبلاگ، خود را در وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی سهیم بدانند.
آیا پیشبینی میکردید که وبلاگتان، رکورد 3 میلیون بازدید را ثبت کند؟
صادقانه میگویم، آن اوایل نه! اما بعدا
که جلوتر رفتیم دانستم که وظیفهام در قبال جامعه بسیار سنگین است و باید
از طریق این وبلاگ که مورد استقبال مردم قرار گرفته است، مروج عشق و دوست
داشتن بین هموطنانم باشم، شاید هیچگاه نتوانم تمام مردم ایران را بیننده
وبلاگ خودم کنم، اما مهماین است که در این راه قدم برداشتهام.
خبری بوده که دوست داشته باشید تهیه کنید اما تا کنون نتوانستهاید آن را تهیه کنید؟
- متاسفانه، بله.
میشود بگوئید چه مطلبی بوده است؟
- بدون شک، بزرگترین و با شهامتترین
افراد(این نظر شخصی من است) در کشور ما کسانی هستند که ما آنها را به
عنوان خنثی کننده مین میشناسیم، تصور کنیم در کوهها و دشتهای دور دست،
بدون این که ما در جریان باشیم بزرگ مردانی جان خود را بر کف دست گرفته و
برای پاکسازی هر سانتیمتر از خاک عزیزمان بدون این که به چشم بیایند در
گمنامی کامل برای رفاه ما در حال خنثی نمودن مینهائی هستند که هر آن، هر
لحظه و با هر تیک تاک ساعت ممکن است جانشان را فدای هموطنان خودشان کنند.
خودم هم نمیدانم چرا اینقدر اینگونه افراد را دوست دارم. هر گاه
میشنوم که یک خنثی کننده مین بر اثر انفجار شهید شده است غم عجیبی بر دلم
مینشیند، در حالی که ما یعنی اکثریت مردم ایران در زرق و برق زندگی
روزمره غرق شدهایم، هنوز هستند مردانی که هر روز با طلوع افتاب شروع به
کاوش سانت سانت خاک عزیز کشورمان مینمایند تا آن را از زخمهای دوران جنگ
تحمیلی رها سازند، و برای این فعالیت قهرمانانهای که دارند ممکن است با
انفجار یک مین، هر غروب آفتاب با غروب زندگی شان توام باشد.
و سخن آخر؟
وبلاگها و سایتها میتوانند نقش خود را
به عنوان رسانههائی در دنیای مجازی به بهترین نحو انجام بدهند، باید
بدانیم که در این میان ماندگاری بیشتر با وبلاگهائی به مانند "چو ایران
نباشد تن من مباد" به مدیریت دوست و برادر عزیزم آقای عبدالرضا قاسمی است
که در این فضا مروج عشق و زیبائی هستند و مطمئناً آن جاده روبرو در دنیای
وبلاگها که بخواهد خشونت و توهین را ترویج بدهد زودتر از آن که صاحبان
آنها فکرش را بنمایند، کرکرهشان پائین کشیده خواهد شد. این را تجربه این
چند ساله نشان داده است، پس بهتر است از قاسمی و قاسمیها به نیکی یاد کنیم
که در دنیای مجازی قلبها را بهم نزدیکتر نمودهاند. در پایان نیز بدون
این که بخواهم نام کسی را بیاورم به تمامی دوستان عزیزم در دنیای مجازی
درود میفرستم.
گفتوگو: عبدالرضا قاسمی/ یافته- تهران
شنبه, 20 مهر 1392 ساعت 11:25
http://www.yaftenews.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2070:--q---q&catid=47:cultural&Itemid=84