وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی

خبرهای فروشگاه لوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

خبرهای فروشگاه الوازم یدکی اتومبیل، ورزشی، علمی، هنری، نجوم و ادبی بروجرد

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد حسین رحمانی» ثبت شده است

والیبال بروجرد

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۹ ب.ظ
گفتگوی جذاب و بسیار خواندنی

با استاد محمد حسین رحمانی

 از مفاخر معاصر بروجرد در ایران زمین

 



گفتگوی ورزشی با استاد محمدحسین رحمانی؛

 والیبال دیروز و امروز ایران


گفتگو از فرهاد داودوندی- بروجرد:
 

هنرمندان اصولاً با ورزش بیگانه اند. اما، از آنجایی که در هر قشری از اقشار جامعه استثناهایی وجود دارد، هنرمندان نیز، نمی توانند از این قاعدة کلی مستثنا باشند. استاد محمدحسین رحمانی را عمدتاً به عنوان، شاعر، نویسنده و پژوهشگر حوزة ادبیات فارسی می شناسیم، ولی ایشان در زمرة پیشکسوتان والیبال و از جمله صاحبنظران این رشته ورزشی می باشند. و با مقالات ورزشی شان – به ویژه در زمینه ثبت تاریخی والیبال و دفاع های جانانه از ورزش بروجرد - آشنایی داریم. از همین روی، خالی از لطف ندیدم که این بار به جای مصاحبه های ادبی، گفتگویی ورزشی را با ایشان برگزار نمایم و نظرشان را در زمینه والیبال بروجرد و به طول کلی والیبال دیروز و امروز ایران جویا شوم.

 

به همین منظور در دیدار کوتاهی که در سفر اخیرشان به بروجرد داشتتند، فرصت را غنیمت شمردم و در محل کارم، بی درنگ سؤالاتی را که به ذهنم می رسید مطرح کردم و ایشان نیز، با حوصله هرچه تمامتر به سؤالاتم پاسخ دادند؛ پرسش و پاسخی که در تلفن همراهم ضبط شد و البته ناگزیر از پیاده کردن و ویرایش آن شدم. به هر تقدیر، نظر کاربران ارجمند را به این گفتگوی جذاب – که سیری تاریخی داشته و دربرگیرندة خاطرات دلپذیری ست – جلب می نمایم :

س : از چه دورانی به ورزش والیبال گرایش پیدا کردید؟

ج : از همان دوران کودکی به این رشتة ورزشی علاقه مند شدم. و به روش معمول آن روزگار، در کوچة مان نخ ضخیمی می بستیم و در اوقات فراغت با همسن و سالانم که جملگی در همسایگی یکدیگر به سر می بردیم به تمرین می پرداختیم. تا اینکه با ورود به دورة متوسطه در دبیرستان بحرالعلوم مورد توجه زنده یاد استاد رضا کاروان – که به راستی اسوه ای از خصلت پهلوانی و جوانمردی بودند - قرار گرفتم و زیر نظر ایشان والیبال را به گونه ای اصولی فرا گرفتم.

درسال اول دبیرستان، آن مربی ارجمند نه تنها بنده را به عنوان کاپیتان کلاس خودمان برگزیدند، بلکه به عضویت تیم سیکل اول نیز، درآوردند. تا جایی که حافظه ام یاری می دهد اعضای آن تیم عبارت بودند از : آقایان علی عسکر روزبهانی – که از قدرت بدنی خیره کننده و قد نسبتاً بلندی بهره مند بودند و شاید اگر در شرایط دیگری قرار داشتند می توانستند تا راه یافتن به تیم ملی بزرگسالان پیش روند– وقایعی، آقایی، زرین کوب، شادروانان محمود منادی و عباس بهنام و نیز، آقای سیروس شیخ الاسلامی و بنده.

در آن عصر، هر تیم سه اسپکر و سه پاسور داشت و بنده یکی از پاسورها بودم، پاسوری که در خدمت آقای روزبهانی بود. جالب است بدانید جثة بنده آن قدر کوچک و ضعیف بود که امکان پاس دادن به ایشان با پنجه برایم میسر نبود و در تمام طول مسابقات سیکل اول دبیرستانهای شهرمان، تمامی پاس های بنده با ساعد برای آقای روزبهانی ساخته و پرداخته می شد و اغلب اسپک های ایشان در منطقة یک سوم زمین حریف فــــرود می آمد. یادم هست که یک دوره با مربیگری استاد کاروان در عین شگفتی قهرمان سیکل اول آموزشگاههای بروجرد شدیم.

در همان دوران برای لذت بردن بیشتر از این ورزش مفرح در انتهای حیاط مان که باغ بود زمین والیبالی احداث کردم و سراسر فصل تابستان در آن زمین با دوستانم به تمرین می پرداختیم.

 

 

س : در آن دوره، باز هم قهرمانی در سطح آموزشگاههای بروجرد را تجربه کردید؟

ج : بله، یک بار دیگر در سیکل دوم و با تیم والیبال دبیرستان محمدرضا شاه، باز هم به نحو حیرت آوری قهرمانی را تجربه کردم. مربی مان در آن تیم آقای یزدانفر و کاپیتان مان آقای سعید عهدی در اوج دوران ورزشی شان بودند. آقای عهدی در روز فینال آنهم در مقابل تیم دبیرستان پهلوی – که از مربیگری استاد شادروان حمید مطهری بهره می جست و از بیشترین بازیکنان تیم والیبال آموزشگاههای بروجرد و از آن جمله آقای محمد تاجبخش؛ اسپکر چپ دست و قدرتمند برخوردار بود – ستارة بی چون و چرای آن مسابقه بودند و یکی از بهترین بازیهای خود را به نمایش گذاشتند.

سایر بازیکنان آن تیم متشکل از آقایان علی قاسمی، حسین منصوری یاراحمدی، قباد نظامی – که قهرمان پرتاب نیزة کشور بودند – زنده یادان علی حسین لدنی و رضا خلیلی و نیز، بنده بود. و هر یک از آنان نیز، با انگیزه ای بسیار بالا و از جان و دل برای پیروزی در آن مسابقه – به ویژه در توپگیری و دفاع روی تور و تا حدودی اسپک – مایه گذاشتند.

خاطره ای را که از آن دور مسابقات هرگز فراموش نخواهم کرد این است که ما تنها از 5 بازیکن مطمئن برخوردار بودیم و با کمبود نفر ششم در زمین مسابقه مواجه شده بودیم و در به در به دنبال کسی می گشتیم که این کاستی را جبران کند.

یکباره به فکرمان رسید از آقای نظامی به دلیل آمادگی جسمانی و سابقة احتمالی شان در ورزش والیبال استفاده کنیم. اما، وقتی از ایشان پرسیدیم : «قباد آیا تاکنون والیبال بازی کرده اید؟» در پاسخ گفتند: « هرگز! » در ابتدا، کمی ناامید شدیم ولی ایشان با اعتماد به نفس غیرمنتظره ای، ادامه دادند: « آموزشم بدهید، یاد خواهم گرفت!! » و به ناچار چند روز قبل از شروع مسابقات در سالن محمدرضا شاه به قباد آموزش سرویس، پنجه و توپگیری می دادیم. قباد هرکجا که هست یادش به خیر باشد؛ ایشان ورزشکار روستایی بسیار شریف و بی غل و غشی بودند.

س : در دورانی که در بروجرد به سر می بردید شاخص ترین والیبالیست های شهرمان چه کسانی بودند؟

ج : به این سؤال باید با توجه به چند مقطع زمانی پاسخ گفت؛ بدین معنا که در دورانی که بنده دوران ابتدائی را پشت سر می گذاشتم، آقایان محمد شیرزادی، زنده یادان فریدون اعظمی و سید جلال طباطبائی، محمود اسلامی، مصطفی طیبی و ... بهترین والیبالیست های بروجرد بودند.

یک نسل بعد از آنها آقایان ماشاء الله فـــرخ منش که به عضویت تیم ملی درآمد، شادروانان محمود سرتیپی یاراحمدی – والیبالیست افسانه ای - حسن یگانه، محمد گلدوزیان، رضا فهیمی، دکتر رضا مهدوی که جملگی دچار سرنوشت غم انگیز مرگ زودهنگام شدند؛ شاخص ترین والیبالیست های شهرمان در دوران خویش بودند. و آخرین نسل از آن دوران، آقایان سعید عهدی، ماشاء الله سلاحی، حمید متخصص – که هر سه به تیم ملی دعوت شدند – و نیز، شادروان علی کلانتر و آقای علی قاسمی – دو پاسور نامدار در سطح کشور – در زمرة بهترین والیبالیست های بروجرد بودند.


س :اشاره ای به مرحوم رضا فهیمی - که چند ماه پیش از این، دارفانی را وداع گفتند - داشتید، اگر ممکن است کمی بیشتر در مورد این ورزشکار نام آور بروجردی صحبت کنید؟

ج : خانوادة فهیمی و در صدرشان جاویدان یاد رضا فهیمی در واقع شاخص ترین نماد و یا به اصطلاح امروزی برند ورزش بروجرد بودند. زنده یاد رضا فهیمی به لحاظ فنی یکی از کامل ترین والیبالیست های عصر خویش بودند و چه از نظر توپگیری و سرویس و چه از لحاظ اسپک و دفاع روی تور کوچکترین نقصی نداشتند و همواره از جمله مهره های ثابت و تأثیرگذار تیم های بروجرد لرستان بودند. اگر چه، افتخارات بیشمار ورزشی ایشان در عرصه دو و میدانی دیگر شایستگی ها و قابلیت های تحسین برانگیزشان را تحت الشعاع قرار داده بود؛ امــا، نمی دانم چرا کسانی که پس از درگذشت این ورزشکار بزرگ در رسانه ها اظهارنظر کردند؛ تنها در عرصة دو و میدانی به ارزیابی ایشان پرداختند.

به هر حال، آن ورزشکار گرانقدر در زمرة برجسته ترین والیبالیست های ایران روزگار خویش بودند. و در سطح کشور، همه ایشان را بــــــه عنوان والیبالیستی خوش استیل و خوش سیما می شناختند. درود خداوند به روح بلندشان باد. از ایشان که بگذریم، اگر اشتباه نکنم کوچکترین برادر این خانوادة ورزشی، آقای ناصر فهیمی بودند که فیزیک بدنی فوق العاده ای داشتند و یادم هست که ایشان قهرمان دهگانة ایران بودند. آقای ناصر فهیمی به مدد پاهای بلندتر از حد معمول و قدرت بدنی حیرت آورشان – اگر با یک بدشانسی غم انگیز در سالهای اول انقلاب که متأسفانه منجر به دور ماندن ناگزیرشان از میادین ورزشی شد، مواجه نمی گردیدند - کمترین افتخاری که می توانستند برای این سرزمین کسب کنند قهرمانی این رشتة ورزشی در قارة آسیا بود. جالب است بدانید؛ آقای ناصر فهیمی، هم فوتبالیست و هم، والیبالیست بسیار خوبی بودند و اگر چـــــه این دو رشتة ورزشی را در کنار دو و میدانی به صورت تفننی دنبال می کردند، به مدد ویژگی های جسمانی استثنائی، نمایش های شان در داخل زمین برخی اوقات اعجاب آور بود. شنیدم در آن روزگار، تیم فوتبال پرسپولیس تهران با مربیگری آقای پروین و در دوره ای که آن تیم قهرمان لیگ برتر ایران بود، برای انجام مسابقة دوستانه ای با تیم منتخب بروجرد به شهرمان آمده بود.

و در زمین مسابقه آقای فهیمی بازیکنان آن تیم را با سرعت خیره کنندة خود پی در پی - با توپ و بدون توپ - جا می گذاشته اند. و آقای پروین در فرصت بین دو نیمه در رختکن خطاب به بازیکنان خود می گویند: « از خودتان شرم نمی کنید، فوتبالیستی شهرستانی همگی تان را جا می گذارد؟! » و یکی از بازیکنان آن تیم، در پاسخ به ایشان، می گوید: « علی آقا، ایشان آقای فهیمی؛ قهرمان دو سرعت ایران است؛ 50 متر را در حـــدود 5 ثانیه طی می کند و یوزپلنگ هم نمی تواند در سرعت به ایشان برسد تا چه رسد به ما !!!

آقای حسین فهیمی نیز، که در دوران ورزشی شان فوتبالیستی توانمند بودند و به عنوان مربی، فوتبالیست های فراوانی را پرورش داده اند؛ معرف همگان به عنوان ورزشکاری بسیار با شخصیت و خوش نام می باشند.

به یاد می آورم که یکی دیگر از برادران فهیمی ها، کشتی گیر بودند. ملاحظه می شود که اعضای این خانواده در کنار ورزش، زندگی هم می کرده اند. و در بلندآوازه کردن بروجرد و رونق بخشیدن به ورزش این شهرستان سهم قابل ملاحظه ای را به خود اختصاص داده اند.

 

 

س :اطلاع دارم که پس از ترک بروجرد به منظور ادامة تحصیل در دانشگاه، باز هم به والیبال ادامه داده اید، اگر ممکن است از خاطرات ورزشی آن دوران هم صحبت کنید؟

ج : بله، در دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران، کاپیتان تیم والیبال و نیز، رئیس انجمن ورزش آن دانشکده بودم. و در مسابقات دانشکده ای دانشگاه تهران توسط مربی متشخص و دوستداشتنی آقای بهمن بهشتین – که به بهشتی شهرت داشتند و قبلاً عضو مؤثر تیم ملی والیبال ایران بودند - به عضویت تیم والیبال دانشگاه تهران درآمدم و با ایشان نیز، قهرمان دانشگاه های ایران شدیم و به این ترتیب، بنده سه بار و در سه مقطع تحصیلی قهرمانی با تیمی را تجربه کــردم. ضمن آنکه، پس از چند دهه، هنوز هم هفته ای یک جلسه به تمرین والیبال می پردازم.

س : در سال های قبل از انقلاب، بهترین والیبالیست های تیم ملی والیبال ایران از نظر شما چه کسانی بودند؟

ج : بهترین والیبالیست های تیم ملی والیبال ایران در آن دوران و با توجه به ویژگی های شان؛ زنده یاد چنگیز انصاری؛ فنی ترین والیبالیست و آقایان مسعود صالحیه؛ بهترین اسپکر تمامی اعصار و تاریخ والیبال ایران، حسن کرد؛ بهترین توپگیر، هوشنگ ملک لو؛ بهترین مدافع روی تور ومهدی صابرپور؛ بهترین پاسور بودند. هیچ یک از والیبالیست هایی که نام بردم – به استثنای آقای سعید معروف که به راستی جانشین شایسته ای برای آقای صابرپور و یکی از بهترین پاسورهای حال حاضر جهان می باشند – تا به امروز تکرار نشده اند و هنوز جانشینانی در حد و اندازه های شان ظهور نکرده اند.

س : تحول در والیبال سالهای بعد از انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟

ج : تحولی که مورد نظر جناب عالی ست مرهون پایمردی آقای یزدانی خرم؛ رئیس وقت فدراسیون والیبال ایران است. ایشان با دعوت از آقای «ایوان» والیبالیست افسانه ای شوروی سابق به عنوان برنامه ریز و سرمربی تیم های ملی والیبال کشورمان در رده های سنی مختلف، به حق بنیانگذار والیبال نوین ایران می باشند. در حاشیه جا دارد به این نکته نیز، اشاره کنم که داماد آقای یزدانی خرم یعنی آقای علی نیکنام – که اگر از قدبلندی برخوردار بودند به دلیل ویژگی های اعجاب آور فنی شان می توانستند یکی از مؤثرترین اعضای تیم ملی والیبال بزرگسالان کشورمان باشند - با تأسیس آکادمی والیبال، مدتهاست که بدون سروصدا و به گونه ای علمی این رشتة ورزشی را به خردسالان و نوجوانان آموزش می دهند، خردسالان و نوجوانانی که برخی از آنان بی تردید روزی به عضویت تیم های ملی والیبال کشورمان در خواهند آمد.

بهتر است به اصل موضوع برگردم؛ آقای ایوان اولین کاری که کرد از فدراسیون والیبال خواست تا بخشنامه ای را از طریق وزارت آموزش و پرورش و به قولی حتی استانداری ها به سراسر کشور ارسال نماید و از آنها بخواهد تا نوجوانان یا جوانانی که از قدی حدود 2 متر برخوردارند به آن فدراسیون معرفی نمایند.

آقای ایوان حدود 10 سال در ایران زحمت کشیدند و بیشترین تلاش خود را صرف توپگیری صحیح با ساعد، پنجة بی نقص و دفاع روی تور بدون کمترین اشتباه صرف کردند.و به طور کلی، تحولی در والیبال ایران به وجود آوردندکه والیبالیست های شاخص امروزی جملگی حاصل تلاش های ارزشمند آن مربی اهل لیتوانی ست. علاوه بر آقای ایوان، زحمات آقایان مسعود صالحیه و پارک کره ای را به عنوان دو مربی با دانش روز والیبال جهان را نمی توان نادیده انگاشت. ضمن آنکه، مسعود خان صالحیه در سال 52 نیز مربی تیم ملی والیبال بزرگسالان ایران بوده و در آن دوران نیز، خدمات قابل ملاحظه ای را به والیبال کشورمان ارائه داده اند. افزون بر آنان؛ آقایان ماتسو موتو ژاپنی، محمدعلی حیدرخان، یدالله کارگر پیشه، حبیب الله فروزنده و زنده یاد حسین مدنی در سالهای بعد از انقلاب، هر یک در برهه ای مسؤولیت مربیگری تیم ملی والیبال بزرگسالان را بر عهده داشته و زحمات بسیار ارزشمندی را برای پیشرفت این تیم متحمل شده اند. بدیهی ست که نام یکایک این مربیان در تاریخ والیبال ایران ماندگار خواهد بود.


و اما، آقای خولیو ولاسکو آرژانتینی به عنوان پرافتخارترین مربی والیبال جهان نیز، حقی عظیم بر گردن والیبال ایران دارند. ایشان هم مربی بی رقیبی بودند و هم، روانشناسی بی نظیر و با این ویژگی های منحصر به فرد، قابلیت های بالقوة تیم ملی والیبال ایران را به فعل درآوردند و استعدادهای یکایک بازیکنان این تیم را به اوج شکوفائی رساندند و سرانجام، اعتماد به نفسی به اعضای تیم ملی ایران بخشیدند که هرگز خود را کمتر از بهترین والیبالیست های جهان احساس نکنند.

ایشان در عین حال مربی بسیار با ابهت، منضبط و سختگیری بودند و بازیکنان تیم ملی بـــر عکس دوران آقایان کوآچ و لوزانو – که هر کسی در زمین مسابقه کار دلخواه خود را می کرد – به ناگزیر مطیع محض ایشان بودند و شاید به دلیل اِعمال همان انضباط و سختگیری، برخی از اعضای تیم ملی – که بــا حضور ایشان به همه جا رسیده بودند -  از رفتن شان خوشحال هم شده باشند! کمترین خدمت آقای ولاسکو به تیم ملی والیبال بزرگسالان، مطرح کردن این تیم به عنوان پدیده در سطح جهانی و قهرمانی آن برای نخستین بار در قارة آسیا بود.

س : دیدگاه مقایسه ای جناب عالی در مورد والیبال قبل و بعد از انقلاب چیست؟

ج : در والیبال امروز ایران که مانند بسیاری از کشورهای صاحبنام این رشته ورزشی بلندی قد، حــرف اول را می زند. این مقایسه غیرمنصفانه می باشد. چرا که، قد کاپیتان آن روزگار تیم ملی یعنی زنده یاد چنگیز انصاری یک متر و 82 سانتی متر بود. در دوره ای نیز، آقای حیدرخان کاپیتان تیم ملی شدند و ایشان از قدی زیر یک متر و 80 سانتی متر برخوردار بودند. و ندرتاً پیش می آید بازیکنی به عنوان عضوی از تیم ملی از قدی فراتر از یک متر و 90 سانتی متر برخوردار باشد تا چه رسد به 2 متر و بالاتر از آن. و اگر چه توانایی های اعضای فعلی تیم ملی والیبال ایران را به عنوان تیمی مطرح و مدعی در دنیا – و البته با در نظر گرفتن امکانات گوناگون امروزی؛ از تمرین های به روز جهان، کمک مربی و آنالیزور گرفته تا مسابقات تدارکاتی و شرکت در لیگ های جهانی متعدد و صد البته دستمزدهای سرسام آور و میلیاردی بازیکنان؛ که بازیکنان آن روزگار از هیچ یک از آنها برخوردار نبودند – نمی توان نادیده گرفت.

ضمن آنکه، ارتفاع تور والیبال برای مردان 2 متر و 43 سانتی متر است. شما خودتان قضاوت کنید عبور توپ از روی تور برای اسپکری که 2 و یا حتی بیش از 2 متر قد دارد در مقایسه با اسپکری که از قدی معادل یک متر و 80 سانتیمتر برخوردار بوده، به یک میزان دشوار است؟ مسلماً، نه.

 

 


باید بــــه این حقیقت تأکید کرد که هیچ یک از اسپکرهای امروزی به گرد دوران اوج مسعود خان صالحیه نمی رسند. ببینید در حال حاضر بهترین اسپکرهای جهان کورک لهستانی، ایوان زایتسف ایتالیایی و مَتیو آندرسن امریکایی هستند. در مسابقات مختلف دیده اید که مدافعین روی تور ما به ویژه آقای موسوی بارها این سه اسپکر را دفاع کرده اند. اما در روزگار اوج استاد صالحیه، به دلیل پرش های بلند و بهره مندی یکسان ایشان از هر دو دست، بهترین مدافعین روی تور آن روزگار جهان در آرزوی گرفتن حتی یک دفاع روی تور از ایشان به سر می بردند؛ مگر اتفاق غیر منظره ای رخ می داد و مثلاً پاس نامناسبی بـــرای شان ارسال می گردید و فـــی المثل، در طول یک مسابقه، یک اسپک ایشان دفاع می شد.

آقای «پروفسور ایم» استاد دانشگاه پراگ و رئیس وقت کمیتة مربیان فدراسیون بین المللی والیبال که به مدت 4 سال طی سالهای 70-1967 میلادی به رسم رایج آن روزگار به طور همزمان مربیگری تیم های والیبال بزرگسالان دختران و پسران ایران را بــر عهده داشتند، پس از مسابقات آسیایی بانکوک تایلند، در روز خداحافظی شان از ایران خطاب به شادروان نعمتی دبیر وقت فدراسیون والیبال گفتند: « تیم شما می تواند یکی از 10 تیم برتر والیبال جهان باشد؛ به شرط آنکه مسابقات منظم تدارکاتی آنهم با تیم های قوی داشته باشید، ضمن آنکه حضور والیبالیست های بزرگ جهان در باشگاههای ایران می تواند به پیشرفت این رشتة ورزشی در کشورتان کمک کند.

و اگر مایل باشید آقایان مسعود صالحیه، حسن کرد و یدالله کارگر پیشه – به عنوان سه بازیکن برجسته و در سطح جهانی - را با خودم می برم و بـــه عضویت در تیم های باشگاهی چکسلواکی و یا کشورهای اروپای غربی در می آورم »؛ تقاضایی که می توانست به پیشرفت والیبال مان کمک کند و متأسفانه معلوم نیست به چه دلیلی اجابت نشد.

بر این نکته نیز، باید تأکید کنم که در سالهای قبل از انقلاب و با توجه به امکانات ناچیز یا به عبارتی حداقلی آن زمان، اگر مسابقات والیبال به صورت رالی برگزار می شد و می توانستیم از وجود لیبرو بهره مند شویم؛ یقیناً جزو 10 تیم اول دنیا قرار می گرفتیم.


 

س : به عنوان آخرین سؤال، پیش بینی می کنید چه تیمی امسال قهرمان والیبال باشگاه های ایران خواهد شد؛ این سؤال را به این دلیل مطرح کردم، چون به خاطر دارم که در سفر گذشتة تان به بروجرد و قبل از برگزاری مسابقة فینال لیگ جهانی والیبال لهستان؛ بر عکس آقای محتشمیان که معتقد بودند صربستان در مسابقه فینال در مقابل برزیل حرفی برای گفتن ندارد، شما با قاطعیت قهرمانی صرب ها را در آن لیگ پیش بینی می کردید؟

ج : قبل از پاسخگویی به این سؤال، باید عرض کنم ایکاش قانونی وجود داشت تا براساس آن، هر تیم باشگاهی تنها می توانست از وجود 2 بازیکن تیم ملی بهره جوید تا رقابت ها عادلانه تر و به تبع آن، اصطلاحاً داغ تر برگزار شود. ببینید، آقای کارخانه که بیشترین افتخارات مربیگری در سطح باشگاههای ایران را دارند امسال نیز مانند سال پیش و به طور کلی به روال همیشگی شان بیشترین بازیکنان تیم ملی را در اختیار دارند، بازیکنانی، همچون آقایان محمد موسوی، شهرام محمودی، عادل غلامی، میلاد عبادیپور، فرهاد قائمی که در مسابقات تیم ملی این 5 بازیکن بارها به عنوان اعضای فیکس تیم ملی در کنار هم بازی کرده اند. و همچنین آقای مهدی مهدوی که در تعویض های آقای سعید معروف در کنار این 5 بازیکن، کل تیم ملی را تشکیل داده اند. و سرانجام، بهره مندی از لیبروی خوبی چون فرهاد ظریف؛ظاهراً جای عرض اندام برای هیچ تیمی را باقی نگذاشته اند.

جالب این ست که آقای کارخانه به پشتوانة دستمزدهای کلان بانک سرمایه، از رفتن آقای مهدوی به تیم دیگری تعمداً جلوگیری کرده تا دیگر تیم ها نتوانند از وجود پاسور دوم تیم ملی والیبال ایران– هر چند که اخیراً از این تیم خداحافظی کرده اند - استفاده کنند و عجیب تر اینکه، ایشان را نیمکت نشین لوکاس ژیگالدو پاسور لهستانی کرده اند! و افزون بر همة اینها، بــــه این همه بازیکن راضی نشده و اسپکر امتیازآور خارجی دیگری را به نام جاجیچ به خدمت گرفته اند!!!

خودتان قضاوت کنید آیا قهرمان کردن چنین تیمی هنر است؟! والیبال مثل فوتبال نیست که گاه قضا و قدر و اتفاق، تیم ضعیف تری را برنده کند. در این رشته ورزشی اگر تیمی نسبت به تیم دیگری از لحاظ نفرات از برتری محسوسی برخوردار باشد یقیناً برنده خواهد شد. مگر در مواردی استثنایی که نمونه آن باخت بانک سرمایه به تیم صالحین ورامین بوده است.

تیم بانک سرمایه در مقابل تیم پیکان، اگر اشتباهات فاحش داوری در میان نبود و در گیم چهارم و در لحظه ای حساس و سرنوشت ساز آقای معنوی نژاد سرویس خود را روانة اوت نمی کرد، به دلیل حضور مهره های ارزشمندی، چون آقایان سعید معروف، امیر غفور و مرندی در آن تیم، باز هم بازنده می شد؛ همان گونه که اخیراً در مقابل تیم کم مهرة شهرداری ارومیه – که از ضریب اشتباه کمتری نسبت به تیم پیکان برخوردار بود – تن به شکست داد.

 

به نظر بنده تیمی در حد بانک سرمایه با این همه مهره اگر قهرمان شود به هیچ وجه جای تحسین ندارد و این تیم، حتی با مربی کم تجربه و گمنامی باید قهرمان شود، حال اگر تیمی به جز این تیم، در پایان فصل، قهرمان شود باید به مربی و تک تک بازیکنان آن تیم آفرین گفت.

و سخن آخر اینکه، اعلام آمادگی هواداران تیم خوب صالحین ورامین در کمپینی مبنی بر فروش کلیه های شان در صورت عدم حمایت مالی مسؤولان از این تیم، اگر چه بازتابی جهانی داشت و رقت همگان و حمایت برخی از مسؤولان را برانگیخت و سرانجام، مانع از حذف این تیم از دور مسابقات شد. اما، نمایانگر محبوبیت استثنایی ورزش والیبال در ایران می باشد؛ محبوبیتی که مسؤولان ورزش کشورمان – دست کم به خاطر سالم سازی هرچه بیشتر جامعه و نجات جوانان مان از فساد و تباهی – باید قدر آن را بدانند و هرگز حمایت شان از این ورزش جذاب دریغ ننمایند.



 

  • farhad davoodvandi

حمید متخصص

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۷ ب.ظ

 

حمید متخصص؛

فوق ستاره ای که قدر خود را نشناخت!

 

آبشار میزنه توی سه متری ...

 

حمیدِ متخصص ، حمیدِ متخصص...

 

استاد محمدحسین رحمانی

اگر گفته باشیم بروجرد سرزمین استعدادهای ناب است؛ سخنی به گزاف بر زبان نرانده ایم. نگاهی هرچند گذرا به پیشینة علمی، هنری، صنعتی و البته ورزشی این شهر، ما را با نام های درخشانی آشنا می سازد که به پشتوانة استعدادهای منحصر به فرد خویش، نه تنها مایه مباهات همشهریان مان گردیده، بلکه در سراسر ایران زمین نیز، بدیلی نداشته اند. اما، متأسفانه برخی از این استعدادها در اوج شکوفایی گمنام مانده و یا اینکه آشکارا و به یکباره به پژمردگی گراییده اند.

 

گفته می شود در گذشته های نه چندان دور در بروجرد عصر جوانی استادان زنده یاد کاروان و مطهری، والیبالیستی به نام آقای نیکزاد ظهور کرده که از قدرت دست خارق العاده ای برخوردار بوده؛ به گونه ای که در مسابقه ای با اسپک، توپ وسی دار و مقام آن روزگار را ترکانده اند! و باز، در همان مسابقه با نیروی شگفت آور خود آنچنان ضربه ای به توپ وارد کرده که در برخورد با تور، سیم بالای آن پاره شده است!!

خلق صحنة اخیر، هنوز در تاریخ والیبال کشورمان تکرار نشده است. ولی، آقای دکتر هادی نوریان عضو سابق تیم ملی کشورمان که به لحاظ قدرت بدنی و پرش های بلند در دوران خویش در جهان بی همتا بوده، صحنة ترکاندن توپ را در مسابقات دانشکده ای دانشگاه تهران و گویا در مسابقة بین دانشکده های پزشکی و ادبیات با توپ های جدید یک بار تکرار کرده اند!

 ملاحظه می شود که شرایط تاریخی و عدم امکان ثبت و ضبط وقایع، سبب گردیده که آقای حسن نیکزاد که به عضویت تیم ملی نیز، در می آیند، حتی بــــرای بسیاری از والیبالیست های دیروز و امروز شهرمان، نامی ناآشنا باشند!

 آقای علیرضا دوایی نیز، در دوران خود، به عنوان پدیده ای در والیبال ایران مطرح گردیده و در همان زمان عضو تیم ملی می شوند. ولـــی دشواریهای زندگی در تهران – هر چند در کنار مادر بزرگ شان – و دلبستگی های ایشان به بروجرد، موجب می گردد که پس از 6 ماه، عطای تیم ملی را به لقایش بخشیده و آن را برای همیشه ترک کنند!

آقای محمد شیرزاد نیز، در مسابقات والیبال قهرمان کشوری بروجرد برای عضویت در تیم ملی انتخاب شدند، اما تعصب بیش از حدشان در داخل زمین و فریاد زدن بر سر این و آن، عامل خط خوردن ایشان از این تیم و به تبع آن، از دست رفتن بزرگ ترین شانس ورزشی شان شد.

 

 در سال های بعد از انقلاب اسلامی، آقای حمید متخصص اگر چه بـــه نسبت والیبالیست های امروزی، از قد متوسطی – کمی بیش از 180 سانتیمتر – برخوردار بودند، اما به مدد اندام به اصطلاح ترکه ای، پرش های بلند، نبوغ اعجاب آور، و از همه مهمتر؛ قدرت انعطاف پذیری بدنی استثنایی و تغییر جهت در هوا و به هنگام اسپک، خود را به عنوان پدیده بی چون و چرای والیبال بروجرد مطرح کردند و در همان دوره به عنوان یکی از چهل نفر والیبالیست برگزیده ایران به منظور انتخاب نهایی تیم ملی به اردوی این تیم دعوت شدند، ولی متأسفانه وابستگی های عاطفی شهر و دیار نیرومندتر از آن بود که اجازه دهد ایشان در آن اردو شرکت کرده و شانس خود را امتحان کنند و به این ترتیب، به سرنوشتی نظیر آقای دوایی دچار شدند.

به خاطر می آورم در آن زمان، دوستی از ایشان پرسیده بود: چرا آن فرصت بی نظیر را از دســــت دادید؟ و ایشان در پاسخی که ناشی از عدم آینده نگری عاقلانه و دل خوش بودن به تفریح های موجود زودگذرشان بود، گفته بودند: من والیبال را به خاطر لذت بردن از آن، دوست دارم نه برای نام و نان!! و بعدها، چنین تفکر اشتباهی، مانع از رفتن ایشان به تیم پیکان و اشتغال در ایران خودرو و بهره مندی از زندگی مرفهی شد.

شبی در یک میهمانی فامیلی در کنار جاویدان یاد محمود سرتیپی یاراحمدی؛ اسطورة تمامی اعصار والیبال بروجرد بودم. از ایشان پرسیدم: به نظر شما در میان والیبالیست های بروجردی بعد از نسل خودتان، چه کسی برترین است؟

 روان آن بزرگمرد همواره شاد باشد؛ در نهایت بزرگواری گفتند: حمید حتی از آن زمان ما هم بهتر است!

بسیاری معتقدند که آقای جلال شاهسون به دلیل ویژگی های خاص جسمانی و به لحاظ فنی، پدیدة تکرار نشدنی والیبال سالهای پس از انقلاب انـــد و با عنایت به توفیق های سالهای اخیر والیبال ایران تا به امروز والیبالیستی در حد و اندازه های ایشان ظهور نکرده است.

بیش از سه هزار تماشاگری که در سال 63 یا 64 در سالن طالقانی بروجرد شاهد مسابقه والیبال بین تیم های پاس تهران و منتخب این شهر بوده، به خوبی به یاد می آورند که نمایش خیره کننده آقای متخصص در جای جای زمین مسابقه و به ویژه به هنگام اسپک و گاه، ورود توپ به منطقة یک سوم تیم حریف؛ با وجود مدافعان ملی پوش، بازی آقای شاهسون را تحت الشعاع خویش قرار داده و با درخشش حیرت آور خود، آن نام درخشان را تقریباً محو کرده بودند.

اگر چه این فوق ستارة دنیای والیبال که هرگز موقعیت خود را در نیافته و قدر خود را نشناختند؛ هم اینک در  تهران با خاطرات آن دوران طلایی، روزگار را سپری می کنند، اما، هواداران پرشمارشان به خاطر خدمات و افتخارآفرینی ها و بالمآل، هویت و اعتباری که به والیبال بروجرد بخشیده، همواره قدر ایشان را پاس خواهند داشت.

 آنچه مسلم است نام آقای متخصص به عنوان یکی از نوابغ انگشت شمار والیبال در تاریخ این رشتة ورزشی شهرمان جاودانه خواهد درخشید. و سرانجام، تردیدی نیست که تمامی کارشناسان والیبالی که در آن دوران تابناک شاهد هنرنمایی های شگفت انگیز ایشان – چه در بروجرد و چه در خارج از این شهر بوده – و تماشاگرانی که با آن هنرنمایی ها بارها به وجد آمده و لحظات پرنشاطی را پشت سر گذاشته اند؛ همواره از ایشان به بزرگی یاد خواهند کرد.

 

  • farhad davoodvandi

محمد حسین رحمانی

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۵ ب.ظ

 

در گفتگو با استاد محمد حسین رحمانی

 

جامع ترین فرهنگ موضوعی شعر فارسی

 آماده انتشار می شود

 

( قسمت سوم)

خلق روزگار

با خلق روزگار سلامّی و والسلام

گویی اگر غلام تو ام می فروشنت

نیک و بد

نیک و بد هرچه کنی بهر تو خوانی سازند

جز تو بر خوان بد و نیک تو مهمانی نیست

گنه از نفس تو می آید و شیطان بدنام

جز تو بر نفس بداندیش تو شیطانی نیست

بخت بد

از بخت بد است بی سرانجامی من

وز سستی طالع است ناکامی من

هر چند به حال خویشتن می نگرم

جمع آمده اسباب پریشانی من

زلف ماهرو

بیچاره دلم چو محرم راز نیافت

واندر قفس جهان هم­آواز نیافت

در زلف سیاه ماهرویی گم شد

تاریک شبی بود، کسش باز نیافت

عذر بدتر از گناه

بد کردم و اعتذار بدتر زگناه

چون هست در این عذر سه دعوی تباه

دعوی وجود و دعوی قدرت و فعل

لا حول  و  لا  قوة  الا  بالله

و یا این دو بیتی که در حاشیة نسخة خطی احیاء العلوم تحریر شده و با زیبایی هرچه تمام تر لئامت لئیمان را ترسیم کرده است :

طلب مکن ز لئیمان نوای عیش و طرب

که آن طرب به جفای طلب نمی ارزد

خوش است شیر شتر تشنگان بادیه را

ولی به دیدن روی عرب نمی ارزد

افزون بر این موارد، به تک بیتی هایی برخورد شده که شعرای شان بدون پیشوند و پسوند بوده؛ مثل « ادیب » که معلوم نبود منظور از ادیب؛ ادیب صابر، ادیب سمرقندی، ادیب همدانی، ادیب نیشابوری، ادیب پیشاوری و یا ادیب بیضایی بوده است و به این ترتیب؛ چاره ای جز صرف نظر کردن از اشعار هر چند نغز تمامی آنان نبوده است.

مشاهده می گردد که اگر در گردآوری اشعار مجموعة مورد بحث، ملاحظاتی که به آنها اشاره شد، رعایت نمی گردید؛ با مجموعه ای که دست کم دو برابر اشعار این مجموعه را در خود جای داده بود، رو به رو می شدیم. و از همین روی، ده ها هزار بیت از ابیاتی که متعلق به صد ها شاعر بودند – و البته با حسرت – کنار گذاشته شدند.

 

 

س : در انتخاب اشعار این مجموعه، چه اولویت هایی را در نظر داشته اید؟

ج : اولویت انتخاب اشعار، مبتنی بر تک بیتی می باشد که زودتر به ذهن می نشیند؛ و همان گونه که پیش از این اشاره شد، حداقل اشعار منتخب برای هر موضوع ده نمونه می باشد. و تنها موارد معدودی – که شمارشان به ده موضوع نمی رسد - از این قاعده مستثنا گردیده اند. ضمن آنکه، از دو بیتی و رباعی به دلیل پیوستگی مضمونی و در موارد نادری از سه و یا چهار بیت نیز، استفاده شده که هر یک از آنها در شمارش، همسان با تک بیتی به حساب آمده اند.

س : بعضی از شعرا اسامی و القاب متفاوتی دارند، بـــه منظور جلوگیری از سردرگمی خوانندگان، در این زمینه چه چاره ای اندیشیده اید؟

ج : برخی از شاعران نام های متعددی و یا افزون بر نام ها، القابی نیز، داشته اند. برای مثال؛ ابوطالب کلیم؛ کلیم کاشانی، فیضی هندی؛ فیضی دکنی و فیضی فیاضی، بیدل دهلوی؛ ابوالمعانی، ایرج میرزا؛ جلال الممالک و علی اصغر حکمت؛ حشمت الممالک می باشد. و در این مجموعه، نام یا لقبی که برای این گونه شاعران مشهورتر بوده، انتخاب گردیده است. یعنی؛ کلیم کاشانی، فیضی دکنی، بیدل دهلوی، ایرج میرزا و علی اصغر حکمت. 

گاهی از نام و نام مستعار شاعر یا شاعره هر دو استفاده شده است. مثل مهری هروی ( مهر النساء ) و در مواردی تعمداً دو نام یا نام مستعار به صورت جداگانه آمده، مثل سیف اسفرنگ و یا سیف اسفرنگی و طاهرة قرة العین یا قرة العیون – که منظور فاطمة برغانی ست – و در سایر موارد تلاش گردیده تا ضمن رعایت اولویت اختصار، اسامی درج شده در زیر اشعار شاعران، منطبق با اسامی درج گردیده در فهرست دوره های تاریخی آنان باشد تا از این رهگذر، امکان دسترسی به اسامی کامل شان نیز، فراهم گردد.

س : این گونه که از قراین بر می آید، برای نخستین بار و برخلاف عرف رایج در تدوین فرهنگ ها، به جای ترتیب الفبایی، اولویت را به دسته بندی موضوعی و در بسیاری از موارد گروه های موضوعی داده اید؛ اگر چه احتمالاً آنها از ترتیب الفبایی خاص خود در فهرست این مجموعه برخوردارند، با توجه به دشواری چنین روشی و چالش های آن، اگر ممکن است در این زمینه به تفصیل توضیح دهید؟

ج : این مجموعه، به لحاظ تنوع موضوعی در حقیقت جامع ترین فرهنگ های شعر پارسی می باشد که برای نخستین بار با چنین روشی فراهم شده است و دسته بندی موضوعی آن که کاری بس دشوار بوده، سبب گردیده که در موارد اندکی بعضی از عناوین شعری تکرار شوند. برای نمونه، وقتی بحث « عشق » در میان بوده، موضوعی با عنوان «مطرب عشق» دیده می شود و هنگامی که بحث « طرب » به میان آمده، این موضوع الزاماً تکرار گردیده است. در برخی از موارد نیز، موضوع های یک بحث در بحث دیگری تکمیل گردیده اند. برای مثال در بحث «دل» از « دلبر »، « دلارام » و ... استفاده نشده و در مقابل، ایــــن قبیل موضوع ها در بحث « عشق » به کار گرفته شده اند. و یا، موضوع « عزم سفر » به جای زیر مجموعة «سفر» در زیر مجموعة «عزم» قرار گرفته است.

در موارد اندکی، از مفاهیم موضوع های مختلف استفاده شده که در آنها ملاک؛ مقصود و منظور شاعر بوده است، نه واژه یا واژگانی خاص که در شعر وجود داشته و موضوعی را به خود اختصاص داده اند.

اگر دسته بندی موضوعی؛ آنهم به گونه ای در حد امکان کامل و در پاره ای موارد مفهومی این مجموعه در میان نبود و مؤلف، مجموعة حاضر را به صورت الفبایی و به عنوان سهل ترین راه ها، تنظیم می نمود، بی هیچ تردیدی دست کم پنج سال کمتر وقت و عمر خود را صرف آن کرده بود. شاید اگر مؤلف دیگری به تألیف چنین مجموعه ای همت می گماشت؛ وقتی موضوع « جهان » به میان می آمد تنها به همین واژه می پرداخت. و حال آنکه، در این مجموعه و در بحث جهان ملاحظه می شود که به دیگر مترادف های آن، همچون دنیا، دهر، عالم، گیتی و حتی آسمان، چرخ، سپهر، فلک، گردون، ایام، روزگار و زمانه، که در برگیرندة مفاهیمی از جهان می باشند، پرداخته شده است.

به این نکته باید اشاره کرد که قبل از نهایی شدن فهرست این مجموعه، گروه های موضوعی به مراتب بزرگ تری همچون؛ اجتماعیات، احساسات، اخلاقیات، اعتقادات، مادیات، نفسانیات، طبیعت و ... مورد نظر بودند. ولی به دلیل تداخل معنایی برخی از موضوع های گروه ها با یکدیگر، از این روش صرف نظر و ترجیح داده شد تا هر یک از آنها به گروه های محدود تری تقسیم و مانع سردرگمی خوانندگان ارجمند شوند. برای مثال، مباحث دینی که ابتدا در بخش اعتقادات قرار گرفته بود به ده ها گروه موضوعی محدودتر تقسیم گردیده و تنها اصول و فروع دین در دو گروه موضوعی مجزا قرار گرفته اند. نکته ای که دربارة گروه های موضوعی اصول و فروع دین باید به آن اشاره کرد این است که در این دو گروه، مانند برخی دیگر از گروه های موضوعی، موضوع های پیرامونی هر موضوع نیز، لحاظ گردیده اند. نمونه های این موضوع ها در اصول دین و در موضوع توحید؛ موحد، جبرئیل، روح القدس و وحی و در موضوع نبوت؛ اولیا و انبیا و در موضوع امامت؛ ولایت و ولی و در فروع دین و در موضوع نماز؛ وضو، اذان، مسجد و ... و در موضوع حج؛ حاجی، احرام، عرفات و ... می باشند. به هر حال، هر پژوهشگری با عنایت به اشرافی که به نکته های موضوع مورد پژوهش خود دارد، با نگاهی به فهرست مجموعة پیش روی، به راحتی می تواند اشعار مورد نظر خویش را از جای جای آن برگزیند. ضمن آنکه بسیاری از گروه های موضوعی، مثل بیماری و تندرستی، تقدیر، عمر و ... کامل بوده و در کوتاه ترین زمان ممکن، نیاز پژوهشگران را تأمین خواهند کرد.

در انتخاب عنوان گروه های موضوعی، موضوع یا بهتر گفته شود واژه ای که بیشتر از سایر واژگان قرار گرفته در آن گروه با ذهن مأنوس بوده و یا واژه ای که تداعی کنندة کلیّت آن گروه موضوعی می باشد، در نظر گرفته شده اند.

اکثریت قریب به اتفاق گروه های موضوعی این حاضر، دارای اشتراک معانی بوده نه اشتراک ریشة واژگانی، بنابراین و برای نمونه، در گروه موضوعی اندوه؛ واژگان حزن، غم، ماتم و ... به لحاظ اشتراک معانی در این گروه قرار گرفته اند. و البته در مواردی نیز، تنها اشتراک ریشة واژگانی مبنای تشکیل یک گروه موضوعی بوده است.

در پاره ای از موارد، واژة منتخب عنوان یک گروه، در زیر مجموعة آن گروه به چشم نمی خورد، امّا، به تنهایی در برگیرندة تمامی موضوع های آن گروه می باشد. مثل خانواده که مشتمل بر موضوع هایی مانند، پدر، مادر، فرزند، دختر، پسر، اولاد، عیال و ... و ترکیبات آنها و یا آموزش که موضوع هایی مانند آموزگار، استاد، شاگرد، مربی، معلم، دبستان، مدرسه، مکتب، ادب، آموختن، تربیت، تعلیم، کتاب و ترکیبات و مشتقات بــــرخــی از آنها را شامل می شود.

در برخی از موارد، دو یا سه موضوع که با یکدیگر تا حدودی قرابت معنایی داشته به صورت مشترک به عنوان نمایندة آن گروه انتخاب شده اند. عنوان مشترک « بصیرت »، « حکمت » و « معرفت » نمونه ای از آنهاست. در این گونه موارد، موضوع های آن گروه، در واقع منحصر به همان عنوان و موضوع های احتمالاً پیرامونی آن می شود.

گاهی نیز، وجه اشتراک موضوع ها، سبب گردیده که به صورت مشترک نمایندة یک گروه موضوعی شوند. برای مثال، « ربا » و « زنا » که از جمله محرمات دین اسلام بوده در یک گروه موضوعی و « صدقه » و « وقف » که در زمرة امور پسندیدة این دین می باشند، در گروه موضوعی دیگری قرار گرفته اند.

اسامی و صفاتی که از جملة موضوع های این مجموعه می باشند، عمدتاً به صورت مفرد مورد استفاده واقع گردیده اند. اما، در مواردی، هم به صورت مفرد و هم، به شکل جمع به کار گرفته شده اند. و در موارد نادری نیز، به دلیل کمبود ابیات، به ناگزیر اشکال مفرد و جمع آنها با یکدیگر ادغام شده اند. این ادغام اجتناب ناپذیر، در مورد برخی از موضوع های مترادف نیز، اِعمال گردیده است.

موضوع هایی که دارای دو لفظ می باشند، در انتخاب عنوان، از لفظی که بیشتر رایج بوده، استفاده شده است. مثل عنوان « طالع پیروز » که در برگیرندة « طالع فیروز » نیز، می باشد.

در بعضی از موارد، تنها از معانی غالب واژه ها در دسته بندی گروه های موضوعی استفاده شده است. برای مثال، معانی غالب دو واژه «خبث» و «خبیث» به ترتیب «بد طینتی» و «بد طینت» می باشند. به همین دلیل، در گروه دارای این معانی قرار گرفته اند. و از قرار گرفتن این دو واژه با مفهوم مغلوب «نجاست» و «نجس» در گروه موضوعی « آلوده » صرف نظر گردیده است.

تعدد معانی برخی از واژه ها و اشتراک بعضی از آن معانی با معانی سایر واژگان، یکی از بنیانی ترین دشواری های تفکیک موضوع ها بـــه منظور تشکیل یک گروه موضوعی بوده است. گروه های موضوعی « اندوه » و « بلا » نمونه هایی می باشند کـــــه مانند بسیاری دیگر از گروه های موضوعی، ظاهراً با یکدیگر تفاوت معانی نداشته و می بایست با یکدیگر ادغام می شدند. و حال آنکه، از طریق پژوهشی جامع درخواهیم یافت که معانی یکایک موضوع های هر گروه با گروه دیگر، فرق اساسی دارند.

س : در فهرست هر چند الفبایی این مجموعه، خوانندگان چه گونه راهنمایی شده اند؟

ج : در فهرست این مجموعه، واژه ای که به عنوان نماینده هر گروه موضوعی دارای اشتراک مفاهیم انتخاب گردیده بر حسب توالی قرار گرفتن در آن گروه با علامت « ... » مشخص شده است. برای مثال، اگر آن واژه در ابتدای واژگان گروه مزبور قرار نگرفته باشد، قبل از آن علامت « ... » نمایانگر این نکته است که قبل از این واژه، واژه یا واژگان دیگری وجود دارند. و یا وقتی نخستین واژه، نمایندة چنین گروهی می باشد، علامت « ... » بعد از آن، بیانگر آن ست که واژه یا واژگان دیگری، به دنبال این واژه، سایر موضوع های گروه مورد بحث را تشکیل می دهند. و بدیهی است اگر واژه نماینده یک گروه، در میانة واژگان آن گروه واقع شـــده باشد، علامت « ... » قبل و بعد از آن واژه، بی درنگ ذهن را به این نکته معطوف می نماید که قبل و بعد از این واژه، واژه یا واژگان دیگری قرار دارند.

تنها هنگامی که تمامی موضوع های یک گروه موضوعی از ریشة واژگانی مشترکی برخوردار بوده اند، از علامت «...» به عنوان راهنما در کنار واژة نمایندة آن گروه که به دلخواه انتخاب شده، صرف نظر گردیده است.

برای سهولت دستیابی خوانندگان گرامی به گروه های موضوعی مورد نظر خـــود، در فهرست بندی مجموعة پیش روی، واژة نماینده هر گروه و اولین واژة گروه هایی که دارای چند نماینده بوده به صورت الفبایی در نظر گرفته شده اند.

تلاش گردیده تا موضوع های یک گروه موضوعی تا حد امکان به صورت الفبایی به دنبال یکدیگر قرار گیرند مگر آنکه، تغییرات مفهومی پیش آمده دسته بندی های ویژة خود را اجتناب ناپذیر کرده باشند.

س : آیا موضوع هایی وجود دارند که در این مجموعه قرار نگرفته اند؟

ج : باید اذعان کرد کـــه ذهن مؤلف به برخی از موضوع هایی که بی تردید جای شان در مجموعه پیش روی خالی به نظر می رسد، معطوف نگردیده است. اما، این نکته را نیز، نباید نادیده انگاشت که برخلاف انتظار مؤلف، ابیات اختصاص یافته بـــه بعضی از موضوع ها مثل چپاول، دروغگو، محاکمه و ... حتی به تعداد انگشتان یک دست نرسیده اند.

برخی از موضوع ها نیز، به لحاظ آنکه کاربردشان را در ادبیات پارسی امروزی از دست داده، در مجموعة حاضر جای نگرفته اند؛ موضوع هایی مانند «دژم» و «نژند» - کــــه از قضا دارای معانی مشترکی بوده – نمونه هایی ازآنها می باشند.

بعضی از واژگان یا به اعتباری موضوع ها، از دست آوردهای فرهنگ معاصر می باشند و ابیات مربوط به آنها بسیار اندک بــــوده و یــا اصولاً بیتی پیرامون شان سروده نشده است. بنابراین، نشانی از آنها در این مجموعه به چشم نمی خورد. برای مثال، به موضوع «سیاستمدار» یک بیت اختصاص یافته و برای موضوعی چون «قانونمدار» حتی یک بیت سروده نشده و یا دست کم مؤلف با بیتی از این موضوع برخورد نکرده است.

س : اگر این مجموعه ویژگی های دیگری دارد، در مورد آنها نیز توضیح دهید؟

ج : برای آن دسته از خوانندگان ارجمندی که به دنبال یک واژة موضوعی خاص می باشند نه یک گروه موضوعی، فهرست دیگری در پایان مجموعة حاضر با عنوان « نمایه » و باز هم به صورت الفبایی لحاظ گردیده است. برای مثال وقتی خواننده محترمی در پی یافتن اشعاری با موضوع عینک است می تواند با مراجعه به حرف عین آن را در کوتاه ترین زمان ممکن پیدا کند.

بسیاری از دوستداران ادب پارسی، علاقه مند به شناختن دوره هایی می باشند که شاعران در آنها می زیسته اند. از همین روی، در انتهای این مجموعه، دوره های تاریخی برخی از شاعرانی که مؤلف از بدو تألیف این اثر پژوهشی، با آنان مواجه گردیده و شمارشان به بیش از نهصد شاعر می رسد، با تطبیق منابع گوناگون به منظور کاهش ضریب خطا؛ آنهم برحسب حروف الفبا که یافتن آنها را تسهیل می نماید، درج گردیده است. با این توضیح کـــه ملاک؛ سال های بین تاریخ تولد و وفات شاعران برحسب تقویم قمری بوده، نه دوره هایی که در آنها نشو و نمای ادبی نموده اند. ضمن آنکه، شاعرانی که در این فهرست تاریخی قرار گرفته، لزوماً به این معنا نیست که دارای دیوان اشعاری بوده اند، بلکه بسیاری از آنان در منابع گوناگون تنها شرح حال مختصری همراه با یک نمونه شعر داشته و برخی دیگر، همان یک نمونة شعر را هم نداشته اند.

س : در مورد فرهنگ های موضوعی شعر فارسی که پیش از این انتشار یافته و تفاوتهای آنها با فرهنگ خودتان، توضیح دهید؟

ج : اولین مجموعة فرهنگ موضوعی شعر فارسی را شادروان حسین مکی در سال 1318 شمسی با عنوان « گلزار ادب » و با محوریت تک بیتی که در موارد قابل اغماضی دارای غزل و ترکیب بند می باشد و دومین مجموعه را در سال 1335 شمسی تحت عنوان « گلستان ادب » و مبتنی بر رباعی منتشر کرد. هر چند انتشار این دو مجموعة یک مجلدی با توجه به امکانات کم دستیابی به منابع آن روزگار، در خور تحسین اند؛ اما، ایراد آنها، عدم رعایت توالی تاریخی شاعران و استفادة فراوان از اشعار شاعران بی نام و نشان می باشد. دکتر رحیم عفیفی نیز، در سال 1370 شمسی مجموعه ای صرفاً تخصصی را با عنوان « فرهنگنامة شعری » با دسته بندی ترکیبات، کنایات و اصطلاحات در اشعار شاعران قرن های سوم تا یازدهم قمری و به صورت الفبایی در سه مجلد منتشر نمود. همچنین دکتر احمد خاتمی در سال 1389 شمسی، مجموعه ای تحت عنوان « دیوان موضوعی شعر فارسی » را با استفاده از اشعار 49 شاعر منتخب – از رودکی تا امام خمینی (ره) – به گونة الفبایی و در 22 مجلد منتشر کرد که در آن، کمترین سهم به تک بیتی، دو بیتی و رباعی تعلق گرفته و در مقابل، غزل، قصیده، مثنوی و دیگر انواع شعر شاعران مزبور را برحسب موضوعی که می باید از آنها استنباط شود - آنهم به طور کامل - در خود جای داده است.

همان گونه که مشاهده می شود، این مجموعه، تنها با مجموعه های شعری « گلزار ادب » و « گلستان ادب » قابل مقایسه می باشد که افزون بر تفاوت های بنیانی، آن دو مجموعه، در مجموع دربرگیرندة دویست و بیست و سه موضوع می باشند. و حال آنکه، مجموعة پیش روی، قریب به سه هزار و ششصد موضوع از اشعار صدها شاعر را شامل گردیده است.


 

س : به عنوان آخرین سؤال، از 15 سالی که عمرتان را بر سر گردآوری این مجموعة به راستی عظیم گذاشته اید، ظاهراً دو سال می گذرد، علت این تأخیر چه بوده است؟

ج : حقیقت امر این است که ناشران اگر چه به فرهنگ هر سرزمینی خدمت می کنند، اما در عین حال، بیش از هر چیز به منافع مالی خود از رهگذر انتشار یک اثر فرهنگی می اندیشند. در زمینة انتشار این مجموعه یک روز با مدیر عامل یکی از معتبرترین انتشاراتی های ایران نشست مفصلی داشتم و در مورد ویژگی های مجموعة مورد بحث و به طور کلی شعر فارسی صحبت کردم. ایشان انسانی شریف و ظاهراً از آن نشست مسرور بودند و به این نکته اشاره کردند که چون وقت مطالعه ندارند معمولاً مؤلفینی نظیر بنده با اطلاعات جامعی که در مورد یک اثر فرهنگی در اختیارشان می گذارند، آن کاستی را جبران می کنند. و اگر چـــه توضیحاتم آن مدیر محترم را به وجد آورده و تحسین شان را برانگیخته بود. برای انتشار این مجموعه این گونه توضیح دادند: ما کمیته ای به نام کمیتة ارزیابی بازار فروش کتاب قبل از انتشار آن داریم. و این کمیته پس از بررسی، سرمایه گذاری یا عدم سرمایه گذاری در مورد یک اثر فرهنگی را اعلام می نماید! و پس از چندی، در تماسی که با یکدیگر داشتیم، ایشان با اذعان به بی نظیر بودن این مجموعه، اظهار داشتند: کمیته مزبور اعلام نموده به دلیل آنکه این مجموعه چنــد مجلدی در واقع مجموعه ای مرجع بوده و مخاطبان خاص خود را دارد، سرمایه گذاری هنگفت روی آن، صرفة اقتصادی ندارد!! البته، انتظار طبیعی بنده وجود کمیته ای بود که ارزش فرهنگی این اثر را تأیید یا رد می کرد. بعد از آن، یکی از دوستان با نفوذ فرهنگی گفتند که سرانجام، اسپانسری را برای انتشار این اثر – به قول ایشان ارزشمند – فرهنگی از میان سازمانهای متمول پیدا خواهند کرد و این مسأله آنقدر به درازا انجامید که بنده از پیگیری آن ناامید شدم. تا اینکه سال گذشته انتشاراتی دیگری حاضر به چاپ و انتشار این مجموعه به تدریج شد، به این معنی یک کارتن از هجده کارتن یادداشت های این مجموعه را تایپ نماید تا بعد از غلط گیری بنده، پرینت صفحه بندی شدة آنرا باز هم برای غلط گیری نهایی برایم ارسال نمایند تا روانة چاپ و انتشار شود. با توجه به اطلاعاتی که در زمینه میزان زمانبری تایپ مطالب داشتم، توقع داشتم، ظرف پانزده و یا نهایتاً یک ماه مطالب تایپ شده را دریافت کنم و در پیگیری هایم گفته شد که تایپیست شان کارهای دیگری را نیز می باید تایپ نماید. خلاصه اینکه، تایپ مطالب آن کارتن بیش از چهار ماه به طول انجامید. و با احتساب زمان غلط گیری بنده و برآورد اینکه انتشار مطالب هر کارتن یک سال به طول خواهد انجامید، از ادامة همکاری با آن انتشاراتی به کلی منصرف شدم. ضمن آنکه، پیشنهاد آن انتشاراتی از بنیان غیرعقلائی بود. چرا که، کل مطالب این مجموعه در ابتدا می باید تایپ و غلط گیری می شدند و در پایان، یک تقسیم بندی منطقی و اختصاص هر بخش به یک مجلد صورت می پذیرفت.

به همین لحاظ، با آموزش کامپیوتری یکی از دوستان، سی دی مطالب تایپ شدة آن کارتن کذایی را غلط گیری کردم و بدیهی ست که اصلاحیة آن را به همان دلیلی که اشاره کردم، برای آن انتشاراتی نفرستادم. با تسلط روزافزون بر تایپ کامپیوتری، سرعت کارم در این زمینه بیشتر شده و در حال حاضر مطالب کارتن دوم و بخشی از کارتن سوم را تایپ کرده ام. گمان می کنم این کار را از روز اول می بایست خودم بر عهده می گرفتم. زیرا از دو امتیاز برخوردارست؛ یکی اینکه، در زمان، صرفه جویی می شود و دیگر اینکه، با توجه به در نظر گرفتن حداقل ده بیت برای هر موضوع، ابیات ضعیف و یا دارای مضامین تکراری بسیاری از موضوع هایی که دهها نمونه را به خود اختصاص داده اند در حد ده تا بیست نمونه کاهش خواهم داد که آنها نیز، به هزاران بیت خواهند رسید. اما، در مقابل با کاستن از کمیت این مجموعه و به تبع آن، افزایش کیفیت آن و در نهایت کاهش حجم مجموعة مورد بحث، ضمن صرفه جویی بیشتر در زمان، هزینة چاپ و انتشار آن، پایین خواهد آمد. و به این ترتیب؛ اگر خدا بخواهد و اتفاق خاصی رخ ندهد و سرانجام، روند کار به همین منوال پیش رود، سال آینده تایپ کل مجموعه پایان خواهد یافت.

 

  • farhad davoodvandi

گفتگو با استاد محمد حسین رحمانی

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۲ ب.ظ

 

در گفتگو با استاد محمد حسین رحمانی

 

جامع ترین فرهنگ موضوعی شعر فارسی

 آماده انتشار می شود

 

( قسمت دوم )

 

 

س : گفته می شود که سرقت مضامین اشعار شاعران از یکدیگر یا نسبت دادن یک شعر به دو یا چند شاعر در طول تاریخ ادبیات فارسی امر رایجی بوده، با توجه به پژوهش گسترده ای که طی این سالها داشته اید، نظرتان در این زمینه چیست؟

ج : سرقت مضامین – نه تواتر -  و یا حتی غزل، قصیده، مثنوی و ... کاملی از یکدیگر و تکرار مضامین خـــود در قالب های گوناگون در میان شاعران، امری رایج بوده است. برای مثال، رودکی سمرقندی مرثیه ای در قالب غزل و به مناسبت مرگ شاعر همعصر و دوست خود « مرادی » با مطلع :

مُرد مرادی، نه همانا که مُرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

سروده است و در حــدود ســـه قرن بعد، یعنی قرن هفتم، مولوی بلخی در ابراز ارادت به سنایی غزنوی، غزل خود را با مطلع زیر می آغازد :

گفت کسی خواجه سنایی بمرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

و یا نظامی گنجوی که در قرن های ششم و هفتم می زیسته در بیتی می گوید :

سگ بر آن آدمی شرف دارد

که چو خر دیده بر علف دارد

و سعدی حداقل نیم قرن پس از ایشان می گوید :

سگ بر آن آدمی شرف دارد

کو دل دوستان بیازارد

و صدها نمونة دیگر که به هیچ روی نمی توانند توارد باشند.

امیرخسرو دهلوی و خواجوی کرمانی دو شاعر پر آوازة قرن های هفتم و هشتم گویا با یکدیگر بر سر لجاج بوده اند و یا دست کم، یکی با دیگری عناد داشته است. زیرا چندین غزل در دواوین این دو شاعر با تغییرات واژه ای بسیار اندک و یا در نهایت، کم و زیاد کردن یکی دو بیت به چشم می خورد. و کاملاً مشخص است یکی از آن دو شاعر، نه تنها زحمت دیگری را به نام خود ثبت نموده، بلکه خود به خود، وی را نیز، زیر سؤال برده است! نمونه ای از این غزل ها، غزل بسیار دلنشین زیر است:

ابتدا، غزل امیرخسرو دهلوی:

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط به یاقوت تو ریحان

کشیده خط به کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چه دریابد، گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از توست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ و پیوند

چه سود از نالة شبگیر بلبل؟

به جانت کآنکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تعقل

بزن مطرب که مستان صبوحی

از آن مستند و خسرو از تأمل

و اینک غزل خواجوی کرمانی:

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط به یاقوت تو ریحان

کشیده سر ز کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چه دریابد گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از توست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ پیوند

چه سود از نالة شبگیر بلبل؟

به جانت کآنکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

اگر عمر منی ای شب برو زود

وگر جزو منی ای غم برو کُل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تنقل

منه عود ای بت خوش نغمه از چنگ

که ساغر بانگ می دارد که غُلغُل

بزن مطرب که مستان صبوحی

ز می مستند و خواجو از تأمل

نمونه های دیگری از این گونه غزل ها، غزل هایی با مطالع:

کجا بود من مدهوش را حضور نماز

که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز

و :

روی نکو بی وجود ناز نباشد

ناز چه ارزد اگر نیاز نباشد

در این دو غزل، حتی یک بیت کم و زیاد نشده و در آنها، تنها تغییرات واژگانی مشاهده می گردد.

امیر معزی و سنایی غزنوی نیز، همعصر یکدیگر و در قرن های پنجم و ششم می زیسته و در زمرة بزرگترین شاعران پارسی گوی بوده اند. حکایت پیشین در این غزل که در دواوین هر دو آنان ثبت شده، تکرار شده است:

در آغاز، غزل امیر معزی:

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته ام

از نشاط روی ایشان توبه ها بشکسته ام

جسته ام او را که او را دیده تیر انداخته ست

تا دل و جان را به تیر غمزة او خسته ام

هر کجا سوزنده ای را دیده ای چون خویشتن

دوستی را دامن اندر دامن او بسته ام

دوستانم بر سر کارند در بازار عشق

من چو معزولان چرا در گوشه ای بنشسته ام

گر به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر

با سلامت همنشین و از خصومت رسته ام

این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست

تا نپنداری که از دام ملامت جسته ام

نوک خار هجر این یاران مشکین موی را

از جفای دوستان در دیدگان بشکسته ام

و اکنون، غزل سنایی:

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته ام

وز نشاط عشق خوبان توبه ها بشکسته ام

خستة او را که او از غمزه تیر انداخته ست

من دل و جان را به تیر غمزة او خسته ام

هر کجا شوریده ای را دیده ام چون خویشتن

دوستی را دامن اندر دامن او بسته ام

دوستان چون بر سر کارند در بازار عشق

من چو معزولان چرا در گوشه ای بنشسته ام

چون به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر

با سلامت همنشینم وز ملامت رسته ام

این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست

تا نپنداری که از دام ملامت جسته ام

تو بدان منگر که من عِقد نشاط خویش را

از جفای دوستان از دیدگان بگسسته ام

باش تا بر گردن ایام بندد بخت من

عِقدهای نو که از دُر سخن پیوسته ام

همچنین قصیدة طولانی با مطلع:

جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند

یا هر دوان نهفته درین گوی اغبرند

هم، در اشعار کسایی مروزی و هم، در اشعار ناصرخسرو قبادیانی که هر دو از شاعران قرن های چهارم و پنجم بوده، دیده می شود.

و نیز، این غزل کوتاه و اخلاقی:

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامُشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذست به چرخُشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که: کرا کشتی تا کشته شدی زار؟

تا باز که او را بکشد؟ آن که ترا کشت

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس

تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

هم، منسوب به رودکی شاعر قرن های سوم و چهارم و هم، ناصرخسرو شاعر قرن های چهارم و پنجم است.

 

موارد سرقت یا دست کم انتساب تک بیتی، دو بیت نخست از یک شعر و به ویژه رباعی با تغییراتی اندک و یا بدون کمترین تغییری به چند شاعر، آن قدر فراوان بوده که مؤلف ناگزیر از پرداختن به آنها و مواردی از این قبیل در کتاب جداگانه ای با عنوان «سرقت در شعر فارسی» شده است. و نکتة عجیب و شک برانگیز در این زمینه اینکه، بسیاری از رباعیات شاعران قبل و بعد از باباافضل کاشانی در مجموعة اشعار این شاعر دیده می شوند! جز در مواردی کــه می توان حکم قطعی پیرامون سرقت اشعار صادر کرد، مشخص نیست که چرا این اقدام غیراخلاقی؛ آنهم به وفور رخ داده است؟ و آیا کاتبان اشعار شاعران، فی المثل دیوان شاعری از شعرای قرن هشتم را پیش تر از دیوان شاعری از قرن هفتم به نگارش درآورده و خود با سلیقة خویش به جا به جایی اشعار مبادرت ورزیده و یا اینکه خود شاعران دست به سرقت اشعار یکدیگر زده اند؟ در اینکه به ویژه در رباعی واژگان هموزنی تغییر کرده نمی توان در رد پای سرقت تردیدی روا داشت. اما، ابهامی که در این زمینه وجود دارد معلوم نیست کدام شاعر با تغییر یکی دو واژه رباعی شاعر دیگری را به سرقت برده و به نام خود ثبت کرده است؟

آنچه مسلم است سرقت مضامین، امری رایج در بین تمامی شاعران پارسی گوی و در همة ادوار تاریخی بوده است. اگر شاعری هم علاوه بر زبان پارسی با زبان دیگری آشنایی داشته، امکان سرقت از مضامین شعرای بیگانه نیز، برایش فراهم گردیده است. صدها نمونه از این قبیل سرقت ها را در کلیات سعدی می توان یافت که جملگی آن مضامین در اصل متعلق به ابوطیّب متنبی شاعر بزرگ عرب – یا به قول ابوالعلای معری بزرگترین شاعر جهان – بوده که در قرن چهارم می زیسته است - در دوران معاصر نیز، برخی از شاعران پا را از سرقت مضامین فراتر گذاشته و به ترجمة اشعار شاعران غربی و ثبت آنها به نام خود مبادرت ورزیده اند! برای نمونه، مضمون یا به اعتباری کل موضوع شعر معروف « قلب مادر » ایرج میرزا متعلق به « ژان ریشه پین » بوده، همان گونه که شعر معروف « آیدا در آینه » احمد شاملو، ترجمة کلمه به کلمه شعر « لویی آراگون » با عنوان « تصویر الیزا در آینه » می باشد. و نیز شعر « روباه و کلاغ » حبیب یغمایی متعلق به « لافونتن » بوده که از قضا، این سه شاعری که مورد سرقت شعری قرار گرفته، جملگی فرانسوی می باشند.

س : گویا تکرار مضامین به عنوان نقطة ضعف سخنوری در اشعار تمامی شاعران نامدار و غیر نامدار وجود دارد، در این مورد چه نظری دارید؟

ج : از نظر تنوع موضوع؛ صائب تبریزی در بین تمامی شاعران پارسی گوی بی رقیب است. و به همین لحاظ، بخش چشمگیری از اشعارش در این مجموعه جای گرفته است. اما، همین شاعر، بارها مضمونی را در قالب های گوناگون گنجانده است.

حتی شاعران داستانسرایی همچون فردوسی، فخرالدین اسعد گرگانی، نظامی و مولوی، هرگز از تکرار مضامین خود در اشعارشان ابایی نداشته اند. و بدیهی ست که در این میان، سهم فردوسی به دلیل پای بندی اش در به خدمت گرفتن هرچه بیشتر از واژگان پارسی، به ویژه واژگانی که در آنها یکی از حروف « پ »، « چ »، « ژ » و « گ » بـــــوده بیشتر و نیز، سهم مولوی در زمینة مثنوی معنوی اش بیشتر از نظامی در داستانهای عاشقانه خمسه اش می باشد. ضمن آنکه، دیوان شمس تبریزی مولوی یکی از شاخص ترین مجموعه های شعری دارای کثرت مضامین تکراری ست. و در نهایت، به این نتیجه می رسیم که اگر مضامین سرقتی و تکراری را از دواوین تمامی سخنسرایان پارسی کم کنیم به تحقیق می توان ادعا نمود که حجم دواوین شان به نصف و یا حتی یک سوم کاهش خواهد یافت. و به این ترتیب، یکی از دشواری های انتخاب ابیات در این مجموعه، همین سرقت و تکرار مضامین بوده که به دلیل کثرت آنها، در بسیاری از موارد، گزیری جز استفاده از آنها نبوده است.

س : در تدوین این مجموعه از چه منابعی استفاده کرده و با چه چالش های احتمالی رو به رو شده اید؟

ج : در گردآوری اشعار این مجموعه، تقریباً همة دواوین شاعران بلند آوازة متقدم و برجسته ترین شاعران متأخر و نیز، بسیاری از تذکرة الشعراهای موجود، و برخی از کتاب هایی که نشانه ای از شعر پارسی در آن به چشم خورده و در مجموع در بر گیرندة صدها هزار بیت بوده، به دقت بررسی شده اند. جالب است بدانید که در جمع آوری اولیة اشعار، نام حدود یکهزار شاعر نامدار و گمنام با بیش از یکصد و شصت هزار بیت دیده می شد که از یک سو، موضوع های شعر بسیاری از آنان با موضوع های مورد نظر این مجموعه همخوانی نداشتند و از سوی دیگر، اصرار مؤلف بر رعایت توالی تاریخی شاعران – که در مورد شاعران گمنام مشقت ها و زمانبری های ویژه خود را داشته – و به نوعی نمایانگر تطوّر شعر پارسی می باشد و نیز، اختصاص حداقل ده نمونه شعر به یک موضوع، سبب گردید اشعار نغز شاعرانی که تاریخ تولد و وفات شان نه تنها در تذکرة الشعرهایی که در اختیار مؤلف بوده، یافت نشد، بلکه در شبکة اینترنت نیز، مشاهده نگردید و یا در صورت داشتن تاریخ تولد و وفات، در منابع مختلف تفاوت فاحش قرنی داشته اند و سرانجام، اشعار شاعران بی نامی که به «لاادری» شهرت یافته اند؛ جملگی حذف گردند. بدیهی ست اشعار موضوع های کمتر از ده نمونه شعر را می باید به این اشعار افزود.

در اینجا از بیم آنکه مبادا در منابع معتبری که مؤلف به آنها دست نیافته، شرح حال و به تبع آن، تاریخ دقیقی از تولد و وفات برخی از شاعران گمنام مورد نظرش یافت گردد، از آوردن نمونه های اشعار آنان خودداری و تنها به ارائة نمونه های اندکی از اشعار شاعران بدون نام اکتفا می گردد.

 

  • farhad davoodvandi

استاد محمد حسین رحمانی

farhad davoodvandi | يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۹ ب.ظ

 

در گفتگو با استاد محمد حسین رحمانی

 

جامع ترین فرهنگ موضوعی شعر فارسی

 آماده انتشار می شود

 

( قسمت اول )


فرهاد داودوندی- بروجرد:


استاد محمدحسین رحمانی با برخورداری از قابلیت های متعدد و منحصر به فرد در خلق آثار قلمی – چه نثر و چه نظم - سالهاست که به دور از جنجال های رایج تبلیغاتی، در عرصة فرهنگی ایران فعال اند.

فعالیت ایشان در این عرصه، در واقع، قبل از انقلاب و با نگارش قصة « ببری » در قالب شعر نو محاوره ای آغاز شد. قصة مزبور که از مضمونی سیاسی برخوردار بود، در آن سال ها اجازة انتشار بدون سانسور نیافت. اما در بدو پیروزی انقلاب و در بــرهه ای که مقولة سانسور از حوزة انتشارات کشور به کلی رخت بربسته بود، آن قصه به گونه ای مصور مجال انتشار یافت. قصة مورد بحث به عنوان کاری نو در تاریخ قصه نویسی سرزمین مان تحسین بسیاری از صاحبنظران را برانگیخت. ایشان با ورود به دانشگاه تهران و اقامت شان در این کلانشهر، برخلاف انتظار عمومی، قصه نویسی را دنبال نکرده و به مقاله نویسی و نقد و نظر در مطبوعات و نیز، سرودن شعر روی آوردند.

مقاله های وزین شان در زمینه های گوناگون ادبی، هنری، اجتماعی و نیز، سیاسی با اسامی مستعار علی ایروانی، ناصر نامدار و ... و سرانجام، مقاله های ورزشی و عمدتاً در زمینة والیبال و با هدف زنده نگاه داشتن نام اسطوره های تاریخ والیبال بروجرد و ایران؛ چهره ای شاخص از وی را به نمایش گذاشتند. استاد رحمانی در هنر شاعری، به گواهی هر آنچه سروده و در مطبوعات منتشر گردیده و تا به امروز فرصت گردآوری و انتشار آنها را در مجموعه ای مستقل نیافته، از توانمندی قابل ملاحظه ای بهره مند باشند.

برای نمونه، قصیده ای 52 بیتی با مطلع :

بهل این خواب عنانگیر و ز جان کن آهنگ

سفری طُرفه به راه ست مکن خیره درنگ

و یا غزلی 12 بیتی با مطلع :

پیمان محبتی که بستیم

افسوس زیکدگر گسستیم

کــــه قافیة اولی، از جملة سخت ترین قافیه ها و قافیة دومی، درشمار کمترین قافیه های موجود در شعر فارسی می باشد.

و بدیهی ست طولانی بودن ابیات و مضامین بکر هر یک از اشعاری که از این دو قافیه برخوردارند، توانایی هر شاعری را نشان می دهد. گفتنی ست این قصیده و غزل با عناوین « خداوند سخن » و « شراب عشق » در شبکة اینترنت موجود می باشند. و براساس پژوهشی هر چند اجمالی، چنین به نظر می رسد که هر دو آنها، بیشترین تعداد ابیات در طول تاریخ شعر فارسی را به خود اختصاص داده اند.

استاد رحمانی در دو دهة اخیر به موازات کاهش فعالیت مطبوعاتی خود به نگارش کتاب مبادرت ورزیده اند. یــادنامة « استاد مهرداد اوستا » از انتشارات تاریخ فرهنگ معاصر که در مقایسه با دو یادنامة دیگر استاد اوستا، یکی با عنوان « افسوس بی سخن » که به همت حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی انتشار یافته و دیگری، که توسط ادارة کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان به مناسبت کنگره سراسری بزرگداشت استاد اوستا در بروجرد، منتشر گردید، به مراتب وزین تر بوده و در حال حاضر، معتبرترین کتاب مرجع در زمینة جایگاه هنری استاد اوستا به شمار می رود که نام ایشان بر روی جلد آن نقش بسته است.

افزون بر این کتاب؛ با دو کتاب ارزشمند کاربردی از وی با سبکی خاص در نویسندگی مواجه می شویم؛ یکی، با عنوان « گونه های نگارش در روابط عمومی » که در چهارمین سمپوزیوم بین المللی روابط عمومی اثر برتر شناخته شد و لوح تقدیر و تندیس سمپوزیوم مزبور را از آن خود ساخت و سالهاست که به عنوان دو واحد درسی در رشتة علوم ارتباطات دانشگاههای معتبر کشور تدریس و یا به مثابة کتابی مرجع در درسهای متعدد ایــن رشتة دانشگاهی مورد استفاده قرار می گیرد و دیگری، « پیام و پاسخ در روابط عمومی » که مورد نقد و تحسین بسیاری از استادان علوم ارتباطات و از آن جمله « دکتر امید علی مسعودی » واقع گردیده است. از این دو کتاب به عنوان پدیده های راهگشا در حوزة نگارش علوم ارتباطات یاد شده است.

اما، علاوه بر این کتابها، استاد رحمانی این بار، دست به کاری یا بهتر گفته شود؛ کارستانی زده و آن تدوین مجموعه ای عظیم با عنوان « فرهنگ موضوعی شعر فارسی » است؛ کاری توانفرسا که تنها گردآوری و پالایش اشعار آن 15 سال به طول انجامیده و هم اینک مرحلة تایپ خود را پشت سر می گذارد. تدوین چنین مجموعه ای که در برگیرندة چندین مجلد می باشد، در حقیقت اصلی ترین انگیزة اینجانب برای برگزاری این گفتگو – که بخش هایی از آن، اطلاعات بدیع و ارزشمندی از شعر فارسی را در اختیار خوانندگان قرار می دهد – بوده که آن را با هم پی می گیریم:

 

 

س : مهمترین عاملی که موجب ترغیب شما در مبادرت به چنین کار طاقت فرسایی، چه بوده است؟

ج : همان گونه که اطلاع دارید، شعر بخشی از زندگی خانوادة ما می باشد. سابقة جد مادری مان « حاج دوخا محمد رعنا » به عنوان شاعری بزرگ و شخصیتی انقلابی که به جرم مشروطه خواهی ترور شده و ظهور چهرة تابناکی چون « استاد مهرداد اوستا » در چنین خانواده ای، بسیار طبیعی ست که همگی مان از دوران کودکی به شعر گرایش داشته باشیم. به هر تقدیر، همین گرایش سبب گردید از دوران نوجوانی و البته به صورت تفننی، هر گاه با بیت یا ابیاتی اخلاقی از شاعران نامدار، گمنام و بی نام مواجه می شدم، آنها را در دفترچه ای یادداشت می کردم. تا اینکه تصمیم گرفتم به گونه ای اصولی به گردآوری اشعاری با این مضمون بپردازم. اما وقتی وارد این عرصه شدم، خود را مانند شناگری یافتم که با همة مهارتش، امواج نیرومند دریایی متلاطم، او را به هر سو که می خواهد می برد. و همین امر موجب شد که دامنة فعالیتم را در این زمینه گسترش دهم و فرهنگی تا حد امکان جامع از شعر فارسی را تدوین نمایم؛ آنهم فرهنگی که شعر فارسی را از کهن ترین ادوار تاریخی تا دوران معاصر شامل می گردد.

س : بحث کهن ترین ادوار تاریخی یا به اعتباری دوران باستان را به میان آوردید، در آن روزگار، شعر چه جایگاهی در فرهنگ ایرانی داشته و نخستین سرایندگان شعر فارسی چه کسانی بوده اند؟

ج : عصر ساسانیان و عمدتاً دورة حکمرانی خسروپرویز را می توان « دوران طلایی موسیقی » ایران باستان و حتی تمام طول تاریخ این سرزمین نامید؛ یعنی برهه ای که پادشاهان این امپراتوری اهمیت ویژه ای را برای موسیقی قایل بودند و حمایت حیرت آوری را از آن به عمل می آوردند. با ظهور موسیقیدانان نابغه و بی همانندی همچون باربد، نکیسا، سرکش، رامتین، بامشاد و ... محبوبیت این هنر فراگیر در جامعة آن روزگار ایران، تقریباً امکان رواج و رونق هر هنر دیگری و از آن جمله شاعری را سلب کرده و یا دست کم تحت الشعاع درخشش خیره کنندة خود قرار داده بود. به هر تقدیر، بر طبق کهن ترین اسناد موجود، قطعة زیر نخستین اثر منظوم در عصر ایران باستان با ترجمه‌ی فارسی امروزی می باشد :

خورشید روشن و ماه فروزان؛

می درخشند و نور می افشانند،

از تنة یک درخت.

پرندگان تابناک؛

به شادمانی چتر می زنند بر آن،

چتر می زنند؛

کبوتران و طاووسان رنگارنگ.

افزون بر این قطعه و قطعات دیگری نظیر آن، در دوران باستان با اشعار دارای اوزان عروضی شاعران گمنامی همچون « خطیری » – که با « خطیری » شاعر قرن ششم فرق داشته – نیز، مواجه می شویم که بیشتر در زمینة هزل و هجا ذوق آزمایی می کرده و قصیدة هجائیه شعرا را جواب داده است. پاره ای از اشعار او در « لغت نامة اسدی طوسی » - « لغت فُرس » – به چشم می خورند.

خطیری در بیتی این گونه جهان را توصیف می کند:

می بدانید کاین جهان فسوس

همه باد است و حیلت و دلغم

اشاره به « قصیدة هجائیه شعرا » و پاسخ خطیری به آن، حاکی از این حقیقت است که در روزگار او شاعران دیگری نیز، می زیسته اند.

« خفاف » یکی دیگر از شعرای باستانی ست - که او نیز، با خفاف بن نُدبه شاعر عصر اعراب جاهلی که بعدها در شمار اصحاب پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) قرار گرفته، فرق داشته – و اشعارش در « لغت فُرس » دیده می شوند.

خفاف در بیتی پیرامون گفتار خوش چنین سروده است :

چیست از گفتار خوش بهتر که او

مار را آرد برون از آشیان

اشعار این دو شاعر، به این دو بیت منحصر نمی باشند و در مجموعة حاضر با ابیات بیشتری از اشعار آنان برخورد خواهیم کرد.

برخی از پژوهشگران بــرخلاف مستندات تاریخی موجود، شاعران کلاسیک سرای عصر ایران باستان را نادیده انگاشته اند. بر همین اساس، اغلب این پژوهشگران ابوحفص سغدی را نخستین شاعر پارسی گوی پنداشته اند. اما محمد عوفی علی رغم نظریة آنان، ابوالعباس مروزی را که در قرن دوم هجری می زیسته، اولین شاعر پارسی گوی دانسته است. چه بسا شاعران دیگری نیز، همعصر این شاعر بوده و تا امروز گمنام مانده اند.

 

س : رونق شعر فارسی و تطور آن از چه عصر تاریخی یا بهتر گفته شود دورة حکمرانی یا پادشاهی آغاز شده و چه مسیری را پیموده است؟

ج : بارقة درخشش شعر کلاسیک پارسی در قرن سوم و در دوران طاهریان و صفاریان با ظهور شاعرانی همانند حنظلة بادغیسی، محمد بن وصیف سگزی، فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی پدیدار شد و در دوران سامانیان شاعران نامدارتری همچون رودکی سمرقندی، دقیقی طوسی، ابوشکور بلخی، شهید بلخی، کسایی مروزی، عمارة مروزی و ... پا به عرصة ادبیات پارسی گذاشتند. در دهه های نخستین حکومت غزنویان - قرن چهارم تا ششم - با ظهور شاعران بزرگی چون فردوسی طوسی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عسجدی مروزی و ... و نیز، چند دهه بعد، شاعرانی چون مسعود سعد سلمان، سید حسن غزنوی، عثمان مختاری غزنوی و ... شعر پارسی به اوج شکوفایی رسید و با اقبال روزافزون سلاطین و حتی عامة مردم رو به رو گشت؛ تا جایی که هنر شاعری برای شاعران نامور به عنوان شغلی در دربار فرمانروایان به ثبت رسید. و شاعران مشهور درباری بیشترین تلاش خویش را در مدح حکمرانان بـــــه کار می بستند. و هر چه در بزرگ کردن ممدوح خود توفیق بیشتری داشتند، صله و انعام بیشتری دریافت می کردند. و بدیهی ست که در این میان، قصیده سرایی کـــه ظرفیت بیشتری برای این منظور داشت، بیشتر از دیگر گونه های سرایش شعر، رواج یافت. علاقه مندی مفرط سلطان محمود غزنوی به شعر، هنر شاعری را بیشتر از هر دوره دیگری در تاریخ پادشاهی ایران رونق بخشید؛ تا جایی که گفته می شود چهارصد شاعر در دربار این سلطان کشورگشا و در عین حال سفاک، ارتزاق می کرده و برخی از آنان همچون عنصری، از تمـوّلی افسانه ای بهره مند شده اند. از همین روی، خاقانی شروانی در بخشی هایی از قطعة خود با ردیف عنصری، در این باره چنین سروده است :

به تعریض گفتی که خاقانیا

چه خوش داشت نظم روان عنصری

بلی شاعری بود صاحب قبول

ز ممدوح صاحبقران عنصری

به معشوق نیکو و ممدوح نیک

غزل گو شد و مدح خوان عنصری ...

به دور کرم بخششی نیک دید

ز محمود کشورستان عنصری

به ده بیت، صد بدره و برده یافت

ز یک فتح هندوستان عنصری

شنیدم که از نقره زد دیگدان

ز زر ساخت آلات خوان عنصری

دهم مال و بس شاد باشم کنون

ستد زرّ و شد شادمان عنصری

به دانش توان عنصری شد ولیک

به دولت شدن چون توان عنصری

در حکومت سلجوقیان که در قرن های پنجم و ششم، با حکومت غزنویان مقارن گردیده بود، شاعرانی چون فخرالدین اسعد گرگانی، ناصرخسرو قبادیانی، قطران تبریزی، امیر معزی نیشابوری، انوری ابیوردی، ادیب صابر ترمذی، عبدالواسع جبلی و ... مورد توجه این سلسلة پادشاهی قرار گرفتند. و اگرچه بعضی از سلاطین آن، مثل ملکشاه و شاید به تأسی از خواجه نظام الملک، اعتقادی به شعر نداشتند. اما، در مقابل، پادشاهانی همچون آلب ارسلان – که امیر معزی را امیرالشعرای دربار خود خواند – و سلطان سنجر دوستدار شعر بودند و این شاعر را مورد عنایت ویژه خویش قرار دادند. گفته شده، امیر معزی که تازه به دربار سنجر راه یافته بود، بـــــــه خاطر سرودن فی البداهة این رباعی در توصیف هلال ماه نو :

ای ماه چو ابروان یاری گویی

یا نی چو کمان شهریاری گویی

نعلی زده از زرّ عیاری گویی

در گوش سپهر گوشواری گویی

اسبی به ارزش سیصد دینار نیشابوری به عنوان صله از آن سلطان دریافت می کند. و در پاسخ به این سخاوتمندی، رباعی زیر را، باز هم به صورت فی البداهه سروده و آن را تقدیم شاه می نماید:

چون آتش خاطر مرا شاه بدید

از خاک مرا بر زبر ماه کشید

چون آب یکی ترانه از من بشنید

چون باد یکی مرکب خاصم بخشید

و این بار، سلطان سنجر او را یکهزار دینار می بخشد.

روایت دیگری از سرودن این رباعی وجود دارد که در آن، از همراهی امیر معزی با سلطان سنجر به هنگام غروب آفتاب و در بازگشت از شکارگاه اشاره دارد و سلطان به محض مشاهدة هلال ماه نو از امیر معزی می خواهد که در توصیف آن، شعری بسراید و پس از سرودن رباعی مزبور، سلطان سنجر به نشانة تمجید، اسب گرانبهای نژاد عربی خود را با اسب امیر معزی معاوضه می کند.

 

 

باز هم در قرن های پنجم و ششم و در دوران حاکمیت آل افراسیاب و ظهور شاعرانی همچون عمعق بخارایی و سوزنی سمرقندی و در عصر فرمانروایی اتابکان و خوارزمشاهیان و پدیدار شدن شاعران بزرگی چون سنایی غزنوی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری، رشیدالدین وطواط، ظهیر فاریابی و ... قصیده همچنان به عنوان بهترین ابزارهای مدیحه سرایی بیشترین امکان های جولان در عرصة شعر پارسی را به خود اختصاص داده بود. و دیگر انواع شعر، مثل غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و ... آهسته آهسته در کنار این نوع شعر، پیش می رفتند. ضمن آنکه، گونة مثنوی نیز، با ظرفیت نامحدود خود و خلق شاهکارهایی مانند شاهنامة فردوسی طوسی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نظامی گنجوی و نیز، مثنوی معنوی مولوی بلخی؛ به ترتیب، در داستانسرایی حماسی، عاشقانه و عارفانه، در قالب این نوع شعر، جایگاه ویژة خود را داشت. تا اینکه با روی کار آمدن حکومت مغول و تیموری در قرن های هفتم تا نهم و ظهور شاعران عمدتاً غزلسرایی همچون سعدی شیرازی، فخرالدین عراقی، امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، اوحدی مراغه ای، همام الدین تبریزی، حافظ شیرازی، سلمان ساوجی، کمال خجندی و ... در عرصة ادب، غزل به اعتلای واقعی خویش دست یافت و به مرور زمان رونق اولیة قصیده، رو به افول گذاشت.

و این سیر نزولی در قرن های دهم و یازدهم و در عصر صفویه با ظهور شاعران غزلسرایی چون هلالی جغتایی، اهلی شیرازی، بابا فغانی شیرازی – مشهور به حافظ کوچک - عرفی شیرازی، وحشی بافقی، محتشم کاشانی، کلیم کاشانی، صائب تبریزی و ... و نیز، در قرن های دوازدهم و سیزدهم و در دوران افشاریه و زندیه و قاجاریه و پا به عرصه گذاشتن شاعرانی همچون، هاتف اصفهانی، حزین لاهیجی، طبیب اصفهانی، فروغی بسطامی، آذر بیگدلی، نشاط اصفهانی و .... و حتی در دوران مشروطیت با ظهور شاعران غزلسرایی مانند فرخی یزدی، عارف قزوینی و ... همچنان ادامه داشته است. اما این واقعیت را نباید نادیده انگاشت که تا عصر قاجار، کماکان شاعری به عنوان شغلی در دربار پادشاهان به شمار می آمده است. و در این میان، شاهان و شاهزادگانی نیز، که از ذوق شعری بهره مند بوده، اغلب موارد به صورت تفننی و گاه به صورت جدی و در حد گردآوری دیوانی، به سرودن شعر پرداخته اند. فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه قاجار از جمله پادشاهانی به شمار می آیند که دواوینی از خود به یادگار گذاشته اند. افزون بر قصیده که اصولاً از ماهیتی مدیحه ای برخوردار بوده، غزل نیز، در بسیاری از موارد و به اعتباری، نوعی مدح را در خود مستتر داشته است؛ با این تفاوت که در قصیده خطاب شاعر عمدتاً به شاه یا قدرتمداری دیگر و در غزل خطاب او اغلب به معشوق یا معشوقة زمینی بوده است. و البته، در این میان، تعداد انگشت شماری از شاعران عارف، مانند بایزید بسطامی، حسین منصور حلاج، خواجه عبدالله انصاری، ابوسعید ابوالخیر، شاه نعمت الله ولی، عمادالدین نسیمی، قاسم انوار، اسیری لاهیجی، سیدای نسفی، حاجب شیرازی، فروغی بسطامی و ...  همواره به معبود آسمانی خویش می اندیشیده و در گونه های مختلف اشعار خود بـــا مضامین عارفانه، بیشتر به ستایش او می پرداخته و جز در آرزوی وصلش به سر نمی برده اند.

از مضامین عارفانه که بگذریم، اگر بخواهیم در زمینة مضامین اخلاقی – اجتماعی در اشعار شاعران پارسی گوی، بررسی دقیق و جامعی داشته باشیم، در میان صدها شاعر نامدار و گمنام، این گونه مضامین را می باید بیشتر در اشعار شاعرانی همچون رودکی سمرقندی، فردوسی طوسی، ناصر خسرو قبادیانی، سنایی غزنوی، مسعود سعد سلمان، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری، مولوی بلخی، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، صائب تبریزی، بیدل دهلوی، ملک الشعرای بهار، پروین اعتصامی، فرخی یزدی و ... جستجو کرد.

 

  • farhad davoodvandi